NovelEast

خانه

ورود

ثبت‌نام

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

مصاحبه با نویسنده‌ی ناول پنجمین فرمانروا

نویسنده: Laura30
|
انتشار: 2 ماه قبل

مصاحبه با نویسنده‌ی ناول پنجمین فرمانروا

پنجمین فرمانروا یه ناول ایرانیه که اخیرا از طریق سایت ناولیست منتشر شده. توی این مصاحبه به سراغ نویسنده‌ی پنجمین فرمانروا رفتم تا ازش در مورد ذهنیتی که نسبت به داستان‌نویسی داره و چالشایی که برای شروع اثرش باهاشون دست و پنجه نرم کرده سوال کنم.

اولیس کوچولو:

اول می‌خواستم بپرسم که چند وقته ایده‌ی ناول پنجمین فرمانروا به ذهنت اومده و چطور شد که ترغیب شدی بنویسیش؟

mohammad:

من بیشتر از 1 ساله این ایده اومده تو ذهنم اما هیچوقت نشد پیادش کنم چون راستش رو بخوای میترسیدم....از انتقاد منفی میترسیدم اما بعد مشورت با دوستانم متوجه شدم کسانی که نظر منفی میدن خودشون یه پله و یه درسین، پس اون ضعف رو درست و از اون پله بالا میرم، پس شروع کردم به نوشتن. من 13 چپتر از قبل داده بودم بیرون اما خودم از قلم نوشتنم و بعضی جزئیات خوشم نیومد بنا به همین دلیل بازسازیش کردم. هم قلم داستانیم رو درست کردم (که به شوخی به داستانم به خاطر طرز نوشتنم لقب شاهنامه دادنه😂) هم جزئیات رو بهتر و درست کردم... هیچکس هم من رو ترغیب نکرد....خودم....خودم رو ترغیب کردم

اولیس کوچولو:

انتقادای منفی‌ای که باعث ترست میشد معمولا سعی دارن چه حسای منفی و بدی رو به نویسنده ها بدن؟

mohammad:

خداروشکر تا حالا تو ناول پنجمین فرمانروا نظر منفی نداشتم...اما کلی بخوام، نویسنده با اولین نظر منفی کل اعتقاد و تفکرش خورد میشه و پیش خودش فکر میکنه ادامه ندم بهتره یا یه داستانه دیگه بنویسم اما این درست نیست، باید اون نظر منفی رو یه درس در نظر بگیریم و متوجه ضعف داستان بشیم و در آینده اون ضعف رو از بین ببریم

اولیس کوچولو:

توی انتشار ناول چه تجربه ای هست که به نظرت لذت بخش یا جالبه؟

mohammad:

اینکه کسی داستانت رو میخونه. برای نویسنده چیزی بالاتر و لذت بخش تر از اون نیست که یکی داستانت رو بخونه.

اولیس کوچولو:

حالا میخوام راجب محتوای داستانت یکم کنجکاوی کنم، ولی خب به هر کدوم دوست داشتی میتونی جواب ندی، چون کارت هنوز در حال انتشاره و شاید بخوای که منتظر ادامه اش بمونیم.

ناولت به لحاظ محتوایی با ژانر ترسناک هم همپوشانی داره، میخوام بدونم این خشونت و ترس رو چطور توی داستان پیاده میکنی؟ چون داستانای ترسناک عموما بهشون پرداخته نمیشه چون سختن.

mohammad:

نمیشه گفت ترسناک، بیشتر روی خشونت کار شده...بعضی ها فکر میکنن خشونت خیلی زیاد یعنی دل و روده و سر و تن قطع و بریدن..بله درسته این خشونته اما خشونت واقعی چیزیه که کاری کنی خواننده اعصابش خورد و خشونت نشون بده..حالا میگی چطوری؟ با کار های غیر منتظره ای که اصلا انتظار ندارن، این شخصیت بمیره یا این جا این اتفاق بیوفته، به خاطر همین همیشه داستان باید طوری پیش بره که خواننده تصور اصلا نکنه و بین هیجان و خشم غرق بشه...این خشونت واقعیه.

اولیس کوچولو:

راجب شخصیت چنگ و اینکه چطور طراحیش کردی میخواستم اگه میشه توضیح بدی.

از چی الهامش گرفتی و چیشد که تصمیم گرفتی همچین فردی اینقد تو داستانت تاثیر داشته باشه؟

mohammad:

قبل اینکه جواب بدم میخواستم بدونم شما ناول من رو خوندید کامل؟

اولیس کوچولو:

آره تا جلد دو که فرستادی رو کامل خوندم

mohammad:

اوک بعد از جواب دادن به سوالتون نظرتون رو درمورد ناولم می‌پرسم. اوک؟

اولیس کوچولو:

قبوله

mohammad:

راستش رو بخواین شخصیت مورد علاقه من چنگه حتی شخصیت اصلی کوروش نیست فقط چنگ...چون مرموزه معلوم نیست ویلنه یا دوست، یه پارادوکس خاصی داره...چنگ رو از کسی الهام نگرفتم و خلق خودمه...و اینکه راجب شخصیتش بخوام بگم کلا آدم پارادوکسیه مثلا کت و شلوار و کلاه و دستش میپوشه، یه با کلاس، اما اخلاقش فرق میکنه. همش شوخ طبعه و در چپتر 10 که دوستان در روز جمعه میبینن که چنگ لخت و فقط با مایو بر روی صندلیش نشسته. کلا اخلاق و رفتارش باهم همخونی نداره...آدم شوخ طبع و باحال، اما در زمان های خاص به صورت کامل جدی و اصلا به تبعیض و اینچیز های الکی اهمیت نمیده و همه رو در یه سطح میبینه...چرا تصمیم گرفتم نقش مهم داشته باشه؟ چرا واقعا؟کی میدونه؟...

حالا من سوال دارم..

در مورد ناولم نظری دارین؟ کجاش خوشتون اومد؟ کجاش خوشتون نیومد و به صورت کلی هر چی به ذهنتون میرسه توضیح بدین با اینکه فقط 10 چپتر دادم.

اولیس کوچولو:

از صریح بودنش توی بیان خشونت و جنون و بی‌نظمی زندگی.

وقتی شروعش کردم و مخصوصا با توجه به اسمش، انتظار داشتم که یه قهرمانو معرفی کنی که خیلی ویژه است و شروع میکنه به فتح کردن دنیا. ولی دیدم که نه، اینطور نیست. اون خیلی آسیب می‌بینه و کم شانسی هم زیاد میاره. خیلی چیزای به ظاهر ساده رو راحت متوجه نمیشه و چیزای زیادی بهش تحمیل میشه.

من داستانی رو دوست ندارم که شخصیتاش فقط تصویر سینمایی و آلبومی خودشون رو نشون بدن، دوست دارم احساسای واقعی که هر روز حس میکنم اما منفعل هستنو توی داستانا ببینم.

هر روز آدمایی رو میبینم که انرژی خیلی بدی دارن، قوانین و عرف باعث میشه جنون و خشونت خودشونو سرکوب کنن اما اون انرژی بد مثل یه مار سمی توی وجودشون هست. داستانی که نوشتی خیلی از اون خشونتی که هر روز میبینم رو توی یه دنیای تخیلی آزاد کرده و بهم اجازه میده که این احساسات رو ببینم و در موردشون مطالعه کنم.

تنها چیزی که خوندن داستانو سخت کرد ادبیاتی هست که به کار گرفتی و یه سری نکات ویرایشی.

mohammad:

ممنونم و من در جوابتون میتونم بگم که من با طرز نوشتن و ادبیات، انگار میتونم خودم رو آزاد کنم و هرچی تو ذهنمه پیاده کنم

اولیس کوچولو:

قابل درکه

mohammad:

و دیگه سوالی ندارم و خیلی بهم کمک کردین در مورد ناول، اگه سوالی دارین بفرمایید

اولیس کوچولو:

توی جلد دوم یه بیماری رو معرفی کردی به اسم دو جعبه‌ای

میخواستم بپرسم این اختلال رو خودت طراحی کردی یا جایی در موردش مطالعه داشتی؟

تا یه حدی منو یاد اختلال دو قطبی میندازه

mohammad:

الهام از بیماری دو قطبی گرفتم اما با عوارض بیشتر و خطرناکتر که به بیماری دو جعبه ای تغییر نام دادمش

اولیس کوچولو:

فردی که توی داستان بهش دچار هست، از اول بهش مبتلا بوده یا کم کم داره به خاطر آسیبایی که دیده دچارش میشه؟

mohammad:

بخاطر آسیب و صحنه هایی که دیده

اولیس کوچولو:

برای نوشتن داستان، ابتدا چند تا از شخصیتا رو توی ذهنت تجسم کردی؟ و اینکه اول پاور سیستم رو تجسم کردی یا شخصیتا رو؟

mohammad:

من روی شخصیت اصلی و فرعی که در ارک های بعدی یا حتی پایان بندی ناول هم تصور کردم و وقتی شروع به نوشتنش کردم، دنیاش بزرگتر و بزرگتر شد و اولین بار به پاورسیستمش فکر کردم که بعد از ارک کشور مس به صورت دقیق درمورد پاورسیستم توضیح میدم...

در رابطه با بیماری دو جعبه ای اگه دقت کرده باشین در چپتر نهم کوروش در جعبه سیاه غرق شد و من توضیح داده بودم وقتی کسی تو هر بخشی غرق شه به مدت چند روز میتونه بخش مخالف رو داشته باشه و بعد از اون به صورت کامل شخص تغییر میکنه...وقتی کوروش تو بخش سیاه غرق شد...مرز بین سفید و سیاه هی باریک و باریک تر و رفتار کوروش عجیب تر، به طوری که دیگه مشخص نیست کجا خوبه و کجا بد دچار میشه تا اینکه اون چند روز خاص تموم شه.

قراره در چپتر 11 تا 13 اتفاقات خیلی غیر منتظره بیفته....

اولیس کوچولو:

از بین شخصیتایی که تا الان معرفی کردی، از چشم خودت کدوم یکی رفتار زیرکانه تری داشته؟

mohammad:

چنگ...و در چپتر دوم دقت داشته باشین اون موجود سفید که من نمیتونم تایید کنم حرفایی که به کوروش زد راسته یا دروغ چون هر وقت شروع به حرف زدن کنه 50 درصد حرفاش راست و 50 درصد حرفاش دروغه. بخاطر همین خواننده نه حرفاش رو میتونه رد و نه میتونه تائید کنه.

اولیس کوچولو:

با توجه به چیزایی که در توصیف چنگ گفتی، میتونیم بگیم که چنگ به طور بالقوه میتونه سمت بازی کردن یه نقش مثبت هم بره؟

mohammad:

اصلا مشخص نیست...چنگ یه شخصیت مستقله که به خاطر اهدافش هرکاری میکنه.

اولیس کوچولو:

چند درصد تحت تاثیر جنون و دمدمی مزاجی هست؟

mohammad:

..اون یه آدم شوخه که همه چیز رو به شوخی میگیره اما برا اینکه به اهدافش برسه 100 درصد دیوانه وار هر کاری میکنه که به اون هدف در هر شرایطی برسه

اولیس کوچولو:

این یه نکته ی جذابه

mohammad:

قدرت‌های چنگ نامشخصه...و همیشه نامشخص میمونه....

اولیس کوچولو:

غیر منتظره ترین چیزی که تا اینجا توی داستان دیدم لحظه ایه که کوروش میگه همه چی بر پایه ی ترسه و چنگ زیاد خوشش از شنیدن این موضوع نمیاد. با اینکه حرفش منطقی هم به نظر میرسه. میخوام بدونم خودت در واقعیت چقد به این جمله باور داری؟ چیشد که این ایده به ذهنت رسید؟

mohammad:

من صد در صد باور دارم همه چیز بر پایه ترسه.آدم کار میکنه از ترس اینکه بیکار و بی پول نباشه...آدم یه غذا ساده میخوره از ترس اینه گرسنگی نکشه آدم دارو میخوره از ترس اینکه مریض نشه. همه چیز بر پایه ترسه.

اما درست گفتی چنگ خوشش نمیاد از این حرف...

این ایده همیشه تو ذهنم بوده

اولیس کوچولو:

چنگ و ماریا در نظرم یه جورایی شبیه همدیگه هستن، قدرتمندن، سادیستی و کنترل گرن، ولی برام جالبه که این دو نفرو مونث خلق کردی. چون خودتم مذکر هستی و جو اغلب این مدل ناولا مرد سالارانه است. برام کنجکاو کننده بود که بدونم نظرت راجب خشونت و جنسیت چیه؟

mohammad:

اولن چنگ مذکره😂😂

از اسمش معلومه مذکره😂😂

اولیس کوچولو:

با توجه به لالا لالا گفتناش من فکر کردم مونثه

mohammad:

اسمش چنگ..چه دختری اسمش چنگه آخه؟

اولیس کوچولو:

بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران

mohammad:

طرز خندشه😂😂

طرز خنده کوروش اگه دقت کنی(هایی هایی هایی)

اولیس کوچولو:

هعی من داشتم عاشق چنگ میشدم فک کردم یه زن خیلی پلنگه

mohammad:

حالا عاشق ماریا شو اون یه زنه خیلی پلنگه😂😂

اولیس کوچولو:

آره هنوز سهیلا و ماریا رو داریم، هر دو خشنن

mohammad:

سهیلا که مُرد😂😂

فقط ماریا رو داری‌...تو چپتر 9 بود که کوروش سهیل و سهیلا رو انقدر ریز کرد که با چشم غیر مسلح هم دیده نمیشدن

اولیس کوچولو:

بهتره تا بیشتر از این سوتی ندادم مصاحبه رو تموم کنم و توی افق محو بشم

mohammad:

نه ادامه بده مهم نیست😂😂

دوست دارم بیشتر از کاراکتر های مونث استفاده کنم.چون تو بیشتر اینطور ناول ها همه مَردن..دوست دارم از شخصیت های مونث هم استفاده کنم.

راجب خشونت توضیح دادم دوست دارم کاری کنم خواننده خشمگین شه.

تنها جایی که واقعا دلم برا کوروش میسوزه بین چپتر 11 تا 13 که هنوز منتشر نشده.

سوتی ها مهم نبود ادامه بده😂

اولیس کوچولو:

یه مشکلی که خیلی وقتا موقع نوشتن یه داستان طولانی پیش میاد اینه که بعد چند صفحه یا چند فصل، دیگه ذهن یاری نمیده و اون ذوق اولیه میخشکه. میخوام بدونم چطور انرژی ذهنتو برای نوشتن یه داستان طولانی داری تامین میکنی؟

mohammad:

راستش رو بخوای کسی از من پشتیبانی نمیکنه و خودم تکم و فقط خواننده وقتی ناولم رو میخونه انرژی زیادی می‌گیرم و می‌تونم ناول رو ادامه بدم.

اولیس کوچولو:

برای نوشتن داستان، بیشتر از چه منابعی الهام می‌گیری؟ از ناولایی که خوندی یا آدمای اطرافت؟ کتابای غیر داستانی هم برات الهام بخش بودن؟

mohammad:

بیشتر از هخامنشیان الهام گرفتم اسم شخصیت ها رو و اینکه بیشتر از آدمای اطرافم و فکر کنم یکی دو صحنه از ناولم بود که الهام از یه ناول دیگه بود بقیه ناول از آدم های اطراف و تخیل خودمه.

اولیس کوچولو:

میدونم این سوال، ارتباط به ظاهر دوری با مبحث ناول داره اما کنجکاوم بدونم رشته‌ی علمی مورد علاقه ات چیه در حال حاضر؟

mohammad:

من خودم رشته انسانی هستم

اولیس کوچولو:

از علوم انسانی کدومشون برات جالب ترن؟ تاریخ؟

mohammad:

راستش رو بخوای فارسی و علوم فنون

اولیس کوچولو:

جالبه این دو موضوعو به طور غیر مستقیم میشه تو ناولت هم دید.

mohammad:

درسته

اولیس کوچولو:

یه چیز دیگه که راجبش کنجکاوم اینه که جزئیات و قوانین داستان یا لیست شخصیتا رو جداگونه یادداشت و غربال میکنی یا صرفا تو ذهنت آرشیو کردی؟

mohammad:

میشه گفت هر دو...فقط شخصیت های اصلی رو که میدونم تو ناولم تاثیر بزرگی دارن رو یادداشت میکنم و بیشتر شخصیت‌ها رو تو ذهنم آرشیو میکنم اما...اگه جداگونه آدم بنویسه بهتره چون دیگه از ذهن نمیره.

و اینکه اتفاقاتی که داخل داستان میوفته هم یاداشت میکنم که از ذهنم نپره و اینکه قوانین و پاور سیستم ناول هم یادداشت و جزئیات رو داخل حافظم نگه میدارم.

اولیس کوچولو:

تو ناولت در مورد فضا زمان صحبت کردی، این ایده رو از کجا الهام گرفتی و چطور غربالش کردی تا بتونه توی یه اثر داستانی ظاهر بشه؟

mohammad:

از ذهنیت و تخیل خودم...

با تحقیق در مورد فضا و زمان میشه یه اثر خوب درآورد با اینکه ممکنه بگن این کلمه به فارسی مثل کهکشان همون یونیورس به خارجی اما نویسنده می‌تونه با تخیل خودش این دو رو جدا کنه و دو چیز متفاوت خلق کنه..شاید واقعیت رو زیر پا بزاره اما ما به واقعیت نیاز نداریم..این تخیله...نویسنده میتونه کاری کنه شیر ها پرواز یا سوسک ها شنا کنن..اصلا واقعیت مهم نیست مهم تخیله.