یک آزمایش ذهنی در رابطه با هوش مصنوعی و داستان نویسی
یک آزمایش ذهنی در رابطه با هوش مصنوعی و داستان نویسی
توی مطلب “داستان نویسی در رقابت با هوش مصنوعی (لینک)”
و “هوش مصنوعی و ادبیات داستانی (لینک)” به طور خلاصه در مورد پتانسیلای هوش مصنوعی و نقشی که میتونه در دنیای داستان نویسی ایفا کنه صحبت شد. توی این مطلب، راجب یه آزمایش ذهنی با هوش مصنوعی صحبت میشه و اینکه احتمالا ما چه مزیتی نسبت به هوش مصنوعی میتونیم داشته باشیم.
فرض کنید شما این توانایی رو دارید تا یه هوش مصنوعی رو تعلیم بدید که براتون داستان بنویسه. این یه آزمایش ذهنیه که با توجه به پتانسیلهایی که هوش مصنوعی، تا امروز از خودش نشون داده طراحی شده.
اسم شخصیت ها، ویژگی هایی که میخوایم داشته باشن و چند الگوی رفتاری یا عادت هایی که ازشون انتظار میره رو می تونیم به سیستم بدیم تا تجزیه و تحلیل کنه. سیستم حتی ممکنه الگوهایی رو توی حرفامون پیدا کنه که خودمون متوجهش نبودیم.
البته میشه ساخت شخصیتا یا نام گذاریشونو هم به سیستم بسپاریم اما حداقل، شخصیت اصلی رو خودمون طراحی میکنیم که تبدیل به داستان خودمون بشه نه داستان هوش مصنوعی.
حالا میرسیم به خطوط داستانی. از همچین سیستمی انتظار میره که بتونه بر اساس ژانرایی که بهش میدم کار کنه و اتفاقاتی رو پیشنهاد بده که با ژانرای اصلی در ارتباطن.
در ادامه شروع میکنم به طراحی جریان اتفاقاتی که باید بیوفته. این جریان، نسبت به محتوای اصلی داستان، خیلی خلاصه است. مثلا میگم که میخوام فلان شخصیت رشد کنه، اون حتما شکست بخوره، فلانی هم حتما بمیره. این یکی باید قربانی غرورش بشه، اون دو تا هم باید با هم یه زندگی همیشه رمانتیک داشته باشن.
حالا از هوش مصنوعی انتظار دارم که بر اساس این اطلاعات، یه داستان حماسی و شاعرانه بنویسه و از همون دایره لغاتی استفاده کنه که شکسپیر استفاده میکرد. سیستمی که قادر به یادگیری و تجزیه و تحلیل الگوها هست، انتظار میره که بتونه همچین کاری هم انجام بده.
سیستم میاد و رمان مورد علاقه مو میخونه و با توجه به چیزایی که ازش خواستم، یه داستان جدید مینویسه. من این داستانو میخونم و میبینم که این بیشتر شبیه احساسات شکسپیره تا من! درسته که شخصیتا رو من انتخاب کردم و من گفتم که به چه سرنوشتی دچار بشن، من بودم که عادتاشونو انتخاب کردم ولی شکسپیر شکسپیره، من هیچ وقت، اینطوری احساساتمو بیان نمیکنم.
ولی این در واقع داستان شکسپیر هم نیست، این به دست هوش مصنوعی نوشته شده.
فکر میکنم چیزی که از ما یه نویسنده میسازه این نیست که کتابمون لزوما چقدر فروش میره یا چقد شبیه شکسپیر هست. تجربه یک پدیدهی روانشناختی بسیار مرموزه که نقش مهمی در فرآیند تکامل ما بازی میکنه.
شاید فرآیند یادگیری ما به اندازه ی هوش مصنوعی، کم نقص و تحسین برانگیز نباشه اما این مسیریه که از زندگی ما جدا نمیشه. تکامل پیدا کردن یا پیدا نکردن هوش مصنوعی، لزوما به طور مستقیم روی زندگی فردی ما تاثیر نمیذاره و حتی استفاده ی صحیح ما ازش، در گرو تکامل پیدا کردنمونه. اما وقتی به کمک کسب تجارب ذهنی جدید، رشد کنیم و ادراک جدیدی نسبت به زندگی پیدا کنیم، میتونیم باعث رشد هوش مصنوعی هم بشیم.
ادبیات شکسپیر، در ابتدا به دست یک انسان تولید شده و هوش مصنوعی از این دست ساخته ی انسانی هست که بهره برده.
جوامعی که درونش هستیم، به نظر میرسه که روز به روز داره ارزش کمتری برای انسان قائل میشه. مهم نیست چه تجربه ای خلق میکنی، همین که خوب بفروشی خوبه. هر روز، مردم زیادی به خاطر تولید اسلحه، مواد مخدر و روشای شانسی کسب درآمد، بدبخت میشن، ولی صاحبین همین تولیدات و کسب و کارایی که از بدبختی بقیه سود بردن، میان و از راز موفقیت حرف میزنن.
داستان و تولیدات ادبی و هنری، یکی از عالی ترین روشا برای کسب تجارب ذهنی و روانیه و میتونه کمک کنه تا تکامل پیدا کنیم. این رویکرد، کمک میکنه تا به جای سرمایه گذاری صرف روی وضعیت متزلزل جامعه، روی کیفیت تجربه ای که قادر به خلق کردنش هستیم سرمایه گذاری کنیم و خودمون رو منشا فراوانی قرار بدیم؛ نه شانس و اقبالی که تغییرات اطرافمون لزوما میتونه در اختیارمون قرار بده.