فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

زاویه دید شرور

قسمت: 19

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
ماه نهم، سال ۲۴۲۳ پس از میلاد
‌‌‌‌‌‌‌
[پایتخت امپراتوری - بلگراد]
‌‌‌‌‌‌‌‌
بلگراد به عنوان نگین شمال شناخته می‌شد. هیچ مکانی امن‌تر از این شهر وجود نداشت - یا حداقل این چیزی بود که مردم امپراتوری والریان باور داشتند.‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌
در نهایت، اینجا مکانی بود که کاخ امپراتوری قرار داشت، جایی که قوی‌ترین انسان زنده زندگی می‌کرد - امپراتور چهارم، مائکار والریون، مردی که به "پدیده" معروف بود. نواده مستقیم جنگجوی افسانه‌ای که سه قرن پیش جهان را نجات داده بود - "شمشیر یگانه".( قبلا به عنوان یک شمشیر ترجمه شده بود)
‌‌‌‌
اما امروز، بلگراد بیش از هر زمان دیگری زنده بود.
‌‌‌
دلیلش ساده بود.
‌‌‌‌‌
شهر میزبان اجلاس سالانه بود - گردهمایی قدرتمندترین نیروهای امپراتوری که سالی یک بار برگزار می‌شد.
‌‌‌‌
حاضران شامل سه خاندان اشرافی بزرگ، به همراه خود خاندان امپراتوری بودند.
‌‌‌‌
در داخل یک کاخ بزرگ، میز کنفرانس عظیمی چیده شده بود که با چهار تخت باشکوه احاطه شده بود.
‌‌‌
در سمت شرقی، بر روی تختی سفید که با ستاره‌ای طلایی تزئین شده بود، مردی مسن با موهای سفید بلند نشسته بود. با وجود سن بالا، هنوز هم هاله‌ای از اقتدار از خود ساطع می‌کرد و قامتی راست چون نیزه داشت. با چشمانی بسته نشسته بود و حضوری آرام از خود نشان می‌داد. پشت سرش زنی جوان در اوایل دهه بیست سالگی ایستاده بود که چشمانی به سیاهی شب و موهایی سفید داشت که تضاد چشمگیری ایجاد می‌کرد. اما ا‌مروز، چهره‌اش به طور خاص تیره و گرفته بود.
‌‌‌‌
"هنوز اینجایی، لئونیداس؟ چند بار باید این چهره چروکیده تو را ببینم؟ مگر استخوان‌های پیرت هنوز کافی نیست؟"
‌‌‌
لئونیداس سر بلند کرد و به سوی منبع صدا نگاه کرد.
‌‌‌‌
در سمت غربی، بر روی تختی یخی که با نقش یک هلال ماه حکاکی شده بود، مردی نشسته بود که به نظر می‌رسید در میانه‌های دهه چهل باشد. پوستش به رنگ مرگ‌باری سفید بود، گویی در زمستانی ابدی منجمد شده است. موهای آبی تیره و چشمان شیشه‌مانندش به او حضوری دلهره‌آور می‌داد.
‌‌‌‌‌
این کسی نبود جز بایلور مو‌‌‌ن لایت، لرد کنونی خاندان مون لایت - موجودی در رده اس‌اس که در سراسر امپراتوری مورد ترس بود. "دیو یخی".
‌‌‌‌
اما لئونیداس تحت تأثیر این حاکم مستبد قرار نگرفت و با صدایی آرام و ثابت پاسخ داد: "روزی که دیگر نتوانم به خاندانم خدمت کنم، خودم کنار خواهم رفت. تا آن زمان، این چهره را خواهی دید... بایلور."
‌‌‌
بایلور نرم خندید. "باز هم مثل همیشه سرسخت هستی. جای تعجب نیست که خاندان استارلایت توانسته این همه دوام بیاورد."
‌‌‌‌‌‌‌
برای گوش ناآشنا، ممکن بود که تعریف به نظر برسد. اما لئونیداس معنای پنهان را فهمید. بایلور صراحتا به مرگ لرد قبلی خاندان استارلایت - آبراهام - اشاره داشت.
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
زمانی، خاندان استارلایت قدرتمندترین بین سه خاندان بزرگ بود. اکنون، به پایین سقوط کرده بو...
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب زاویه دید شرور را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی