ورود عضویت

چطور به کمک بازخورد نشون دادن به ناول ها، دنیاهای جدیدی رو خلق میکنیم؟

توی مقدمه ی یه رمان کلاسیک نوشته بود که نویسنده ها، توی دورانی که هنوز خبری از ابزارای جدید تبلیغات نبود، به افرادی که توی مهمونی ها مجلس گرم کن بودن و میتونستن با بقیه ارتباط خوبی بگیرن، پول میدادن تا در مورد رمانشون بیشتر صحبت بشه.

اونا این کارو میکردن تا به یاد آورده بشن و در ادامه، بتونن ماندگاری اثر خودشونو افزایش بدن. شهرت یه روی دیگه ای هم داره که معمولا دیده نمیشه. فارغ از اینکه روشای تبلیغات، چقدر روی پر رنگ شدن و مشهور شدن یک تولید، تاثیر دارن، واقعیت اینه که بعضی کارا مشهور میشن چون واقعا ایده ی جالبی دارن.

کارای هنری و منجمله ناولا، بین ما و بقیه ی افرادی که به این تولیدات علاقه دارن، یه موضوع مشترک درست میکنه که می تونیم ساعت ها، در موردشون حرف بزنیم. این مستقیما برمیگرده به این موضوع که هر دو طرف ماجرا، به یک اثر، علاقه داشته باشن.

اگر یه روز حس کنم که کسی به خوندن ناول علاقه نداره، خیلی بعیده که وقتی بذارم و احساساتی که خوندن یه ناول، توی ذهنم زنده میکنه رو بنویسم.

می تونه اسمش نقد و بررسی یا شایدم یه کامنت کوتاه باشه؛ این جملات، فارغ از اینکه محتوای جدیدی رو به وب اضافه میکنن چی هستن؟ صحبت کردن در مورد کارای هنری، نوع معنادار و قدرتمندی از به اشتراک گذاشتن احساسات انسانیه و ما از طریق دنبال کردن این بخش از جامعه، می تونیم به همدلی و اشتراکات زیادی برسیم.

این روزا خیلیا مقاله و نقد مینویسن تا بتونن فروش یه محصول رو بالا ببرن یا توجه مردمو به یه سایت خاص جلب کنن، می نویسن تا بتونن رتبه ی یه سایتو افزایش بدن و بابت هر کلمه، مبلغی رو دریافت کنن. منتقدا مینویسن چون می خوان فروش یه کارو افزایش بدن که بعضا حرفاشون هم صادقانه نیست. می تونید تصور کنید که اگه جریان صداقت از بین بره، واکنش ما نسبت به تولیدات هنری، چه تاثیری میتونه بذاره؟

تاثیرش مثل این پستای تبلیغاتی هست که توی کانالای تلگرامی رایج شده. پستایی که وانمود میکنن به شکل صمیمانه نوشته شدن ولی هدفشون صرفا اینه که ما رو به یه کانال خاص ببرن و وادارمون کنن که عضوش بشیم. اونا پستایی رو مینویسن که هدفش با منظور اولیه اش هیچ همپوشانی خاصی نداره.

اینطور تولید محتوا، می تونه سطح همدلی رو به شدت کاهش بده. مخصوصا وقتی که مخاطبا حس کنن که داره ازشون سو استفاده میشه.

مثلا شما میرید توی یه سایت که یه کتاب یا فیلمو دانلود کنید اما میبینید که لینک دانلودی وجود نداره یا لینکش غیر فعاله و در عوض، کلی پاپ آپ و تبلیغ ظاهر میشه. این نوعی سو استفاده است.

وقتی شما صادقانه در مورد احساسات خودتون و تاثیری که از یه تولید هنری دریافت کردید می نویسید، تاثیرش می تونه چیزی بیش از اونچه که فکر میکنید باشه. فارغ از اینکه نویسنده خوشحال میشه، در واقع یه جریان همدلانه ایجاد میشه.

آدما دوست دارن که چیزایی رو پیدا کنن که براشون تجربه ی خوبی درست کنه و برای پیدا کردن خوراکی های فکری خوب، تا حد زیادی نیاز دارن که از تجربه ی بقیه استفاده کنن، چون همه فرصت اینو ندارن که آزمون و خطا انجام بدن و چیزای جدید رو امتحان کنن.

وقتی شما احساسی که یه تولید هنری براتون زنده کرده رو مینویسید، و یه فرد کارو میخونه و میبینه که بله با نظر شما هم همپوشانی داره، بیشتر از هر چیزی متوجه میشه که یک نفر باهاش احساسات مشترکی داره و هر دوشون توی خوراک فکری ای که مصرف کردن، اشتراک دارن.

ما خود به خود به کمک این الگوهای رفتاری، عضوی از یک جامعه ی جدید میشیم، مثلا جامعه ی افراد ناول خون، یا جامعه ی کوچکتری مثل افرادی که ناول سیستم خون آشامی یا جادوگر خون رو دنبال میکنن.

این روزا خیلیا قلمای خوبی دارن که اونو به سیستمای کاپیتالیسمی میفروشن تا بتونن توی دروغ پراکنی مشارکت داشته باشن. خیلی هاشون هیچ وقت به این فکر نمیکنن که کارشون داره چه تاثیر روانی ای رو روی جامعه ایجاد میکنه، بیشتر به این فکر میکنن که درآمد خوبی به دست بیارن و در این مورد، ممکنه خودشونو کاملا محق و قربانی هم بدونن.

شاید نوشتن تجربه ای که از مصارف خودمون داریم کار پیش پا افتاده و بی معنایی به نظر بیاد ولی وقتی ببینید که در مقابل چه افرادی هستید، احتمالا بتونید راحت تر، تاثیر خوب کار خودتون رو ببینید.

صادق بودن، گاهی شجاعت زیادی میخواد چون ما بین آدمایی هستیم که تقلبی بودن خیلی هاشون هنوز ثابت نشده و درخشیدن دروغیشون، به ما این حسو میده که افکارشون درسته و نباید حرفی رو بزنیم که بر خلاف نظر و باورشون باشه.

ناول های شرقی ممکنه که هنوز جزو تولیدات کم خواننده باشن اما از پتانسیل زیادی برای ایجاد همدلی برخوردارن و فقط کافیه که در موردشون صحبت بشه تا توجه افراد بیشتری هم بهشون جلب بشه.

یکی از دلایلی که علاقه دارم راجبشون بنویسم هم همینه که در نظرم خوراکی های فکری خوبی درون خیلی هاشون پیدا میشه و نسبت به سرگرمی ها و انتخابایی که این روزا پیش رومون هست، محتواشون بهینه تره.

صحبت کردن در مورد یه تولید هنری می تونه با جواب دادن به یه سوال ساده شروع بشه: این کار، تونست چه احساسی رو درونتون زنده کنه؟

1 دیدگاه

  1. R میگه
    0
    0

    من فکر میکنم، نظر و انتقاد به نوعی نوازش نویسندست؛ تو فضای مجازی بیشتر از اینکه ویو حس خونده شدن رو به نویسنده بده، نظراته که این حس رو منتقل میکنه؛ فکر میکنم این نقطه قوت فضای مجازیه؛ نویسنده میتونه با مخاطبش ارتباط برقرار کنه؛ می‌تونه نظرات دیگران رو درمورد کار خودش بفهمه و به بهترین شکل، برای پیشرفت خودش ازش استفاده کنه؛ بفهمه آیا مفهومی که در نظرش بوده رو به مخاطب رسونده و یا خیر؛ می‌تونه انگیزه بگیره و محکم‌تر ادامه بده؛ همچنین به عنوان یه مخاطب هم نظر دادن فکر میکنم خیلی فوق‌العادست؛ به عنوان مثال من یک کتاب رو میخونم، وقتی سعی میکنم درموردش نظرم رو بنویسم، به نتایج جدیدی میرسم، انگار درک من از متن عمیق‌تر میشه؛ فرصتی پیدا می‌کنم تا بیشتر فکر کنم؛ همچنین احساساتی که حین خوندن در من جریان پیدا کرده رو بروز میدم و درونم نگه نمیدارم.

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *