NovelEast

خانه

ورود

ثبت‌نام

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

داستان ها چطور دنیا رو تغییر میدن؟

نویسنده: Laura30
|
انتشار: 2 ماه قبل

داستان ها چطور دنیا رو تغییر میدن؟

وب ناول ظاهرا یکی از بزرگترین سایتای انتشار رمان آنلاین توی سیاره مون به حساب میاد. اونجا پره رمانه، بعضیاش ترجمه شدن، بعضیاش هم مستقیما دارن به دست نویسنده هایی که اونجا فعالیت دارن نوشته میشن.

وقتی برید تو صفحه‌ی توییتر وب ناول، تو بیوش یه چیزی نوشته تو این مایه ها که: داستانا میتونن دنیا رو تغییر بدن.

تاثیر واقعی داستانها رو زمانی میتونیم درک کنیم که اول از همه، تجربه‌ی خودمون از خوندن داستانا رو بررسی کنیم. یعنی ببینیم که اونا چطور زندگی ما رو تغییر دادن.

اونا کتاب علمی نیستن ولی به نویسنده هاشون اجازه میدن که به طور پراکنده و بدون طبقه بندی خاصی، در مورد دیدگاه های مختلفی که به زندگی دارن و روشایی که برای حل مشکلات خودشون به کار میگیرن صحبت کنن.

بعضی وقتا، چیزایی که مسخره شون میکنیم میتونه برای بقیه الهام بخش باشه. به طور مثال، کارای رمنس و عاشقانه، در حال تعلیم دادن ذهن افرادی هستن که تو این مسائل، ناشی و تازه کارن یا هنوز نمیدونن که توی دوران بلوغ و بعدش، با چه چالشایی ممکنه رو به رو شن یا چجور افراد نابهنجاری رو ممکنه توی جامعه ببینن.

رمان ها به شکل های مختلف، در مورد امیال و عادت ها و الگوهای فکری متنوع آدما صحبت میکنن.

شما به عنوان خواننده، ممکنه حسیو بگیرید یا تحلیلی رو در مورد داستان انجام بدید، که خوده نویسنده قادر به دیدن و درک کردنش نبوده. ما فقط وقتی می‌تونیم تاثیر داستان ها رو به سمت و سوی مثبتی ببریم که پتانسیل واقعی اون ها رو درک کنیم و ببینیم که خواننده ها و نویسنده ها، در جریان دنبال کردن و غربال همچین داستان هایی، دنبال چی هستن؟

درک فرآیند یادگیری و شیوه های تاثیرپذیری ما از داستان ها گاهی میتونه خیلی پیچیده باشه.

داستان ها، شانس زیادی دارن تا ما رو راجب مسائل فکری، فلسفی و روانشناختی به چالش بکشن، ولی خب این طبیعتا به میزان کار ذهنی و پرسشگر بودن خواننده بستگی داره.

بر خلاف تصویر رایجی که از یادگیری وجود داره، تعلیم فقط یک حرکت یک طرفه نیست، و در مقابل تعلیم دهنده، فردی حضور داره که لازمه علاقه و تمایل خودش برای یادگیری رو به کمک کارفکری ای که انجام میده، به نمایش بذاره.

تعلیم دهنده ها میتونن خلاقیت زیادی به کار بگیرن یا با جذابیت هایی که ایجاد میکنن، تعلیم گیرنده های زیادی رو به خودشون جذب کنن، این تکنیک ها اجتناب ناپذیرن، یعنی شما حتی اگر برای تعلیم یا رواج یک مفهوم بد هم خلاقیت به خرج بدید، می‌تونید انتظار داشته باشید که افراد بیشتری به سمت شما جذب بشن.

همین بحثایی که راجب ناولا توی کامنتا یا گروها انجام میشه رو ببینید. به وضوح میشه دید که خواننده ها دارن تاثیر میگیرن، یه کار اکشن، لزوما براشون یه سرگرمی نیست بلکه دیدگاهی که شخصیت ها نسبت به زندگی دارن رو نقد میکنن و مورد مقایسه قرار میدن.

خواننده ها هم بعضا سعی میکنن که رشد کنن و برن سمت کارایی که قادره گرسنگی ذهنیشونو بیشتر رفع کنه و بهشون یه دیدگاه عمیق تر نسبت به زندگی ببخشه.

داستان ها میتونن دنیا رو تغییر بدن، یا شاید بهتره بگیم "تغییر" جزو مزیت های ماست و در شرف تبدیل شدن به نمونه های متفاوت تری هستیم. داستان ها میتونن الهام بخش ما برای تغییر کردن باشن، اما فهمیدن اینکه این تغییرات چقدر مثبت بودن، مساله‌ی کاملا متفاوتیه.

تا حالا از خودتون پرسیدید، داستانایی که تا الان خوندید، چقدر تونستن به سوالات ذهنی شما جواب بدن؟ چقدر تونستن باعث ایجاد الهامات مثبت در ذهنتون بشن؟ اونا چقدر تونستن باعث شن تا تجربه‌‌ی احساس رنج رو در زندگی خودتون کاهش بدید؟ فارغ از وجه سرگرم کننده ی ناول ها، اونها چقدر برای شما خوراک فکری حیاتی و اساسی تلقی میشن؟