زاویه دید شرور
قسمت: 20
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
بلافاصله، همه در جای خود نشستند.
این سال به هیچ وجه صلحآمیز نبوده است.
بالاخره، اولتراها جسورانهترین حرکت خود را انجام داده بودند.
امپراتوری والریان در قلب جهان قرار داشت، مرزهای شرقی و جنوبی آن تحت سایه سرزمینهای کابوس قرار گرفته بود.
اما غرب داستان متفاوتی داشت.
فراتر از اقیانوس - که زمانی آتلانتیک نامیده میشد - قارهای قرار داشت که قبلاً با نام آمریکا شناخته میشد.
اما اکنون، به خانه چیز کاملاً متفاوتی تبدیل شده بود.
انسانهای درون امپراتوری تنها بازماندگان جهان قدیم نبودند. همه ایده نجات بشریت را نپذیرفته بودند.
در غرب، کسانی بودند که انسانیت خود را رها کرده، روح خود را به ارواح شرور فروخته بودند تا به گمان خود قویتر شوند.
آنها ماهیت فانی خود را رها کرده، با موجودی شوم پیمان بسته بودند. این موجودات از زمانی که شمشیر یگانه شکافها را مهر و موم کرد، به بزرگترین دشمنان امپراتوری تبدیل شده بودند.
گروههایی که با ارواح شرور همسو شده بودند، در نهایت تحت یک پرچم متحد شدند - نیرویی که با نام اولتراها شناخته میشد.
چند ماه پیش، اولتراها جسورانهترین حرکت خود را انجام دادند.
آنها به عمق امپراتوری نفوذ کردند و نه تنها ملکه و دخترش، بلکه چندین مقام عالیرتبه را نیز ربودند.
این یک فاجعه بود - یک تحقیر غیرقابل انکار. پایتخت امپراتوری، بلگراد، که دژ غیرقابل نفوذی تصور میشد، آسیبپذیر نشان داده شد.
اگر خانواده سلطنتی در امان نبود، پس دیگران چگونه میتوانستند در امان باشند؟
کل امپراتوری در آشفتگی فرو رفت.
در نهایت، پس از یک کارزار گسترده که شخصاً توسط امپراتور مائکار رهبری شد، آنها موفق به نجات شاهزاده خانم و برخی چهرههای کلیدی شدند.
اما ملکه در میان بازماندگان نبود.
این زمانی بود که خشم مائکار به اوج خود رسید.
اولین کسی که با خشم او روبرو شد، بایلور مون لایت بود.
"بایلور مون لایت"، صدای امپراتور چون فولاد بود، "خاندان تو مسئول دفاع از مرزهای غربی است. پس به من بگو - چگونه به جهنم آنها تحت نظر تو تا بلگراد نفوذ کردند؟"
بایلور تحت فشار امپراتور خشک شد اما آرامش خود را حفظ کرد.
"عمیقترین عذرخواهیهایم را تقدیم میکنم، قربان. خاندان من برای نسلها از مر...
این سال به هیچ وجه صلحآمیز نبوده است.
بالاخره، اولتراها جسورانهترین حرکت خود را انجام داده بودند.
امپراتوری والریان در قلب جهان قرار داشت، مرزهای شرقی و جنوبی آن تحت سایه سرزمینهای کابوس قرار گرفته بود.
اما غرب داستان متفاوتی داشت.
فراتر از اقیانوس - که زمانی آتلانتیک نامیده میشد - قارهای قرار داشت که قبلاً با نام آمریکا شناخته میشد.
اما اکنون، به خانه چیز کاملاً متفاوتی تبدیل شده بود.
انسانهای درون امپراتوری تنها بازماندگان جهان قدیم نبودند. همه ایده نجات بشریت را نپذیرفته بودند.
در غرب، کسانی بودند که انسانیت خود را رها کرده، روح خود را به ارواح شرور فروخته بودند تا به گمان خود قویتر شوند.
آنها ماهیت فانی خود را رها کرده، با موجودی شوم پیمان بسته بودند. این موجودات از زمانی که شمشیر یگانه شکافها را مهر و موم کرد، به بزرگترین دشمنان امپراتوری تبدیل شده بودند.
گروههایی که با ارواح شرور همسو شده بودند، در نهایت تحت یک پرچم متحد شدند - نیرویی که با نام اولتراها شناخته میشد.
چند ماه پیش، اولتراها جسورانهترین حرکت خود را انجام دادند.
آنها به عمق امپراتوری نفوذ کردند و نه تنها ملکه و دخترش، بلکه چندین مقام عالیرتبه را نیز ربودند.
این یک فاجعه بود - یک تحقیر غیرقابل انکار. پایتخت امپراتوری، بلگراد، که دژ غیرقابل نفوذی تصور میشد، آسیبپذیر نشان داده شد.
اگر خانواده سلطنتی در امان نبود، پس دیگران چگونه میتوانستند در امان باشند؟
کل امپراتوری در آشفتگی فرو رفت.
در نهایت، پس از یک کارزار گسترده که شخصاً توسط امپراتور مائکار رهبری شد، آنها موفق به نجات شاهزاده خانم و برخی چهرههای کلیدی شدند.
اما ملکه در میان بازماندگان نبود.
این زمانی بود که خشم مائکار به اوج خود رسید.
اولین کسی که با خشم او روبرو شد، بایلور مون لایت بود.
"بایلور مون لایت"، صدای امپراتور چون فولاد بود، "خاندان تو مسئول دفاع از مرزهای غربی است. پس به من بگو - چگونه به جهنم آنها تحت نظر تو تا بلگراد نفوذ کردند؟"
بایلور تحت فشار امپراتور خشک شد اما آرامش خود را حفظ کرد.
"عمیقترین عذرخواهیهایم را تقدیم میکنم، قربان. خاندان من برای نسلها از مر...
برای خواندن نسخهی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید.
درحال حاضر میتوانید کتاب زاویه دید شرور را بهصورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید.
بعد از یکماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال میشود.
کتابهای تصادفی


