داستاننویسی در رقابت با هوش مصنوعی
عنوان مقاله: داستاننویسی در رقابت با هوش مصنوعی
بالاخره یه روزی میرسه که هوش مصنوعی اینقدر پیشرفت میکنه که کار ترجمهی صرف عملا بلااستفاده میشه. استفاده از ماشینهای ترجمه برای مطالعهی داستان ها، همین الان هم از عمومیت زیادی برخورداره.
ناولها معمولا با ادبیات سادهای نوشته میشن و ماشینهای ترجمه به راحتی از پس ترجمهشون بر میان. هر چند ترجمه هایی که در حال حاضر به کمک این ماشین ها درست میشه (مخصوصا ترجمه به زبان فارسی) کامل نیست و ایرادات زیادی داره اما باز هم به خواننده این امکان رو میده تا بخش زیادی از محتوای داستان رو ادراک کنه.
سوالی که پیش میاد اینه که اگر روزی کار ترجمه، بخصوص ترجمهی داستانها کاملا بیمعنی بشه، اون وقت وظیفهی مراجعی که از طریق ترجمهی رمان و داستان کار میکنن چیه؟
برای پیدا کردن جواب این سوال، یا در واقع پیدا کردن یک ایدهی جایگزین، نیازی نیست که راه دوری بریم. می تونیم همون کاری رو انجام بدیم که مراجع اصلی انتشار ناول مشغول انجامش هستن، یعنی خلق تجربه.
داستان های زیادی وجود داره اما لزوما همهی داستان ها قادر نیستن که تجربهی جالب و سرگرم کننده ای رو ایجاد کنن. سلیقهها متفاوته و از ایدههای خاص و جدید ممکنه به شکل غیر منتظره ای استقبال بشه.
هر چه ایده پردازی و خلق تجربه رو جدی تر بگیریم و زودتر وارد این مسیر بشیم، رفته رفته تجربهی ما از این کار، افزایش پیدا میکنه. برای درک بیشتر این موضوع، شاید بهتر باشه کمی بیشتر در مورد چیستی و ماهیت داستانها فکر کنیم.
ناولها یا همون داستانهای بلند یا به عبارتی رمان، ما رو در جریان یک خط داستانی مفصل قرار میدن. مزیتشون اینه که میتونن ما رو در یک بازهی زمانی طولانی، سرگرم کنن. می تونیم با یک شخصیت همراه بشیم و به واسطه اش، اتفاقات هیجان انگیزی رو تجربه کنیم.
رمانها شالودهی بسیاری از سرگرمی ها من جمله انیمه، فیلم و بازی های ویدیویی هستن و نویسنده ها در جریان خلق تجارب منحصر به فرد، هنوزم که هنوزه نقش تعیین کنندهای دارن.
شاید بگید هوش مصنوعیای که بتونه مترجما رو بازنشسته کنه، قطعا می تونه نویسندهها رو هم بازنشسته کنه. اما من یک جواب کاملا منفی نسبت به این حدس دارم.
هوش مصنوعی و داده هاش، به کمک تجارب انسانی شکل گرفتن. اونها اطلاعات خودشون رو از محتوایی که ما انسان ها غربال و منتشر کردیم میگیرین و همونا رو بهینه و غربال میکنن. بعضا صرفا اونا رو نشخوار میکنن. نتیجه اش این میشه که می تونید مطمئن باشید هوش مصنوعی هیچ دادهی جدیدی رو منتشر نمیکنه، اون فقط روی مسیری که انسان ها، پیش از این طی کردن حرکت میکنه.
فقط یک موجود خلاق هست که میتونه به هوش مصنوعی پیروز بشه. حتی در زمینه ی ترجمه هم، مترجمایی که خلاقیت خوبی دارن و در بازگردانی متن، از ایده ها و تکنیکهای خوبی استفاده میکنن، میتونن انتظار داشته باشن که دیرتر هم بازنشسته یا شاید اصلا نشن.
برای درک بیشتر این موضوع، شما رو به ناولی ارجاع میدم که توسط یکی از مترجمای ناولیست ترجمه شده. ناول عالیجناب مقتدر در سایه ها، یک ترجمه ی بسیار خلاق و پویا داره. مترجم سعی کرده تا لحن و ادبیات دریدهی شخصیت اصلی رو با امروزی ترین و عوامانه ترین اصطلاحات و جملاتی که در زبان فارسی استفاده میکنیم بازگردانی کنه.
هوش مصنوعی به زمان نیاز داره تا بتونه با تمام ويژگی های یک زمان مانوس بشه و همچنین بتونه بازگردانی های قدرتمندی انجام بده. حساسیت پیدا کردن به اصطلاحات روزمره و محاوره ای، پیچیده است چرا که این بخش از زبان، بسیار پویاست و طی بازههای زمانی کوتاه هم آپدیت میشه و تغییر میکنه.
همین الان نگاه کنید به فضای مجازی و صفحاتی که جوک و جملات طنز منتشر میکنن. معمولا هر ماه چند تا اصطلاح جدید درست میشه و تبدیل به بخشی از پیکره ی زبان عمومی ما میشن. بعضی از کلمات، تغییر معنی میدن و فقط فردی که توی این جامعه باشه و به این ادبیات، حساسیت داشته باشه می تونه این پیچیدگی رو ادراک کنه.
این یه مثال در مورد ترجمه بود، اما حالا نویسنده ها رو در نظر بگیرید.
هر نویسنده فرصت اینو داره که یک تجربه ی کاملا متفاوت رو خلق کنه. هر داستان، میتونه از عناصر و اتفاقات ساده ای تشکیل بشه اما نحوه ی چینش و کنار هم قرار گرفتن این عناصر هست که امضای شخصی نویسنده رو خلق میکنه.
اگر هر داستان رو به یک غذا تشبیه کنیم، میشه احساس کرد که هر آشپز، ممکنه یک غذای خاص رو به شکل خاصی شخصی سازی و پخت کنه. همچنین اون آشپز ممکنه بعدا و در پخت مجدد همون غذا، تکنیک جدیدی رو به کار بگیره.
اتمسفری که هر داستان می تونه برای شما خلق کنه متفاوته. ما دوست نداریم کارایی رو بخونیم که خوش طعم نیستن یا در واقع تجربهی جالبی رو برامون درست نمیکنن. ذائقهها متفاوته اما اگه یک داستان، مورد استقبال قرار میگیره، حداقل میشه این استدلال رو انجام داد که برای مخاطبین خودش خوش طعم بوده. هر چند محتواش سمی باشه و مفهوم احمقانهای رو منتقل کنه.
این درست مثل فرهنگ عمومی ما در زمینهی غذا خوردن هست. در هر فرهنگی، ممکنه غذاهای ناسالم زیادی هم وجود داشته باشن اما همین که تجربهی خوبی رو خلق میکنن، ممکنه باعث بشه که افراد زیادی اون غذاها رو مصرف کنن.
ممکنه با خودمون بگیم که این غذا خیلی ساده است، ظاهرش خوبه، یه عالمه پنیر ریخته روی یه مشت گوشت و قارچ، خیلی چربه و یا قند آدمو میبره بالا... اما حقیقت اینه که با وجود تمام این معایب، اون غذا یک یا چند تجربهی قوی و خوب هم داره که مورد استقبال قرار میگیره.
ممکنه نسبت به طعم و حجم و مزه اش، قیمت کمی داشته باشه یا زودهضم و خوش طعم باشه، راحت خورده میشه و سرگرم کننده است. این معیار ها، نه عینا اما به شکل مشابهی، در مورد خوراکی های فکری ای که توسط آدما مورد استفاده قرار میگیره هم صدق میکنه.
فکر میکنم یکی از مهم ترین چالشایی که پیش روی نویسندهها قرار میگیره، درک سلیقهی آدم هاست. آشپز بودن با مصرف کننده بودن خیلی فرق داره و یک تجربهی کاملا متفاوته. برای این کار، حد خاصی از مسئولیت پذیری لازمه. برای خلق یک اثر داستانی خوب، خیلی مهمه که منافع و انگیزههای قوی و روشنی داشته باشیم.
مطالبهی پول خوب، در مقابل خلق یک تجربهی خوب، خواستهای کاملا طبیعیه و می تونه به عنوان یک پشتوانهی مناسب هم در نظر گرفته بشه. درک میکنم که بعضی ها دوست دارن کارشون رو در معرض نظرات دیگران قرار بدن و افرادی رو ببینن که از مطالعه ی کارشون لذت میبرن. یا ممکنه احساس کنن که یک داستان، اونقدر ارزشی نداره که بخوان ازش تولید ثروت کنن.
اما به شما میگم که اگر توی این دنیا چیزی در اولویت رایگان شدن باشه، خوده اقلام و خدمات ضروری زندگی من جمله خوراک و مسکن و خدمات درمانی هست. اما اندیشههای کاپیتالیستی کاری کردن که توی این دنیا، آدما با نیروی کارشون سنجیده بشن و هر کی که نتونه نیروی کار خوبی رو به جامعه عرضه کنه، شایستهی این هم نیست که از موارد ضروری زندگی، به اندازه ی کافی و خوبی بهره مند بشه، مگر اینکه در زاویهی خوبی از یک جامعهی خوب متولد بشه یا همیشه سایهی منت دیگرانی که قادر به کار کردن هستن رو بالای سر خودش ببینه.
در چنین ساز و کاری، شما حتی ممکنه به عنوان یک تولید کنندهی مواد غذایی، نتونی به راحتی به خدمات درمانی و یا مسکن دسترسی داشته باشی، اگر نیروی کار کافی نداشته باشی، این خواستهها محقق نمیشن.
همونطور که یک آشپز یا تولید کنندهی مواد غذایی قادره تجربه های خوبی خلق کنه، نویسندهها و هنرمندا هم شانس اینو دارن که تجارب خوبی رو خلق کنن و اگر سیستمی بر اساس توجه صرف به خلق تجربه و کیفیت تجربه شکل بگیره، میشه حدس زد که نه اونی که خونه میسازه عمری توی خونهی اجارهای سپری میکنه، نه اونی که مزرعه داره گرسنگی میکشه و نه کوزهگر از کوزه شکسته آب میخوره.
داستان جزو اقلام حیاتی و ضروری نیست و فکر نمیکنم هیچ ایرادی داشته باشه که یک نویسنده، در مقابل تجربهای که خلق میکنه از مخاطبین خودش پول مطالبه کنه. آدمایی که در توانشون هست، حاضرن برای غذای روح خودشون و برای سرگرم شدن، پول خرج کنن چون این تجارب، به ما قدرت میدن و اجازه میدن که به لحاظ فکری، چیزهایی فراتر از یک زندگی تکراری و کسل کننده رو ادراک کنیم.
دنیای امروز، به موجودات خالق و متعهدی نیاز داره که در مورد مطالعهی اشتها و سلیقهی آدما کار فکری زیادی انجام بدن و غذاهای جدید و در عین حال سالم تری رو به جامعه ارائه بدن. شما رو دعوت میکنم که اگر به کارهای خلاقانه علاقه دارید، از نویسندگی به عنوان ریشه و مادر بسیاری از فرمهای سرگرمی شروع کنید و آینده ای که انسان ها میتونن تجربه کنن رو به کمک کلمات، خلق کنید.