بررسی ناول تولد شمشیر شیطانی تا چپتر ۸۰۰
بررسی ناول تولد شمشیر شیطانی تا چپتر ۸۰۰
هشدار: این محتوا میتونه ناولو تا چپتر ۸۰۰ لو بده.
این مطلب به مناسبت تموم شدن ارک آخر یعنی ورود و خروج نوآ به تمدن ناشناخته و رو به روییش با انسان هایی که سیستم انرژیکی متفاوتی داشتن آماده شده.
جذابیت این فصل بیشتر مربوط به کشف یک دنیای جدید و طرز زندگی متفاوت بود. دیدیم که نوا و جمعی از تهذیب گرا به کمک بزرگ خاندان معشوقش یعنی جون، وارد یه دنیای متفاوت میشن که به شکل متفاوتی با انرژی دنیا تعامل میکنن و سیستم انرژیکشون هم متفاوته.
اونا در عین ضعف، مزیت هایی دارن که باعث ایجاد یک تبادل دو طرفه بین تمدن نوآ و تمدن بومی اون منطقه میشه.
مهم ترین چیزی که در این دنیای ناشناخته باهاش رو به رو میشیم، اشتیاق زیادشون به تولید مثل هست تا بتونن نمونه های کامل تری رو ایجاد کنن و از این طریق، قدرت نژاد خودشون رو افزایش بدن. افراطی که این مردم در زمینه ی تولید مثل دارن، بعضا حیوانی و ناخوش آیند میشه اما تهذیب گرایی از دنیای نوآ قبول میکنن تا با مردم بومی منطقه جفت گیری کنن و تولید مثل داشته باشن.
این پیشنهاد، به نوآ هم داده میشه ولی نوآ و جون در یک تعهد دو طرفه به سر میبرن و ترجیح میدن که از این فرصت، برای با هم بودن استفاده کنن.
چیزی که توی این فصل، غافلگیر کننده و جالب بود، علاقه ی این مردم بومی به ترکیب ژنشون با حیوانات جادوئیه. نوآ که از قبل در مورد همچین کاری اقدام کرده و به موفقیت رسیده، اونا رو به یاد اجدادشون میندازه که تونسته بودن در برهه ای، با موفقیت، کاری مثل نوآ رو به انجام برسونن. اما نسل جدیدشون، دانش این کار رو ندارن و نوآ براشون تبدیل به یک نور امید میشه و طی تبادلات خودشون میتونن روی خون نوآ تحقیق کنن.
چیزی که اصلا انتظارشو نداشتم این بود که همچین تمدنی نابود بشه. فقط کافیه خودمونو جای همچین موجوداتی بذاریم که اینقدر برای تولید مثل و افزایش مهارت های خودشون تلاش کردن و قشنگ از سبک زندگیشون مشخصه که هیچی جز بقاشون اهمیت نداره و حاضرن به خاطر دوامش هر کاری انجام بدن. بیراه نیست اگه بگیم همین نوآیی که بهش امید داشتن، در نهایت باعث نابودیشون شد.
میشه طمعی که درون نوآ وجود داره رو با مردم بومی این منطقه مقایسه کرد. اینجا میشه دید که فعل "خواستن توانستن هست" چطور نفی میشه. در واقع فقط خواستن کافی نیست، بلکه این دانش نوآ بود که بهش کمک کرد بتونه کاری رو انجام بده که مردم این منطقه اینقدر براش تلاش کردن و در نهایت هم شکست خوردن.
چه نوآ و چه مردم این منطقه، هیچ کدوم، مشکلی با زیر پا گذاشتن اخلاقیات، برای رسیدن به قدرت نداشتن؛ ولی میشه گفت که نوآ به خاطر حفظ غرورش هم که شده، سراغ روشای احمقانه نرفت و سرنوشت خودشو به دست روشای بیش از حد مبهم نسپرد.
مردم این منطقه، زندگی خفت آوری داشتن که سعی میکردن وانمود کنن اشرافی و زیباست، در حالی که خودشون هم میدونستن صرفا درگیر شکل بیمارگونه ای از تلاش برای تولید مثل و بقا هستن. اونا ارزش خودشونو در تولید مثل بیشتر میدیدن و به بقیه ی جنبه های فردیتشون اهمیت نمیدادن. این در حالی هست که نوآ اهمیت میده که فارغ از وضعیت جامعه، چه چیزی رو میخواد و چه چیزایی حد و مرزش هستن. خیلی مسائل در دنیای نوآ عرف هست و همه تقریبا باهاش کنار اومدن، ولی نوآ به هیچ عنوان بهشون تن نداد چون برای فردیتش ارزش قائل بود و حتی در پایان هم میبینیم که انرژی غرور، توی انرژیش، به تراکم و بیان بالایی میرسه و تهذیب گرایی که باهاش رو به رو میشن، این غرور رو به شکل ملموس تری حس میکنن.
نوآ نه فقط به لحاظ ظاهری بلکه به لحاظ فکری هم روز به روز در حال تمایز پیدا کردن از دنیای اطرافشه و همین فرد متفاوت، خیلی سریعتر از قدرت تهذیبش داره به قدرتی برای تاثیرگذاری بر جامعه ی اطرافش میرسه.