باز: تکامل آنلاین
قسمت: 377
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۳۷۷ – کلاغ دوست
در آسمان آبی پهناور بعدازظهر، روباهی عظیم الجثه به رنگ سفید برفی با آرامش در هوا شناور بود، توپ خز عظیمی که ابرهای نرم و کرکی را شرمنده میکرد.
بالای این توپ خز، مردی بود که به سختی قابل رویت بود و در تخت کرکی سفید فرو رفته بود. بهنظربه نظر میرسید که او در خواب عمیق بهشتی بود طوری میتوانست حسادت هرکسی را برانگیزد.
با این حال، ناگهان، این صحنه آرام سالم آشفته شد.
کررررر! کرررررر! کررررر! کرررر!
دوازده کلاغ از ناکجاآباد ظاهر شدند، ظاهراً از آسمان بالا فرود آمدند و شروع به حمله کردند.
«دوباره؟» در حالی که لیام شمشیر خود را به اطراف میچرخاند، چشمانش با درخششی مرگبار برق میزد و پرندههای سیاه را میدرید.
و اینبار، آنها آنها فقط پرندگان سطح ۲۰ نبودند.
آنها در حدود سطح ۳۰ بودند و به وضوح پتانسیل ایجاد آسیب قابل توجه و شاید حتی جادو را داشتند.
لیام مثل اینکه در حال پاسخگویی به افکار خودش بود، متوجه دودهای ریز سیاه اطراف این کلاغها شد.
«خوب نیست.» او به سرعت به لونا دستور داد تا قبل از اینکه اتفاق غیرمنتظرهای رخ دهد، به محل امنی برود.
روباه در حالی که چند زاغ را که بیامان از پهلو به او نوک میزدند به کناری پرت کرد و سپس با سر به زمین افتاد غرغر کرد.
حتی در مقایسه با این جانوران سطح ۳۰، حرکات او چابک تر و سریع تر بود و به راحتی میتوانست مانور دهد و باعث لغزش دسته کلاغهای پر سروصدا شود.
او مثل یک گلوله به پایین فرو رفت و درست قبل از اینکه روی زمین فرود آید، لیام به سرعت از او پایین پرید.
او نمیخواست به کلاغها فرصتی برای بهبودی بدهد. بنابراین قبل از اینکه خودش را متعادل کند، شروع به منفجر کردن پرندگان با گلولههای آتشین کرد.
کلاغهایی که درست از پشت لیام او را دنبال میکردند کاملاً غافلگیر شدند. اینطور نبود که بتوانند بدون از دست دادن سرع...
کتابهای تصادفی


