مصاحبه با نویسندهی ناول مرگ ققنوس، بخش اول
مصاحبه با نویسندهی ناول مرگ ققنوس
مرگ ققنوس از جمله ناولای ایرانی هست که از طریق سایت ناولیست مشغول انتشاره و در حال حاضر، جلد اولش به پایان رسیده و منتظر انتشار جلد دومش هستیم.
فرصت رو مناسب دیدم تا با نویسندهی این کار یه مصاحبه داشته باشم و ایشون رو در مورد تجربهی نوشتن و موقعیتهایی که پشت سر گذاشتن به چالش بکشم.
اولیس:
چیزی که در موردش کنجکاوم اینه که ایده ی ناول مرگ ققنوس توی چه شرایطی به ذهنتون اومد و چه مسائلی انگیزه تون شد که بنویسیدش؟
Amorist٫:
یادمه ایده داستان از انگشترا شروع شدن، سنگهایی که از قدرت درونی فرد ساخته شده بودن و بر خلاف بقیه، توانایی حمله و یا دفاع رو به صاحب سنگ هدیه میدادن.
ولی من تردید های زیادی در مورد نوشتنش داشتم؛ چون هر سایت یا کانالی رو چک میکردم بیشتر ناول های ترجمه شده و یا فیکشن بود و من حتی شک داشتم کسی داستانم رو بخونه!
اما واقعا نمیتونستم رهاش کنم! تصمیم گرفتم بدون توجه به اینکه قراره اپلودش کنم یا نه؟ فقط به این داستان یه فرصتی بدم و خب اینجوری داستانمون شروع شد و دوماه دیگه، دو سال ازش میگذره.
اولیس:
میشه گفت یه اشتیاق زیاد برای خلق یه تجربه داشتی که عموما در اطرافت کسی به سمت خلق کردنش نمیره و صرفا مصرف کننده اش بودن.
به نظرت تجربه ی «خلق کردن یه ناول» چقدر با صرفا «خواننده ی ناول بودن» فرق میکنه؟ مهم ترین مزیت یا مزیتایی که درون این خالق بودن میبینی چی هست؟
Amorist٫:
درسته من اشتیاق زیادی داشتم و دارم.
خب الان بعد از دو فصل بیشتر میتونم این تفاوت و مزیت ها رو احساس کنم.
این حس که میتونم اشک، خنده، درد و عشق کرکتر هارو بنویسم، واقعا حس دوست داشتنی و فوق العاده ایه.
البته الان بعد از یک مدت کرکتر ها وجودیت پیدا کردن و ناخوداگاه موقع نوشتن چپترها داستان جوری که اونا میخوان ادامه پیدا میکنه.
اولیس:
چطور شخصیتای داستانتون رو خلق کردید؟ برای مدیریت شخصیتا از روش خاصی استفاده میکنید؟ یا مثلا از کاراکترای واقعی الهام گرفتید؟
Amorist٫:
اولین شخصیتی که به وجود اومد «شو» بود، یه شخصیت پر انرژی و بعضی وقتها بچگونه که رازهای زیادی درون خودش داره. بعد ازون «هائو» و بقیه شخصیت ها به داستان اضافه شدن.
به طور مستقیم از شخص خاصی الهام نگرفتم ولی اینطور نیست که بی تاثیر باشه. به طور مثال برای شخصیت منفی نظر دوستم رو پرسیده بودم.
برای مدیریت بچه ها من یه دفتر دارم که تمام خصوصیت های رفتاری، عادت های خاص هر کدومشون و همینطور اتفاقاتی که در برهه های زمانی مختلف افتادن رو نوشتم. این باعث میشه چیزی که مینویسم از یه شخص دور و بعید نباشه و داستان در چارچوبش حرکت کنه.
اولیس:
سوال دیگه ای که در مورد جوابش کنجکاو هستم اینه که در نظر شما، خلق کردن یک داستان چقدر با خوانندهی صرف بودن متفاوته؟ چه مزیتی در خالق یه اثر داستانی بودن وجود داره؟
Amorist٫:
همونطور که بالاتر گفتم نوشتن احساسات شخصیت ها واقعا جذابه.
این حس که تو خدای یه دنیا و مردمش هستی در نوع خودش جدید و فوق العادست.
شاید براتون جالب باشه که وقتی خودم چپتر های قبل رو میخونم تا حدودی فراموش میکنم که نویسندم و درگیر داستان میشم.
حتی چند باری به خاطر بلاهایی که سر بعضی شخصیت ها اومده نویسنده رو فحش دادم و بعد یادم افتاده که اون فرد خودمم……. اما در کل این تجربه «از دید خواننده نگاه کردن» باعث میشه سوال ها و پیچ های داستان که باید در چپتر های بعد بهشون پاسخ بدم رو متوجه بشم.
اولیس:
خیلیا هستن که یه ایده برای شروع داستان دارن اما انگیزه و دلیلی برای ادامه دادن یک اثر داستانی طولانی ندارن. شما به عنوان فردی که از این دو راهی گذشته و مدت طولانی ای رو صرف غربال یه داستان کرده چه ایده یا توصیهای به افرادی دارید که توی دو راهی شروع ناولشون موندن؟
Amorist٫:
برای شروع هر کاری تردید وجود داره و خب نوشتن هم ازین قضیه مستثنا نیست.
من هنوز هم نگرانی هایی دارم.
از نوشتن این داستان دوسال میگذره و این نگرانی که سبک نوشتنم متفاوت از چیزی بشه که خواننده ها بهش عادت دارن با من هست و….
ولی فارغ از همه این نگرانی ها، چیزی که به من جرئت شروع داد و دلیل ادامه دادنمه اینه که من میخواستم فقط امتحانش کنم.
باور داشتم که حتی اگر این داستان هیچوقت پابلیک نشه، این حس خوبی که من موقع نوشتنش دارم ارزشمنده.
در مورد طولانی بودن اثر. شاید بشنوید که اواسط داستان ممکنه از هدف اصلی دور بشید و حتی ندونید که چجوری تمومش کنید. خب شاید این گفته ها برای شما اتفاق بیوفته و یا نه. اما من باز هم به علاقه مندانش پیشنهاد میکنم.
چون بعد از یک مدت بچه هایی که خلق کردید بخشی از زندگیتون میشن و خب این حس خیلی خوبیه.
و توصیه میکنم بیشتر ازینکه نگران پایان و یا حمایت ها باشید، سعی کنید از مسیر لذت ببرید و به شخصیت هایی که فقط با دستهای شما فرصت زندگی پیدا میکنن، یک شانس بدید.
اولیس:
میونه ات با کتاب ها چجوره؟ از بین ناولا چه ژانرایی رو بیشتر میپسندی؟
آیا کتابای غیر داستانی هم برات الهام بخش بودن؟
بیشتر چجور کتابایی رو مطالعه میکنی؟
Amorist٫:
البته. فکر میکنم عادت کتاب خوندن یکی از مهم ترین چیزاییه که میتونه در نوشتن کمک کننده باشه.
از فصل دوم من از خدایان یونان باستان الهام گرفتم پس همیشه سعی میکنم در مورد افسانه های یونان قدیم کمی مطالعه داشته باشم تا ازشون کمک بگیرم.
در ناول ها اولویتم به اثر های قویه اما ترجیح میدم angst یکی از ژانر هاش باشه.
به جز رمان کتابایی با ژانر روانشناسی بیشتر از همه نظرم رو جذب میکنن. به طور مثال ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد و قهوه سرد اقای نویسنده کتابایی ان که الان برای معرفی بهتون به ذهنم اومدن.
اولیس:
امروز یکی از مخاطبا براتون کامنت گذاشت که فصل دوم کی شروع میشه؟ گفتم شاید بد نباشه حالا که داریم مصاحبه میکنیم این سوالو هم ازتون بپرسم.
Amorist٫:
اولا ازین فرصت استفاده میکنم و از همه کسایی که این داستان رو حمایت میکنن و براش کامنت میزارن چه داخل سایت و چه واتپد تشکر میکنم.
در مورد این سوال دوستمون هم فصل دوم به طور کامل آمادست. هر وقت شما بخواید شروع به آپلود میکنیم.