NovelEast

خانه

ورود

ثبت‌نام

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

انیمه یا ناول؟ بیاید دقیق بررسی کنیم!

نویسنده: NovelEast
|
انتشار: 2 ماه قبل

مقدمه:

همونطور که در مقاله‌ی قبلی هم حرف زدیم، تقریبا همه‌ی انیمه‌ها از روی ناول اقتباس میشن ولی درست مثل صنعت سینما، در اینجا هم انیمه‌هایی رو داریم که اونطور که باید و شاید به ناول خودشون وفادار نیستن و با ایجاد یک خط داستانی ضعیف و حذف کردن موارد کلیدی، باعث میشن تا انیمه‌ای رو مشاهده کنیم که چندین سطح از ناول اصلی خودش فاصله داره و اصلا نمی‌تونه اون چیزی باید و شاید رو به مخاطب منتقل کنه.

در ادامه اما قصد داریم تا چند عدد از این آثار رو با همدیگه مرور کنیم و بفهمیم که انیمه، چه موضوعاتی رو از ما دریغ کرده.

 

سری Overlord:

یکی از آثاری که در این چند سال جو بسیار داغی رو در بین افراد ایجاد کرد، سری آورلرد یا به قولی ارباب بود. البته، این جو هایپ، دلایل منطقی‌ و عاقلانه‌ای رو هم داشت. اثری که با هیجان خالص و لحظات خنده‌دارش، می‌تونست در عین کمدی، اثری بی‌نظیر در ژانر دارک-فانتزی باشه. اما بیاید به موضوع اصلی خودمون بپردازیم که آیا، انیمه تونسته اقتباس خوبی از ناول برای ما به نمایش در بیاره یا نه.

۱. کم‌ عمق بودن شخصیت‌های اصلی و فرعی در انیمه.

اگر انیمه رو نگاه کنید و بعد به ناول او مراجعه کنید، متوجه میشید که در انیمه به شکل ناپسندانه‌ای، وقت بسیار کمی رو به عواطف و شخصیت‌پردازی کارکترهای نازاریک اختصاص داده. تا جایی که حتی بسیاری از افکار درونی و جالب شخصیت آینز هم حذف شدن و ما به ندرت می‌تونیم ارتباطی با شخصیت‌های فرعی حتی نزدیک به خود آینز داشته باشیم.

۲. زیر دستان آینز، حقیقتا هیولا هستند.

همونطور که می‌دونید، انیمه‌ها رو به شکلی می‌سازن تا عده‌ی بیشتر از مردم و حتی بچه‌ها بتونن از اون لذت ببرن ولی اینکار برای آورلرد، باعث شده تا تاریکی دنیا و شخصیت‌ها به کلی فراموش بشه و ما فکر کنیم که شخصیت‌های نازاریک، به ندرت شاید دست به کارهای وحشیانه بزنن. در صورتی که در ناول، به وفور می‌تونید اعمال خشن و وحشیانه‌ی زیادی رو ببینیم. به عنوان مثال، در یکی از بخش‌های کار، یکی از زیردست‌های دمیورگث، برای ما درباره‌ی ایده‌آل‌ها و اهدافش حرف میزنه و در اونجاست که متوجه میشیم که اون‌ها به صورت گسترده از انسان‌ها به عنوان نمونه‌های آزمایشی استفاده می‌کنن تا ببینن که آیا میشه نژاد انسان رو با حیوانات و هیولاها پیوند زد یا نه. اگر دقیق‌تر بخوایم به عمق ماجرا نگاه کنیم، اونجایی وضعیت فجیعتر میشه که برای تامین خوراک اون انسان‌ها، از بچه‌هاشون استفاده می‌کنن. البته خود دمیورگث و افرادش باور دارن که افراد مهربون و خوش قلبی هستن چرا که به‌جای اینکه به هر خانواده‌ بچه‌های پخته شده‌ی خودشون رو بدن، بچه‌های خانواده‌ها رو با همدیگه تعویض می‌کردن تا پدر و مادری مجبور نباشن بچه‌ی خودشون رو بخورن.

۳. نشان ندادن فلش‌بک‌ها(گذشته شخصیت‌ها)

برای توضیح این بخش می‌تونیم به سرگذشت شخصیت‌هایی مثل برین آنگلاوس، شالتیر و بسیاری دیگه از شخصیت‌های اصلی و فرعی اشاره کنیم.

۴. کوتاه و خلاصه بودن بعضی از نبردها

شاید ما نبردهای خیلی خوبی رو در انیمه‌ی آورلرد دیده باشیم ولی بهتره بدونید که در ناول، عمق و شدت بیشتری در مبارزات وجود داره. به عنوان مثال، ما نبرد شالتیر و برین آنگلاوس رو در چند دقیقه دیدیم در صورتی که این مبارزه در ناول، ماجرای طولانی‌تری داشته و عملا دور انداخته شده. حالا مبارزاتی مثل گیر افتادن شالتیر در تله‌ی سلاح مقدس که شاهد اون‌ها نبودیم به جای خود ولی اگر مثال دیگه‌ای بخوایم بزنیم، میشه به نبرد آینز اول گون و ارتش در فصل سوم انیمه اشاره کرد. در طی ناول، بعد از احضار شدن گوسفند‌های سیاه، موج بسیار عظیمی از نامیدی و ترس در بین سربازها پدیدار میشه و نویسنده به شکل خیلی فجیع‌تری نشون میده که هر قدم اون گوسفندها، مساوی صدای له شدن استخوان‌های سربازهاست. صدایی که در چندین صفحه شاهدش خواهیم بود.

 

سری ظهور قهرمان سپر (Rising the shield hero):

این سری انیمه رو شاید بشه به عنوان یکی از اقتباس‌های خیلی خوب در نظر گرفت ولی باز هم اونقدر که باید و شاید بی‌نظیر نیست و در پرداختن به شخصیت اصلی داستان، تا حدودی سعی می‌کنه تا اون رو مرد بهتری نشون بده.

ماجرا از این قراره که بعد از اینکه نائوفومی مورد خیانت ماین قرار میگیره، از قصر طرد میشه تا به تنهایی و به دور از همه برای خودش ماجراجویی کنه و در اونجاست که به سراغ خرید یک برده میره که در اونجا با رافتالیا مواجه میشه و در انیمه می‌یبنیم که نائوفومی مثل یک پدر از اون مواظبت میکنه. اما در ناول قضیه مقداری فرق میکنه. در ناول اصلی، نائوفومی بعد از خیانتی که بهش شد دیگه نمی‌تونست به کسی اعتماد کنه، مخصوصا اگر اون شخص یک زن بود؛ درست مثل رافتالیا. با اینکه رافتالیا در ابتدای داستان بچه بود ولی طرز فکر نائوفومی درباره‌ی اون مثل زنی بود که ممکن بود در هر آن به اون خیانت کنه و دوباره از پشت بهش خنجر بزنه برای همین هم افکار و تصوراتی که از نائوفومی در طی ناول میخونیم‌، عموما در همین جهت هستن که چطوری میتونه تا مدت زمانی اون رو زنده نگه داره تا بتونه پیشرفت کنه یا اینکه آیا میتونه اونقدری که براش خرج کرده فایده داشته باشه یا خیر.

همونطوری که تا اینجا فهمیدیم، مثل انیمه شاهد یک رابطه‌ی پدر و دختری نیستیم، بلکه به جای اون شاهد یک رابطه‌ی ارباب و برده‌ای کامل هستیم که ارباب، مایله تا به هر طریقی که میتونه از برده‌ی خودش استفاده کنه و می‌تونست با خیال راحت، هر زمانی که می‌خواد از نفرین بردش استفاده کنه و اون رو مجبور به انجام دستوراتش کنه.

 

توام از دست تغییرات و مسائل توی کارها دیدی؟ برام تعریف کن!