داستان نویسی و خلق تجربه
داستان نویسی یه فرصت خاص برای ایجاد احساسات جدید یا به عبارتی، تجربههای ذهنی جدید برای دیگران هست. ما میتونیم این کار رو به کمک کلمات و با ساده ترین مواد اولیه انجام بدیم. اما همیشه این سوال وجود داره که دقیقا ما طی چه فرآیندی میتونیم تجربه ی خوبی رو برای دیگران خلق کنیم؟
بررسی تجربه ی خوانندهها از خوندن داستانای مختلف، در ابتدا ممکنه خیلی ساده به نظر برسه اما این فرآیند زنده شدن احساسات و تاثیر پذیری مخاطب، اغلب به صورت بسیار نامحسوس و ناخودآگاه صورت میگیره. یعنی اگر شما از خوانندهها بپرسید که چرا از یه ناول خوششون اومده، ممکنه جواب روشن و دقیقی برای شما نداشته باشن.
اونا ممکنه صرفا بگن که میخوان سرگرم بشن یا از صحنههای اکشن خوششون میاد. میشه اینطور استدلال کرد که ذهن مصرف کننده، در مورد تجربه ای که داره به دست میاره هوشیار نیست و خیلی از تاثیرپذیریهایی که داره، صرفا به صورت ناخودآگاه هستن.
شما به عنوان یک تولید کننده یا نویسنده، زمانی میتونید با ذهن خوانندهها ارتباط بگیرید که ناخودآگاه اونا رو بشناسید و ببینید که دنبال چی هستن و دوست دارن چه چیزایی رو تجربه کنن.
برای مطالعه ی این موضوع، پارامترای مختلفی رو میشه مورد بررسی قرار داد. به طور مثال، میتونیم ویژگی ناولهای معروفی که این روزا مخاطبای زیادی دارن رو بررسی کنیم.
برای درست کردن یه تجربه ی پرمخاطب، شاید بهتر باشه که نگاه نقادانه ای به آثار محبوب داشته باشیم. نگاه نقادانه به ما اجازه میده تا ایدههای تاپ رو کالبد شکافی کنیم و چیزی مشابه اونها رو خلق کنیم و در ادامه، ایراداتشون رو برطرف کنیم یا اونا رو بهبود ببخشیم. اینطوری وقتی که خوانندهها با داستانمون رو به رو میشن، مزیت درونشو به صورت ناخوداگاه دریافت میکنن. اونها شاید نتونن تجربه ای که دارن رو تشریح کنن یا با کلمات توصیفش کنن اما میدونن که این داستان، میتونه همون حس خوبی رو درونشون زنده کنه و بقیه ی داستانهای محبوبش انجام میدن. همچنین میتونه احساس کنه که این داستان قادره احساسات خاص تر و قوی تری رو ایجاد کنه که احتمالا تا امروز تجربه نکرده.
تجارب با چه منظوری خلق میشن؟
تجربهها لزوما برای ایجاد احساسات خوب یا خوشحال کردن دیگران نیستن. گاهی اوقات، یه تجربه خلق میشه تا بتونه مشکلی رو حل کنه. در مورد داستان و محتوای ادبی و هنری، میشه گفت که اونها گاهی خلق میشن که به انسانها در برطرف کردن یک سری گرههای ذهنی کمک کنن.
اگر اهل داستان خوندن باشید، احتمالا تا حالا با این نوع از تجارب رو به رو شدید. مثلا یه شخصیت یا داستان، براتون الهام بخش واقع میشه و به کمک چیزایی که درونش گفته شده، میتونید احساسات درونی خودتون رو تغییر بدید و یا ایدههای جدیدی برای رفع برخی از مشکلات درون زندگیتون طراحی کنید.
حالا شما به عنوان یه نویسنده، میتونید با این پرسش شروع کنید: خوانندهها به کمک خوندن داستانهای محبوبی که این روزا منتشر میشن، سعی میکنن چه مشکل ذهنی خاصی رو برطرف کنن؟ فلان داستان بهشون چه حسی میده که توی واقعیت زندگیشون ندارن؟
بسیاری از داستانهای محبوبی که این روزا توی بیلبورد سایتای محبوب ناول میبینیم، شخصیتهایی قدرتمند و در حال رشد رو نشون میدن که سعی دارن استقلال زندگی خودشون رو به دست بیارن. در عین حال، عموما موجوداتی فرد گرا هستن و خواسته یا ناخواسته از جامعه ی اطراف خودشون جدا میوفتن.
این خواستهها در دنیای امروز چیزای ایده آل و جالبی هستن. دنیای ما، آشفتگیهای خاص خودشو داره و ما ناگزیر هستیم که بسیاری از خواستههای خودمون رو به تنهایی عملی کنیم. همدلی و دلسوزی و عشق بین موجودات خیلی کم شده و به کرار و تحت تاثیر مشکلاتی که پیش میاد، آدما بیشتر به حالت بقا نزدیک میشن و صرفا برای زنده موندن خودشون تلاش میکنن.
بعضی از داستانهایی که سعی میکنن به این موضوع بپردازن، ایدهها و الگوهای فکری بدی رو در اختیار مخاطب خودشون قرار میدن اما فارغ از خوب یا بد بودن ایدهها، تعداد زیادی از این داستانها سعی دارن که این ایده آلها رو محقق کنن یعنی به مخاطبشون یاد بدن که چطور بقای خودشون رو در یک دنیای پر از هرج و مرج حفظ کنن.
در این وضعیت، یک تجربه ی خوب، تجربه ایه که به مخاطب خودش یاد بده که چطور به شیوه ای صحیح و اخلاقی که سلامت روانی یا جسمیش رو به خطر نمیندازه و باعث رشد و پیشرفتش میشه، بقای خودش رو در همچین دنیای حفظ کنه. یعنی این سلیقه ی شماست که تعیین کنید شخصیت اصلیتون به رغم قدرت گرفتن و تلاش و مبارزه، چجور اخلاقیاتی رو دنبال کنه و توی زندگیش چه نوع آرمانگرایی رو محقق کنه.