NovelEast

خانه

ورود

ثبت‌نام

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

بررسی ناول ۱۴ سال گربه ای

نویسنده: Laura30
|
انتشار: 2 ماه قبل

بررسی ناول ۱۴ سال گربه ای

دیشب که این ناول رو تموم کردم چیزای زیادی ذهنمو مشغول کرد و به نحوی نحوه ی تموم شدن داستان، برام جدید و الهام بخش بود. طی این مطلب این افکار و نتیجه گیری رو باهاتون در اشتراک میذارم.

هشدار: این مطلب میتونه کل محتوای ناول رو لو بده.

معمولا پیش نمیاد کتابی رو بخونم که از زبون یه حیوون باشه. چون نگاه کردن از چشم یه حیوون به دنیا کار سختیه. بخصوص یه حیوون که در کنار آدما زندگی میکنه و قادر نیست به راحتی، افکار و احساسات خودشو در اشتراک بذاره.

چهارده سال گربه ای یه داستان کوتاه و ۱۰ چپتری هست که در مورد زندگی یه گربه صحبت میکنه. نقطه عطف داستان، فکر میکنم زمانی هست که گربه صاحب یه خونواده میشه، انسان هایی که دوستش دارن و براش تجربه ی خوبی از زندگی رو به ارمغان میارن.

زندگی اون بالا و پایین خاصی نداره، در ابتدا مهم ترین چیزی که براش وجود داره اینه که شکمش سیر بشه ولی در پایان، اون در اثر عشق و محبتی که تجربه کرده، دوست داره چیزهای فراتری رو تجربه کنه.

اینکه واقعا یه گربه بتونه همچین احساساتی رو تجربه کنه در نظرم برامون قابل درک نیست، نکته ای که در اینجا وجود داره اینه که ما هم قادریم چیزی مشابه گربه ی درون این داستان رو از سر بگذرونیم.

نوع پایان بندی داستان

ما در پایان منتظر چی هستیم؟ داستان ها اگر پایان مناسب و جالبی نداشته باشن نمیتونن تاثیر خوبی در ذهن خواننده ایجاد کنن، در مورد این ناول کوتاه، از اواسط داستان حدسی در مورد پایانش زدم اما برام قابل باور نبود که نویسنده بخواد اینقدر راحت داستانو تموم کنه.

در واقع در پایان این داستان کوتاه هیچ اتفاق خاصی نمی افته، گربه میمیره در حالی که عشق رو در کنار انسان ها تجربه کرده و زندگی خوبی داشته. برای من که به پایان های جنجالی عادت کردم، این داستان چیز متفاوتی بود. معمولا یا شخصیت اول یه زندگی سخت داشت که در پایان به بخش های هموارش میرسید یا یه سری مشکلات رو از سر میگذروند و در پایان قوی تر میشد.

اما پایان این ناول به یه پایان واقعی میرسه که انتظار همه ی ما رو میکشه و این پایان، مرگه. همه ی شخصیت ها میمیرن، قهرمان ها، افراد حماسی، تهذیبگرها، زوج های عاشق، افراد به شدت با استعداد... این داستان ما رو متوجه یه موضوع مهم میکنه، پایان بهتره چه کیفیتی داشته باشه؟ زیستن فارغ از اینکه ما چه مزیتی داریم عادلانه تره که چه کیفیتی داشته باشه؟

این گربه ی سیاه میتونست زندگی سختی رو از سر بگذرونه، آیا اگر رنج میکشید، این رنج میتونست در پایان، به زندگیش معنای بیشتری ببخشه؟ با اینکه زندگیش فراز و فرود خاصی نداشت اما همینکه عشق رو تجربه کرد به نظر میرسه که کافی بوده و اون چیزی رو از دست نداده.