تناسخ ایکس فانتزی
قسمت: 25
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
آغاز فصل دوم
پارت 25 سنت عجیب
....
جو هایپر +پس تو جادوی باد داری؟
٫٫ بله با اجازه شما ( با کنایه)
جو هایپر + پس تو همون تام بریچی هستی که در روزنامه کلیسا درمورد تو گفته بودند خب متأسفانه الان طبق شرایط فعلی هیچکس جز تو در این آکادمی جادوی باد نداره و تنها تو هستی که جادوی باد داری فعلا برو توی گروه جادوی آتیش درمورد تو با مدیر بعداً صحبت می کنم
من پیش گروه آتیش رفتم یعنی هاردی ملودیا و دستیارش یعنی کلوئی ملودیا
کلوئی +سلام تام
٫٫سلام
هاردی که هیچ واکنشی نشون نداد البته طبیعی بود چون دختر خیلی مغروری بود و به خاطر همین خودخواهی که داشت نزدیک ترین فرد به خودش اونو کشت
جو هایپر +خب در مورد گروههای شما در درسی که من به شما می دم یک سری فعالیتها مانند مثل نبرد گروهی تحقیق در خارج از دیوار فعالیت شما شامل میشه یعنی شما به صورت گروهی و با اجازه آکادمی برای تحقیق به خارج از دیوار می رید
دستش رو گذاشت روی شونه من
... و من قراره امروز حسابی از خجالت شما در بیام با تمرینات سخت
که مارین وارد شد
مارین+ خب جو متأسفم که باعث خراب شدن لذت تو می شم اما مدیر گفت که امروز خبری از تمرین سخت نیست و سریع کلاس رو تموم می کنی که مثل سال پیش نشه
جو هایپر+ و اگه نخوام چی ؟ ( پوزخند زد)
مارین- هیچی اینبار نه با من و نه با مدیر بلکه با خود آقای جیمز هایپر یعنی رئیس خاندان خودت طرف هستی
جو که معلوم بود حسابی ترسیده سریع گفت
جو هایپر+ باشه باشه نگران نباش مثل سال پیش نمیشه قول می دم
مارین- امیدوارم
و رفت
جو دستش رو روی پیشونیش گذاشت
جو هایپر+ خب ببین چطور باعث شد آبروی من پیش این چند بچه کوچیک بره دیگه آلان چطوری روی حرف من حساب می کنند
داشت خنده ام می گرفت
جو هایپر+ به چی می خندی تام ؟
٫٫ ها چی هیچی استاد
واکنش من «....»
واکنش بچه ها(^...^)
جو هایپر+ هوف چی بگم فعلا بخاطر سنت همیشگی شما امروز تمرین سخت نمی کنید اما مطمئن باشید که از فردا دیگه دیگه ...
و نشستیم روی زمین و شروع به مدیتیشن کردیم
...پایان کلاس ...
من توی سلف سرویس آکادمی داشتم غذا میخورم
که دن به سمتم اومد
دن+ سلام و دستش رو دراز کرد
من هم دست دادم
دن + خب تام بریچ بالاخره فهمیدم اون بچه ای که سه سال پیش در روزنامه کلیسا از اون به عنوان معجزه ***یان نور نوشته شده بود تویی
٫٫ نه نه خواهش میکنم
دن + خب من و پدرم هر دو در مورد تو خیلی کنجکاو بودیم اما کلیسا نمیخواست هویت تو رو فاش کنه
٫٫ خب خیلی خوبه
دن +بله چون خودت میدونی که دشمنان کلیسا چقدر می خوان به کلیسا ضربه بزنن و توهم جز ارکان اصلی کلیسا هستی حمله کنن
...خب پدرم خیلی کنجکاوه که تو رو ببينه و من حتماً بعداً تو رو پیش پدرم میبرم چون تو معجزه ی ***یان نور هستی و برای خانواده ی هایپر مخصوصاً برای پدرم خیلی مهم هستی و الان علاوه بر حمایت کلیسا حمایت خانواده ی هایپر رو هم داری پس اگه کوچکترین مشکلی داری میتونی به ما بگی تا برات انجامش بدیم
٫٫ نه ممنون لازم نیست
دن + علاوه بر این وظیفه پیروان کلیسا یعنی خاندان هایپر برای حمایت از معجزه ***یان نور است و اینکه از این به بعد تو رقیب اصلی من هستی من قبلاً فکر میکردم رقیب اصلی من هنری فلوره اما حالا متوجه شد م که تو کسی هستی که مورد توجه و لطف ***یان هستی و می خوام توجه ***یان بیشتر روی من باشه تا تو پس از این به بعد از رقابت ما آگاه باشی بهتره
و بدون اینکه منتظر جواب من بماند رفت البته طبیعی بود دن همچین شخصیتی داشته باشه چون از لحاظ شخصیتی بسیار رقابت جو بود که همیشه سعی میکرد با هنری رقابت کنه ولی همیشه نفر دوم بود.
***یا چی بگم؟
شروع کردم به ادامه غذا خوردن که اینبار هاردی و کلوئی سمت من اومدن
یعنی می شد من امروز یک غذای عادی بخورم ؟
کلوئی + سلام دوباره تام
٫٫ سلام
کلوئی+ خیلی خوشحالم باهات توی یک گروه هستم چون خیلی ها درموردت می گن تو تناسخ کریستن کلارک هستی ( یکی از قهرمانان جنگ و همسر فلور در جنگ اول دیوار ها)
٫٫ خب منم خوشحالم
کلوئی می خواست دوباره صحبت کنه
هاردی+ خفه شو
کلوئی- چی ؟
هاردی+ گفتم خفه شو و بزار غذا بخوریم
و کلوئی از اجبار ساکت شد و با ظاهری غمگین فقط با غذاش بازی می کرد
منم اشتهامو از دست دادم یاد رفتار لوکاس با خودم زمانیکه بدون جادو بودم افتادم
همه نجیب زادگان مثل هم هستند
....زنگ سوم ...
زنگ سوم بود شخصی وارد شد به عنوان معلم که همه تعجب کردند و ذوق زده شدند غیر از من
چون اون شخص زیار بود .
زیار سمت میز معلم رفت و شروع به صحبت کرد
زیار +سلام من زیار هستم. حتماً درمورد من تا حالا شنیدید اما بعضیها نه تنها از من شنیدن بلکه قبلا من رو دیدن و تحت آموزش من بودن و به من نگاه کرد.
و همه فهمیدن من تحت آموزش زیار بودم یعنی شاگرد زیار و جایگزین اون توسط کلیسا
...خب من معلم تقویت جادوی تو شما هستم و کاری میکنم که جادوی شما تقویت بشه اما ...
اولاً بستگی داره جادوت چند ستاره باشه که حالا میفهمیم.
و دوم اینکه به خاطر تلاشهای شما بستگی داره بعضی ها می دونند و دوباره به من نگاه کرد.
...اینکه اگه بخوای زود تسلیم بشی و به تلاشت اهمیت ندی من هم بهت اهمیتی نمی دم و بهت آموزشی نمی دم پس مواظب خودت باش همین الان بیا هم تک تک بیاین و دستاتون رو بذارید طبق اسمایی که صدا میزنم
همه رفتند و من آخرین نفر بودم
یک نکته جالب این بود که گوی به رنگ جادوی خودش تغییر میکرد مثلاً آبی پررنگ یعنی یخ و جادوی هنری قرمز یعنی آتیش که مال هاردی بود
رفتم و دستم را گذاشتم شد که رنگش شد یک رنگ نقره ای
زیار+ ر خب جادوی تو هم پنج ستاره هست اما خب یک نکته این وسط وجود داره و به بقیه نگاه کرد توضیح داد
...همینطور که می دونید جادوی یخ متعلق به خانواده فلور در حال حاضر قویترین جادو در امپراتوری هست اما جادوی تو حتی با جادوی هنری و آدریانا فلور که جادوی یخ شش ستاره دارن برابری می کنه
واکنش صادقانه من و بچه ها ".."
دن+ چرا معلم اینجوریه؟
زیار-چون جادوی باد یک جادوی مخرب است به خودی خود جادویی هستش که آتش و یخ به راحتی می دونه کنترل کنه و حتی اون ها رو افزایش یا کم کنه حالا متوجه شدید؟
دن+ بله
زیار+ حالا خب فعلاً به چیزی که روی تخته مینویسم توجه کنید
زنگ بعدی با سزار روما بود که جادوی کنترل اشیاء را داشت و شخصیتی دلقک مانند و عجیب داشت چون همیشه در حال خنده و شوخی بود البته شوخیهای بی مزه
بعد از کلاسها داشتم میرفتم اتاقم که هنری اومد سمت من
ای *** چه گیری از اینها کردم من
هنری+ خب میخواستم اینو بگم
٫٫ بله من که میدونم رقیب اصلی تو هستم تو با من رقابت
سختی داری
و من بدون توجه به واکنش هنری اونجا رو ترک کردم
..... در اتاق خوابگاه تام...
روی تخت دراز کشیدم و به اتفاقات پیش اومده فکر کردم
برای رقابت با هنری و دن به تمرینات آینده و در روزهای آینده ***یا من چقدر قراره سختی بکشم
به گلی که پاتولینا هدیه داده بود نگاه کرده بودم
جای پنجره گذاشته بودم که بفهمم توی این دنیا زشت چیز های زیبایی هم وجود داره
که یاد صحبت های مارین افتادم درمورد سنت عجیب
نکنه ....
یا خود *** من بدبخت شدم باید بخاطر سنت عجیب باید سریع برم سالن اجتماعات .
درواقع این سنت عجیب بخاطره فلور هست مشهوره که فلور وقتی که از دست نینجاها فرار میکرد و دعوا سر رساندن یه خبر خیلی مهم به جبهه نبرد بود اونم قبل شروع نبرد که نینجا های دشمن نمی زاشتن. الآنم من مثل فلور باید می رفتم سالن اجتماعات قبل ساعت 12 اونجا باشی وگرنه نینجا ها نمی زاشتن
سنت عجیبی بود و ربطی به الان نداشت ولی خب
سریع در رو باز کردم و خواستم برم بیرون که از شانس خوبم یک نینجا توی سالن بود و سمتم اومد
از روی اجبار و اینکه مطمئن بودم حتما تمامی دخترا تا حالا به سالن اجتماعات رفته بودن سمت خوابگاه دخترا رفتم تا از اونجا فرار کنم
در رو که باز کردم که به طرز عجیبی باز بود
و تا نینجا خواست حمله کنه سریع در رو بستم که باعث شد در محکم به نینجا بخوره و بیهوش بشه
آخیش دلم خنک شد
به سمت در خروجی دخترا می خواستم برم که یکی جیغ زد
مونده بودم چه کار کنم برم یا نرم که دل رو به دریا زدم و رفتم برای کمک
در رو که باز کردم یک نينجا رو دیدم که با یک چوب ایستاده بود و مونده بود چه کار کنه چون هاردی فقط با یک حوله بود وسط اتاق ایستاده بود
وقتی من رو دید جیغ زد حسابی ترسیدم اما بعدش یک طلسم گردباد انجام دادم که نینجا رو بیهوش کرد.
هاردی در حالی که جیغ می زد گفت برم بیرون
٫٫باشه باشه ببخشید
و رفتم بیرون
ای وای من برای اولین بار یک دختر رو فقط با یک حوله دیدم. من حتی هیچ وقت خواهر یا مامانم رو با حوله ندیدم چه برسه به یک دختر غریبه
میخواستم برم که دوباره هاردی جیغ زد
هاردی+ نه صبر کن بیا با هم بریم
٫٫ یعنی چی؟ من باید سریع برم !
هاردی + صبر کن!
ای *** مجبور شدم بمونم چون حوصله جیغ هاشو نداشتم
بالاخره رضایت داد بیاد بیرون و وما سریع به سمت سالن رفتیم که چند نینجا دنبالمون اومدن
در کمال تعجب دن هایپر هم دیر کرده بود به ما اضافه شد و همچنین ویلیام جردن و حتی خود هنری که از سالن بالا با دنریس به سمت ما اومدن
٫٫هنری چرا دیر کردی؟
هنری+ خب من...
٫٫تو که قهرمانی نباید دیر کنی
هنری+ چی گفتی من کیم؟
فهمیدم چه سوتی دادم
٫٫هیچی فقط برو
دن +با اجازه
و با جادوی رعد و برقش به سرعت سالن رو ترک کرد بعدش نوبت رفتن ویلیام بود و بعدش هنری و دنریس
فقط من و هاردی مونده بودیم
٫٫ با اجازه
هاردی+ چی!؟
دست هاردی رو گرفتم و سریع آنجا رو ترک کردم
هی هی بالاخره رسیدیم
و وقتی رسیدم دیدم که مدیر آکادمی داره سخنرانی می کنه و همه دانش آموز ها معلمان و مدیر با تعجب به ما نگاه می کنن در واقع به من هاردی دن ،هنری دنریس و ویلیام بودم و بیشتر نگاهشون سمت من هاردی بود چون دستش رو گرفته بودم
سریع دست هاردی رو ول کردم
مدیر+ خب اینها بچه های بی مسئولیتی هستن که دیر کردن براشون یک تصمیم می گریم حالا برید بشنید
رفتیم و نشستیم
....
هاردی + ای وای چرا تموم نمیشه؟
راست می گفت خیلی سخت بود
در واقع تنبیه ما این بود که کل سالن اول و دوم رو تمیز کنیم
و بماند که چقدر همه مارو مسخره کردند
٫٫ وقتی تموم میشه که تموم شده
و خندیدم
هاردی+. نخند منحرف با اون خنده ی مسخره و کجت همه ش تقصیر تویه
٫٫اگه من منحرف نبودم که تو حتی دیرتر میرسیدی و به جای اینکه کل سالن طبقه اول رو تمیز کنی باید کل آکادمی رو تمیز می کردی آکادمی
و دوباره خندیدم
هاردی که انگار عصبانی بود چون صورتش از عصبانیت قرمز شده بود
هاردی +خفه شو منحرف
٫٫ چی گفتی دختره گوجه ای عصبانی
هاردی جارو رو انداخت و به سمت من اومد
هاردی + نابودت می کنم
٫٫ هههه ترسیدم ببین داره دست پام می لرزه اصلا می خوای چیکار میکنی دختر گوجه ای عصبانی
هاردی + می گم خفه شو منحرف
ویلیام+ بس کنید بچه کوچیک ها
تو خفه شو...
همزمان من و هاردی گفتیم
ویلیام+ چی گفتی؟
و بحث بین من و هاردی ویلیام تا پایان تمیز کردن سالن ادامه داشت
پایان پارت 25
....
این رتبه بندی جادوی کلاس که از پایینترین یعنی جادوی چهار ستاره تا بالاترین جادوی 6 ستاره است
هنری ۶ ستاره یخی
آدریانا ۶ ستاره یخی
دن رعد پنج ستاره
ویلیام ۵ ستاره نورانی
استیو ۵ ستاره جادوی شجاعت
هاردی ۵ ستاره آتش و تام ۵ ستاره باد
پارت 25 سنت عجیب
....
جو هایپر +پس تو جادوی باد داری؟
٫٫ بله با اجازه شما ( با کنایه)
جو هایپر + پس تو همون تام بریچی هستی که در روزنامه کلیسا درمورد تو گفته بودند خب متأسفانه الان طبق شرایط فعلی هیچکس جز تو در این آکادمی جادوی باد نداره و تنها تو هستی که جادوی باد داری فعلا برو توی گروه جادوی آتیش درمورد تو با مدیر بعداً صحبت می کنم
من پیش گروه آتیش رفتم یعنی هاردی ملودیا و دستیارش یعنی کلوئی ملودیا
کلوئی +سلام تام
٫٫سلام
هاردی که هیچ واکنشی نشون نداد البته طبیعی بود چون دختر خیلی مغروری بود و به خاطر همین خودخواهی که داشت نزدیک ترین فرد به خودش اونو کشت
جو هایپر +خب در مورد گروههای شما در درسی که من به شما می دم یک سری فعالیتها مانند مثل نبرد گروهی تحقیق در خارج از دیوار فعالیت شما شامل میشه یعنی شما به صورت گروهی و با اجازه آکادمی برای تحقیق به خارج از دیوار می رید
دستش رو گذاشت روی شونه من
... و من قراره امروز حسابی از خجالت شما در بیام با تمرینات سخت
که مارین وارد شد
مارین+ خب جو متأسفم که باعث خراب شدن لذت تو می شم اما مدیر گفت که امروز خبری از تمرین سخت نیست و سریع کلاس رو تموم می کنی که مثل سال پیش نشه
جو هایپر+ و اگه نخوام چی ؟ ( پوزخند زد)
مارین- هیچی اینبار نه با من و نه با مدیر بلکه با خود آقای جیمز هایپر یعنی رئیس خاندان خودت طرف هستی
جو که معلوم بود حسابی ترسیده سریع گفت
جو هایپر+ باشه باشه نگران نباش مثل سال پیش نمیشه قول می دم
مارین- امیدوارم
و رفت
جو دستش رو روی پیشونیش گذاشت
جو هایپر+ خب ببین چطور باعث شد آبروی من پیش این چند بچه کوچیک بره دیگه آلان چطوری روی حرف من حساب می کنند
داشت خنده ام می گرفت
جو هایپر+ به چی می خندی تام ؟
٫٫ ها چی هیچی استاد
واکنش من «....»
واکنش بچه ها(^...^)
جو هایپر+ هوف چی بگم فعلا بخاطر سنت همیشگی شما امروز تمرین سخت نمی کنید اما مطمئن باشید که از فردا دیگه دیگه ...
و نشستیم روی زمین و شروع به مدیتیشن کردیم
...پایان کلاس ...
من توی سلف سرویس آکادمی داشتم غذا میخورم
که دن به سمتم اومد
دن+ سلام و دستش رو دراز کرد
من هم دست دادم
دن + خب تام بریچ بالاخره فهمیدم اون بچه ای که سه سال پیش در روزنامه کلیسا از اون به عنوان معجزه ***یان نور نوشته شده بود تویی
٫٫ نه نه خواهش میکنم
دن + خب من و پدرم هر دو در مورد تو خیلی کنجکاو بودیم اما کلیسا نمیخواست هویت تو رو فاش کنه
٫٫ خب خیلی خوبه
دن +بله چون خودت میدونی که دشمنان کلیسا چقدر می خوان به کلیسا ضربه بزنن و توهم جز ارکان اصلی کلیسا هستی حمله کنن
...خب پدرم خیلی کنجکاوه که تو رو ببينه و من حتماً بعداً تو رو پیش پدرم میبرم چون تو معجزه ی ***یان نور هستی و برای خانواده ی هایپر مخصوصاً برای پدرم خیلی مهم هستی و الان علاوه بر حمایت کلیسا حمایت خانواده ی هایپر رو هم داری پس اگه کوچکترین مشکلی داری میتونی به ما بگی تا برات انجامش بدیم
٫٫ نه ممنون لازم نیست
دن + علاوه بر این وظیفه پیروان کلیسا یعنی خاندان هایپر برای حمایت از معجزه ***یان نور است و اینکه از این به بعد تو رقیب اصلی من هستی من قبلاً فکر میکردم رقیب اصلی من هنری فلوره اما حالا متوجه شد م که تو کسی هستی که مورد توجه و لطف ***یان هستی و می خوام توجه ***یان بیشتر روی من باشه تا تو پس از این به بعد از رقابت ما آگاه باشی بهتره
و بدون اینکه منتظر جواب من بماند رفت البته طبیعی بود دن همچین شخصیتی داشته باشه چون از لحاظ شخصیتی بسیار رقابت جو بود که همیشه سعی میکرد با هنری رقابت کنه ولی همیشه نفر دوم بود.
***یا چی بگم؟
شروع کردم به ادامه غذا خوردن که اینبار هاردی و کلوئی سمت من اومدن
یعنی می شد من امروز یک غذای عادی بخورم ؟
کلوئی + سلام دوباره تام
٫٫ سلام
کلوئی+ خیلی خوشحالم باهات توی یک گروه هستم چون خیلی ها درموردت می گن تو تناسخ کریستن کلارک هستی ( یکی از قهرمانان جنگ و همسر فلور در جنگ اول دیوار ها)
٫٫ خب منم خوشحالم
کلوئی می خواست دوباره صحبت کنه
هاردی+ خفه شو
کلوئی- چی ؟
هاردی+ گفتم خفه شو و بزار غذا بخوریم
و کلوئی از اجبار ساکت شد و با ظاهری غمگین فقط با غذاش بازی می کرد
منم اشتهامو از دست دادم یاد رفتار لوکاس با خودم زمانیکه بدون جادو بودم افتادم
همه نجیب زادگان مثل هم هستند
....زنگ سوم ...
زنگ سوم بود شخصی وارد شد به عنوان معلم که همه تعجب کردند و ذوق زده شدند غیر از من
چون اون شخص زیار بود .
زیار سمت میز معلم رفت و شروع به صحبت کرد
زیار +سلام من زیار هستم. حتماً درمورد من تا حالا شنیدید اما بعضیها نه تنها از من شنیدن بلکه قبلا من رو دیدن و تحت آموزش من بودن و به من نگاه کرد.
و همه فهمیدن من تحت آموزش زیار بودم یعنی شاگرد زیار و جایگزین اون توسط کلیسا
...خب من معلم تقویت جادوی تو شما هستم و کاری میکنم که جادوی شما تقویت بشه اما ...
اولاً بستگی داره جادوت چند ستاره باشه که حالا میفهمیم.
و دوم اینکه به خاطر تلاشهای شما بستگی داره بعضی ها می دونند و دوباره به من نگاه کرد.
...اینکه اگه بخوای زود تسلیم بشی و به تلاشت اهمیت ندی من هم بهت اهمیتی نمی دم و بهت آموزشی نمی دم پس مواظب خودت باش همین الان بیا هم تک تک بیاین و دستاتون رو بذارید طبق اسمایی که صدا میزنم
همه رفتند و من آخرین نفر بودم
یک نکته جالب این بود که گوی به رنگ جادوی خودش تغییر میکرد مثلاً آبی پررنگ یعنی یخ و جادوی هنری قرمز یعنی آتیش که مال هاردی بود
رفتم و دستم را گذاشتم شد که رنگش شد یک رنگ نقره ای
زیار+ ر خب جادوی تو هم پنج ستاره هست اما خب یک نکته این وسط وجود داره و به بقیه نگاه کرد توضیح داد
...همینطور که می دونید جادوی یخ متعلق به خانواده فلور در حال حاضر قویترین جادو در امپراتوری هست اما جادوی تو حتی با جادوی هنری و آدریانا فلور که جادوی یخ شش ستاره دارن برابری می کنه
واکنش صادقانه من و بچه ها ".."
دن+ چرا معلم اینجوریه؟
زیار-چون جادوی باد یک جادوی مخرب است به خودی خود جادویی هستش که آتش و یخ به راحتی می دونه کنترل کنه و حتی اون ها رو افزایش یا کم کنه حالا متوجه شدید؟
دن+ بله
زیار+ حالا خب فعلاً به چیزی که روی تخته مینویسم توجه کنید
زنگ بعدی با سزار روما بود که جادوی کنترل اشیاء را داشت و شخصیتی دلقک مانند و عجیب داشت چون همیشه در حال خنده و شوخی بود البته شوخیهای بی مزه
بعد از کلاسها داشتم میرفتم اتاقم که هنری اومد سمت من
ای *** چه گیری از اینها کردم من
هنری+ خب میخواستم اینو بگم
٫٫ بله من که میدونم رقیب اصلی تو هستم تو با من رقابت
سختی داری
و من بدون توجه به واکنش هنری اونجا رو ترک کردم
..... در اتاق خوابگاه تام...
روی تخت دراز کشیدم و به اتفاقات پیش اومده فکر کردم
برای رقابت با هنری و دن به تمرینات آینده و در روزهای آینده ***یا من چقدر قراره سختی بکشم
به گلی که پاتولینا هدیه داده بود نگاه کرده بودم
جای پنجره گذاشته بودم که بفهمم توی این دنیا زشت چیز های زیبایی هم وجود داره
که یاد صحبت های مارین افتادم درمورد سنت عجیب
نکنه ....
یا خود *** من بدبخت شدم باید بخاطر سنت عجیب باید سریع برم سالن اجتماعات .
درواقع این سنت عجیب بخاطره فلور هست مشهوره که فلور وقتی که از دست نینجاها فرار میکرد و دعوا سر رساندن یه خبر خیلی مهم به جبهه نبرد بود اونم قبل شروع نبرد که نینجا های دشمن نمی زاشتن. الآنم من مثل فلور باید می رفتم سالن اجتماعات قبل ساعت 12 اونجا باشی وگرنه نینجا ها نمی زاشتن
سنت عجیبی بود و ربطی به الان نداشت ولی خب
سریع در رو باز کردم و خواستم برم بیرون که از شانس خوبم یک نینجا توی سالن بود و سمتم اومد
از روی اجبار و اینکه مطمئن بودم حتما تمامی دخترا تا حالا به سالن اجتماعات رفته بودن سمت خوابگاه دخترا رفتم تا از اونجا فرار کنم
در رو که باز کردم که به طرز عجیبی باز بود
و تا نینجا خواست حمله کنه سریع در رو بستم که باعث شد در محکم به نینجا بخوره و بیهوش بشه
آخیش دلم خنک شد
به سمت در خروجی دخترا می خواستم برم که یکی جیغ زد
مونده بودم چه کار کنم برم یا نرم که دل رو به دریا زدم و رفتم برای کمک
در رو که باز کردم یک نينجا رو دیدم که با یک چوب ایستاده بود و مونده بود چه کار کنه چون هاردی فقط با یک حوله بود وسط اتاق ایستاده بود
وقتی من رو دید جیغ زد حسابی ترسیدم اما بعدش یک طلسم گردباد انجام دادم که نینجا رو بیهوش کرد.
هاردی در حالی که جیغ می زد گفت برم بیرون
٫٫باشه باشه ببخشید
و رفتم بیرون
ای وای من برای اولین بار یک دختر رو فقط با یک حوله دیدم. من حتی هیچ وقت خواهر یا مامانم رو با حوله ندیدم چه برسه به یک دختر غریبه
میخواستم برم که دوباره هاردی جیغ زد
هاردی+ نه صبر کن بیا با هم بریم
٫٫ یعنی چی؟ من باید سریع برم !
هاردی + صبر کن!
ای *** مجبور شدم بمونم چون حوصله جیغ هاشو نداشتم
بالاخره رضایت داد بیاد بیرون و وما سریع به سمت سالن رفتیم که چند نینجا دنبالمون اومدن
در کمال تعجب دن هایپر هم دیر کرده بود به ما اضافه شد و همچنین ویلیام جردن و حتی خود هنری که از سالن بالا با دنریس به سمت ما اومدن
٫٫هنری چرا دیر کردی؟
هنری+ خب من...
٫٫تو که قهرمانی نباید دیر کنی
هنری+ چی گفتی من کیم؟
فهمیدم چه سوتی دادم
٫٫هیچی فقط برو
دن +با اجازه
و با جادوی رعد و برقش به سرعت سالن رو ترک کرد بعدش نوبت رفتن ویلیام بود و بعدش هنری و دنریس
فقط من و هاردی مونده بودیم
٫٫ با اجازه
هاردی+ چی!؟
دست هاردی رو گرفتم و سریع آنجا رو ترک کردم
هی هی بالاخره رسیدیم
و وقتی رسیدم دیدم که مدیر آکادمی داره سخنرانی می کنه و همه دانش آموز ها معلمان و مدیر با تعجب به ما نگاه می کنن در واقع به من هاردی دن ،هنری دنریس و ویلیام بودم و بیشتر نگاهشون سمت من هاردی بود چون دستش رو گرفته بودم
سریع دست هاردی رو ول کردم
مدیر+ خب اینها بچه های بی مسئولیتی هستن که دیر کردن براشون یک تصمیم می گریم حالا برید بشنید
رفتیم و نشستیم
....
هاردی + ای وای چرا تموم نمیشه؟
راست می گفت خیلی سخت بود
در واقع تنبیه ما این بود که کل سالن اول و دوم رو تمیز کنیم
و بماند که چقدر همه مارو مسخره کردند
٫٫ وقتی تموم میشه که تموم شده
و خندیدم
هاردی+. نخند منحرف با اون خنده ی مسخره و کجت همه ش تقصیر تویه
٫٫اگه من منحرف نبودم که تو حتی دیرتر میرسیدی و به جای اینکه کل سالن طبقه اول رو تمیز کنی باید کل آکادمی رو تمیز می کردی آکادمی
و دوباره خندیدم
هاردی که انگار عصبانی بود چون صورتش از عصبانیت قرمز شده بود
هاردی +خفه شو منحرف
٫٫ چی گفتی دختره گوجه ای عصبانی
هاردی جارو رو انداخت و به سمت من اومد
هاردی + نابودت می کنم
٫٫ هههه ترسیدم ببین داره دست پام می لرزه اصلا می خوای چیکار میکنی دختر گوجه ای عصبانی
هاردی + می گم خفه شو منحرف
ویلیام+ بس کنید بچه کوچیک ها
تو خفه شو...
همزمان من و هاردی گفتیم
ویلیام+ چی گفتی؟
و بحث بین من و هاردی ویلیام تا پایان تمیز کردن سالن ادامه داشت
پایان پارت 25
....
این رتبه بندی جادوی کلاس که از پایینترین یعنی جادوی چهار ستاره تا بالاترین جادوی 6 ستاره است
هنری ۶ ستاره یخی
آدریانا ۶ ستاره یخی
دن رعد پنج ستاره
ویلیام ۵ ستاره نورانی
استیو ۵ ستاره جادوی شجاعت
هاردی ۵ ستاره آتش و تام ۵ ستاره باد
کتابهای تصادفی



