NovelEast

خانه

ورود

ثبت‌نام

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

بررسی محتوای ناول ارباب دوم ما

نویسنده: Laura30
|
انتشار: 2 ماه قبل

بررسی محتوای ناول ارباب دوم ما

ارباب دوم ما یه ناول در ژانر رومنس و تاریخ چین هست و یکی از ناولایی بود که یکسره و با کنجکاوی تا آخرشو خوندم. یه رومنس جالب که مزایای عشق ورزیدن رو به نمایش میذاره.

هشدار: این بررسی میتونه محتوای ناول رو لو بده.

خلاصه‌ی داستان:

یه خدمتکار که چهره‌ی ناخوش آیندی داره، از طرف اربابش میمون نامیده میشه. ارباب دوم، مردی ددری هست و مردم شهر هم دل خوشی ازش ندارن. اون مردی هست که معشوقای متعدد داره و اخلاقیات خاصی رو رعایت نمیکنه، همچنین از آزار دادن دیگران هم لذت زیادی میبره.

به هر صورت، روزگار خوش ارباب دوم ادامه پیدا نمیکنه و طی یکی از سفرای تجاری، نه تنها دار و ندار خودشون رو از دست میدن بلکه این آقای ددری تا پای مرگ میره و معلول میشه.

قبل از اینکه اصلا زخم‌هاش درمان بشه، عمارتش از تمام معشوق و خدمتکارا خالی میشه. همه ترکش میکنن حتی برادر بزرگترش که مثلا یک فرد نجیب و خیلی خانواده دوست بود دیگه این زندگی و این برادر رو گردن نمیگیره و میره تا از نو شروع کنه.

در نهایت فقط میمون و یه پیرزن خدمتکار باقی میمونن. اون پیرزن هم نقش خاصی توی داستان نداره و حرف نمیزنه.

ارباب دوم انتظار نداره که کسی بهش توجه کنه و ازش مراقبت خاصی به عمل بیاره اما میمون بر خلاف میل باطنی ارباب دوم، همه‌ی تلاشش رو انجام میده. ارباب دوم هنوز هم بد خلقه و تحمل کردنش سخته.

کم کم که حالش بهتر میشه، میبینیم که رویه‌اش تغییر میکنه. تلاش میکنه تا سرپا بشه و دوباره وارد عرصه‌ی تجارت بشه.

تسلیم نشدن در برابر ناامیدی و پوچی

میمون، عشق زیادی داره، هر چند که احساسات خودشو بروز نمیده و خودشو به احمق بودن میزنه. ارباب دوم در نظرش دوست داشتنیه. اگر این اتفاق بد نمی افتاد و ارباب دوم فلج نمیشد و دیگران ترکش نمیکردن، میمون شانس بخصوصی برای عشق ورزیدن و جلب اعتماد و نظر ارباب دوم رو نداشت.

ارباب دوم هم اگر میمون بهش عشق نمی ورزید و براش وقت نمیذاشت، چیز بخصوصی برای چنگ زدن به زندگی پیدا نمیکرد. حتی ممکن بود به تدریج بمیره. این انتخاب خوده ارباب دوم بود که به خاطر میمون تلاش کنه و وجود همچین فردی رو در کنار انگیزه‌های دیگه‌اش قرار بده تا سریعتر بتونه به جریان عادی زندگی برگرده.

گاهی زندگی سرد و گزنده است و پیدا کردن دلیلی برای ادامه دادن دشواره. این داستان، وجه ناپیداتری از کیفیت عشق رو نشون میده. ارباب دوم چهره‌ی زیبایی داره و میمون در فرهنگ عمومی زشته. ایجاد دلبستگی بین این دو چهره یه دهن کجی به تصویر زیبای زوج عاشق هست که هر دو ظاهر و ویژگی‌های مشابهی دارن.

میمون نشون میده که مزیتش در عشق ورزیدن با تلاش و مراقبت هست و این برای ارباب دوم الهام بخش میشه. اون هم سعی میکنه با توانی که داره عشق بورزه. فقدان‌هاشو نه با استفاده از دیگران و بهره کشی جسمی برطرف کنه بلکه از دیگران به عنوان سوژه‌ای جهت عشق ورزیدن استفاده کنه. اون توجه و محبت خودشو صرف کسی میکنه که حساسیت خوبی به عشق داره هر چند به زبون نمیاره اما در عمل نشونش داده.

آدم‌هایی که تغییر میکنن تا بتونن فرد مفیدتری باشن، تحسین برانگیز و فوق العاده هستن. چونکه تغییر کردن نیاز به انگیزه داره و کشف و دیدن انگیزه‌هاست که دشواره.

انگیزه‌ها مفاهیمی ذهنی و انتزاعی هستن که به کمک قوه‌ی فکر به وجود میان. چیزی که زندگی ارباب دوم رو متحول کرد، اندیشیدن بودن. این رکود و اتفاقات بد و تنهایی، بهش فرصت اندیشیدن داد. هرچند در ظاهر، به نظر نمیرسید که این وضعیت بتونه کوچک‌ترین مزیتی داشته باشه.

آیا ما از همه‌ی فرصت‌هایی که داریم برای افزایش انگیزه و بهبود ذهنمون استفاده میکنیم؟ آیا به اندازه‌ی کافی، حساسیت به انرژی عشق رو در درون خودمون داریم؟ آیا اصلا ارزشی در فکر کردن به این موضوع و رفتن به همچین سمت و سویی می‌بینیم؟

ناول ارباب دوم ما نشون میده که مزیت ما در ارتباط با دیگران لزوما چیزهایی نیست که جامعه تعریف کرده. عشق ورزیدن یک مهارته که شاید لزوما در دیگران تاثیری نذاره اما طبعا تجربه‌ی ما از زندگی رو تغییر میده.