فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

هفت‌خان نویسندگی، بخش سوم

نویسنده: Laura30
|
انتشار: 5 ماه قبل

هفت‌خان نویسندگی

بخش سوم: آخرش که چی؟

آخرش که چی؟ نزدیک‌ترین جمله‌ای بود که برای توصیف افراد تقدیرگرا به ذهنم رسید. هرچند این پرسش بیشتر حالتی پوچ گرایانه داره اما به نظرم حتی یه آدم پوچ‌گرا هم میتونه راحت‌تر از یه آدم تقدیرگرا به سراغ کارهای خلاقی مثل نویسندگی بره.

برای اینکه بر اساس یک مکتب فکری و فلسفی خاص زندگی کنید نیازی نیست که حتما اون مکتب رو توی دانشگاه خاصی یاد گرفته باشید یا کتابای مربوط بهشو خونده باشید. خوده فرهنگ عمومی ما پر از انواع الگوهای فکری منطبق بر تقدیرگراییه.

تقدیرگرایی یعنی اینکه تو اون جنبه‌ی خلاق و نقش تاثیرگذاری که می‌تونی توی طراحی سرنوشتت داشته باشی رو نادیده بگیری و بپذیری که تقدیرت توی آسمون‌ها نوشته شده. تقدیری که چه تلخ یا شیرین باشه، کاملا اجتناب ناپذیره.

این باور می‌تونه در برخی مواقع باعث خوشبینی افراطی بشه. مثل افرادی که فکر می‌کنن دروازه‌های آسمون باز شده و ذاتا یه نویسنده متولد شدن و قراره با نوشته‌هاشون سرنوشت مردم سیاره‌ی زمین رو تغییر بدن.

تقدیر هیچ کدوم از ما این نیست که نویسنده بشیم. نویسنده‌بودن یک انتخابه و سطح کیفی کار شما و نحوه‌ی تاثیر گذاشتن شما روی ذهن مخاطباتون، تماما تاثیر گرفته از یک سری روابط علت و معلولیه. هیچ قانونی وجود نداره که داستانی رو بنویسی که مطابق با انتظارات و سلایق عمده مردم یک جامعه باشه و با عرضه کردنش مورد استقبال قرار نگیره.

اگر حین نوشتن یا قبل از نوشتن ناولتون احساس کردید که صدایی داره توی ذهنتون در مورد بیهودگی و مسخره بودن نوشتن و آینده نداشتنش صحبت می‌کنه می‌تونید تا حدی احتمال بدید که این صدا تاثیر پذیرفته از باور‌های مرتبط با تقدیرگراییه که به احتمال زیاد از جامعه‌ی اطراف خودتون به ارث بردید.

باگ تقدیرگرایی چیه؟

داستان‌ها شدیدا به کمک روابط علت و معلولی شکل میگیرن و داستانی که آدماش کاملا مغلوب سرنوشت باشن اصولا هیچ قهرمان واقعی و تحسین برانگیزی هم نداره.

مهم‌ترین اصل تقدیرگرایی در اینه که هیچ تضمینی وجود نداره که تو در نتیجه‌ی تلاش و عمل خودت بتونی به دست آوردی برسی. ما آدم‌ها از محیط اطرافمون و جبرهای محیطی تاثیر می‌پذیریم ولی نه جبرهایی که در اطراف ما وجود دارن مطلق هستن و نه ما کاملا در برابر زندگی‌مون منفعلیم.

قهرمان‌ها همیشه سرزمین‌ها رو فتح نمی‌کنن یا شیاطین رو نمی‌کشن. توی این دنیا قهرمان‌هایی وجود دارن که بافت فکری یک جامعه رو با تلاش زیاد، می‌تونن تا حد زیادی تغییر بدن و به سمت و سوی بهتری ببرن.

تقدیرگرایی برای یه نویسنده آفته

خوده نوشتن یک داستان، می‌تونه زندگی شما رو هم به لحاظ مادی و هم فکری تا حد زیادی متحول کنه; کافیه که از ابزارهای در دسترس خودتون به خوبی استفاده کنید. فروش خوب، معلول یک قلم خوب و کامیونیتی خوبه که خودتونو در معرضش قرار می‌دید.

اگه صدای توی ذهنتون سعی کرد با پرسیدن سوالاتی که بوی تقدیرگرایی میده، جلوی شما برای خلق ناولتون رو بگیره کافیه جواب‌های خودتون رو مثل خشاب‌های یک تفنگ، آماده کنید.

من می‌نویسم تا ذهنم رشد کنه، تا تغییر کنم، تا بتونم نقش مفید خودمو توی جامعه بازی کنم و افکار خودمو در قالب یک اثر ادبی به بقیه عرضه کنم. کیه که بتونه نقش هنرمندا و نویسنده‌ها رو در شکل گرفتن فرهنگ عمومی زیر سوال ببره؟

این یک داستان جدید نیست و قلم و هنر از گذشته‌های دور تا به امروز، از جمله ابزار‌های مهمی بودن که به شکل‌های مختلف و به دست قهرمان‌ها و ضدقهرمان‌های زیادی مورد استفاده قرار گرفتن.