ورود عضویت
poster

تولد شمشیر شیطانی، هرچند که به زبان انگلیسی و به دست یه نویسنده‌ی سفیدپوست نوشته شده اما اتمسفر کارای چینی رو داره و سیر رشد یه فرد از مرحله‌ی صفر رو نشون میده.

این ناول، تقریبا خیلی وقته که تموم شده و روند ترجمه‌اش توی سایت ناولیست هم در حال تکمیل شدنه و تا الان، آهنگ ثابت داستان، به خوبی مشخص شده.

به شخصه داستان‌های شرقی و رمانای اینترنتی رو دوست دارم چون میشه بینشون کارایی رو پیدا کرد که نویسنده‌اش ذهن مستقل تری داره و لزوما تحت‌تاثیر ایدئولوژی‌های رایج کار نکردن و بدون ترس از بازخورد دیگران، راجب تاریک‌ترین و نارایج‌ترین تمایلات و خواسته‌های بشر نوشتن.

اگر داستان نوآ توی دنیای هالیوود عرضه میشد، قابل پیش بینیه که قراره چه انتقادات منفی‌ای رو به خودش جذب کنه. معمولا اینطور داستان‌ها به خاطر خشونت زیاد و همچنین سعادتی که برای شخصیت‌های شرور، فراهم میشه، مورد حمله قرار میگیرن. اما هیچ کدوم از این گزاره‌ها، چیزای غیر معمولی نیستن و وجودشون توی یه رمان رو به خودی خود، نه خوب میدونم و نه بد. نرمال هستن و پدیده‌هایی به حساب میان که در دنیای واقعی هم میتونید پیداشون کنید. آدمای خشن و شروری توی این دنیا وجود دارن که هرگز به خاطر کارای ضد انسانیشون مجازات نمیشن و مقدار زیادی هم عمر میکنن و بعدشم به مرگ طبیعی و با شکم گنده میمیرن. خشونت، توی دنیای ما رایجه و اونو هر روز از تلویزیون پخش میکنن و مردم هم بهش عادت کردن و جوری بهش نگاه میکنن که انگار مشغول دیدن یه نمایش سرگرم کننده هستن.

یه داستان، حتی اگر عاری از صحنه‌های عجیب، خشونت و شرارت آشکار باشه، به لحاظ تاثیر روانی، یه محتوای امن به حساب نمیاد. به طور مثال، روانشناسی زرد، خیلی همه گیر‌تر و محبوب‌تر از فرقه‌های تاریک، به نظر میرسه و تاثیرش، ایجاد یه هیجان و امید شدید و بعدش، سرخوردگی آدمایی هست که نمی‌تونن به کمک این ایده‌های زرد، وضعیت زندگی‌شون رو بهبود ببخشن چون دنیا، اصلا شبیه چیزایی که روانشناسی زرد میگه کار نمیکنه.

برای درک تاثیر روانی داستان نوآ هم لازمه از پوسته‌اش بگذریم و به هسته‌اش برسیم و بپذیریم که فارغ از اونچه که به نمایش در اومده، ناگفته‌ها، نادیده‌ها و ناشنیده‌هایی وجود داره که تاثیرشون به لحاظ پنهان بودن، شبیه مواد رادیو اکتیوه.

ناول تولد شمشیر شیطانی، چند مرحله از رشد روان رو خیلی خوب نشون میده. شخصیت اصلی، انگیزه‌های مشخص و پیگیری داره و این انگیزه‌ها رو مدام گسترش میده و بهش متعهد هست. اون اهداف خودشو در جهت رشد و بقای خودش تعیین میکنه؛ می‌تونه به شکل سازنده و رو به رشدی، جریان اندیشه‌ی خودشو طراحی کنه و شما زیاد نمی‌بینید که نوآ سردرگم باشه یا فکر کردن به آسیبایی که تجربه کرده، باعث افت انگیزه و سست شدن اراده‌اش بشه. اون ادبیات و سیاست جالب و پیشرویی در تعامل با دیگران داره و از این بابت، تسلیم خواسته‌های سودجویانه و قلدر مآبانه‌ی دیگران نمیشه. اون علاقه‌مند به یادگیری هست و با توجه به حد و مرز منافعش، اونچه که یاد میگیره رو با دیگران در اشتراک میذاره.

اما اولین باگ، خودشو زمانی نشون میده که نوآ میخواد از این سطح فراتر بره. شهود، در فرهنگ عمومی، بیشتر در اشاره به تجارب عجیب و غریب و غیر قابل اتکا به کار گرفته میشه اما میشه معادل خوبی برای کلمه‌ی Intuition  در نظرش گرفت که نشون دهنده‌ی میزان اعتماد شما به درک و فراست یا بصریت ذهنیتون هست. این ادراک، در نتیجه‌ی تحلیل ناخودآگاه هر چیزی که تا امروز از زندگی یاد گرفتید ایجاد میشه و لزوما با باورای جمعی، همپوشانی نداره.

در این مورد، ما نمی‌تونیم بگیم که نوآ فردی صاحب شهود هست یا بهتره بگیم که اون به شهود خودش تکیه نمیکنه بلکه در چنین مواقعی، به عرف جمعی، خیلی بیشتر از شهود خودش اعتماد میکنه که بیشترین تاثیرشو توی رفتارش با آدما و موجودات هوشمند و نحوه‌ی حفظ بقاش نشون میده.

حالا این چه ربطی به عنوان مقاله یعنی سادومازوخیسم جمعی داره؟

وقتی که شما جلوی آدما از این کلمه یعنی سادومازوخیسم استفاده کنید، بلافاصله یه سری تصورات مثبت هیجده و رنگای سرخ و تصاویر خشن، براشون ظاهر میشه؛ اما اتفاقا اینا تصاویر لوسی هستن که اغلب به شکل سفارشی و فیک، در اشاره به تمایلات سادومازوخیستی ساخته شدن.

تمایلات سادومازوخیستی، خیلی راحت‌تر از اونچه که به نظر میاد، توی جامعه پیدا میشه. وجه خاصش اینه که یه نفر بتونه از دیدن رنج کشیدن خودش یا بقیه لذت ببره و در تلاش پیگیر برای رنج دادن خودش یا بقیه باشه.

به یک دلیل ساده خدمتتون عرض میکنم که این تمایلات، به خودی خود شرارت آمیز نیستن و صرفا ایده‌های خوبی برای تخلیه کردنشون به دست نیاوردیم. به طور مثال همین انتقاد نوشتن رو در نظر بگیرید. انتقاد کردن به دیگران، به راحتی ممکنه سبب ناراحتیشون بشه اما خیلیا به این کار ادامه میدن چون میدونن که وقتی یه چیزی اشتباهه، مسئولیت اجتماعی‌شون ایجاب میکنه که به اشتراکش بذارن و در موردش حتی شده یه اخطار کوچیک بدن. برای بعضی از این افراد، ممکنه دیدن انزجار و خشم افرادی که مورد انتقاد قرار دادن هم جالب باشه. مثلا فرض کنید به یه فردی انتقاد میکنید که داره از بقیه سو‌استفاده میکنه. دیدن خشمش ممکنه به راحتی باعث ایجاد نوعی لذت در درون شما بشه. این الگوی رسیدن به لذت، همپوشانی بسیار بالایی با مفهوم سادومازوخیسم داره.

یعنی اینکه تمایلات سادومازوخیستی، به خودی خود بد نیستن. اونا می‌تونن به راحتی در درون ما شکل بگیرن. مثل رفتار بدی که توی مدرسه یا خونه با ما میشه یا رفتارای ناخوش آیندی که توی محیط کار، مجبور به تحملشون میشیم.

(این گزاره تایید شده نیست اما ظاهرا ارتباطی بین تمایلات سادومازوخیستی و هورمون تری یدوتیرونین وجود داره؛ یعنی وقتی تحت تاثیر خشونت افراطی قرار میگیریم، هورمون تری یدوتیرونین، با سرعت زیادی منتشر میشه. این هورمون، نه فقط در حین وقوع اتفاق، بلکه هر بار که خاطره‌ی اون اتفاق خاص، یادآوری بشه، انتشار پیدا میکنه. تاثیر این انتشار، خودشو به شکل امیال سادومازوخیستی نشون میده.)

اینکه نوآ تمایلات سادومازوخیستی زیادی داشته باشه کاملا توجیه شده و قابل درکه. اون از بچگی، نوعی خشونت و تبعیض رو تجربه میکرد و خوب میدونست که اگر بخواد در مقابل این وضعیت، منفعل باشه، زندگیش قراره چطور پیش بره و غیر منصفانه باشه.

اما در ادامه، نوآ لزوما به شکل سازنده‌ای از این تمایلات استفاده نکرد و از همون الگوهای رایج و جمعی برای طراحی رفتاراش بهره برد. نوآ مهارتای زیادی برای رشد خودش به کار گرفت و از این طریق، تجربه‌ی بسیار نابی از زندگی به دست آورد اما نمیشه گفت که به لحاظ شهودی هم تونست تبدیل به یه فرد پیشرو و موفق بشه. اون به نوبه‌ی خودش به سادیسم جمعی دامن زد اما از این بابت، نمیشه به راحتی گفت که تاثیر خوبی رو ایجاد کرد.

جمع‌بندی

توی نقدای قبلی که نسبت به این ناول نوشته بودم، بعضی‌ها راجب تاریک بودن اتمسفر این ناول و طبیعت نوآ گفتن و شرارت آمیز بودن تمام مسیر‌هایی که نوآ طی میکنه رو اجتناب ناپذیر جلوه دادن، اما به رغم تلاشی که نویسنده برای ایجاد چنین اتمسفری کرده، نوآ واقعا جزو تاریک ‌ترین شخصیتای دنیای خودش نیست. از بسیاری جهات، اون فرد پیشرویی به حساب میاد و اینو فقط در مقایسه با اتمسفر غالب اون جامعه و رفتار و مسیر شخصیتای دیگه میشه فهمید. بسیاری از این افراد، حتی نصف جاه طلبی و علاقه‌ی نوآ به رشد رو ندارن و برای تغییر موقعیت اجتماعی خودشون یا تاثیر گذاشتن روی جامعه، تلاش خاصی نمیکنن.

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *