برگذیدهی خدایان
قسمت: 12
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
هلا به کازوتو نگاه می کند ، و ترسی در تمام وجودش ریشه میزنه.
" این این چشمای یه انسان نیست ، هیچ موجود فانی ای نباید اینقدر شهوت خون داشته باشه"
یه لبخند زشت می زنم و می گویم.
" هلا ، همونجا بشین ، می خوام کاری کنم یه توانایی به اسم مقاومت در برابردرد به دست بیاری."
و خنجر های دوقلو آشوب را در دست می گیرم و به سمت هلا می روم.
هلا با ترس سعی می کند از جایش حرکت کند ، اما نمی توانست بدنش را کنترل کند.
" نه، نزدیک نیا"
خنجری که توی دست چپمه رو توی دست راست او فرو می کنم و او جیغ بلندی می کشد و من می گویم.
" آره ، همینطور جیغ بزن"
و وقتی خنجر را از دستش بیرون می کشم سریعا دستش بهبود می یابد.
بعد با هیجان بیشتر با استفاده از خنجر ها هر دو دستش رو قطع می کنم ، اما دوباره سریعا دستش احیا می شود.
" انسان فانی ، چطور جرعت می کنی ، این کارا رو با من انجام بدی؟"
کمی می خندم و بعد می گویم.
" آفرین ، همینطور مقاومت کن ، اگه زود تسلیم بشی حال نمی ده"
و بعد با خنجر ها پاهایش را قطع می کنم ، این کار ها حدود یک ساعت ادامه داشت ، هلا اینقدر گریه کرده بود که دیگه به جای اشک ، خون از چشمانش می چکید.
اما او هم بلاخره تسلیم شد.
[ شما عنوان "شکنجه گر الهی" را به دست آوردید]
[ تاثیرات عنوان : تمام ضربات شما ، دردش ۱۰ برابر می شود.]
[ هلا ، توانایی منفعل "مقاوت درد ابتدایی" را بدست آورد]
[ تاثیرات توانایی : درد ها ، 20% کاهش می یابند.]
با صدایی که درد و ترس می لرزید گفت
" خواهش می کنم بس کن ، هر کاری که بگی انجام می دم"
لبخندی میزنم و کنار او می نشینم و می گویم.
" آفرین ، اگه از اول تسلیم می شدی ، نیازی نبود این همه درد بکشی."
و سر او را نوازش می کنم.
با اینکه کازوتو داشت سر هلا را نوازش می کرد ، اما ذره ای محبت توی نوازشش نبود ، اما برای هلا که تا حالا محبتی از کسی دریافت نکرده بود ، این مثل یه نوازش پر از محبت بود.
بعد از چند دقیقه کازوتو از جایش بلند می شود و به منطقه ای که در آتش می سوخت خیره شد و گفت.
" هلا ، بیا حالا یه کار خوب رو انجام بدیم"
[ محبت هلا نسبت به شما 3 واحد افزایش یافت]
[ محبت فعلی: 2 ]
هلا با علامت سر تایید می کند و از جایش بلند می شود و می گوید.
" چه کاری باید انجام بدم ارباب؟"
کازوتو با رضایت از نتیجه کار خودش به هلا نگاه می کند و می گوید.
" ما باید اون اژدهای آتشین رو شکست بدهیم، چون در اضاء اون یه چیز خیلی خوب دریافت می کنیم"
هلا ، با اینکه نمی دانست چه چیزی قرار است دریافت کنند ، اما با حرف های کازوتو موافقت کرد.
" هلا ، آیا می توانی از مهارت دفاعی ای که یک سپر ایجا کنه استفاده کنی؟"
هلا با غرور نفسی بیرون می آورد و یک دستش را به سینه اش می کوبد و می گوید.
" معلومه که می توانم ، من یک مهارت رتبه SS دارم که می تواند هر حمله ای را دفع کند ، اما محدودیت استفاده دارد و می توان فقط هر 1 ساعت یک بار از آن استفاده کرد"
کازوتو کمی می خندد و بعد می گوید.
" هلا ، وقتی برهنه ای سعی نکن که خفن به نظر برسی."
هلا ناگهان با تعجب به بدن خودش نگاه می کند و می فهمد که همه ی نقاط بدنش در دید کازوتو بوده و او همه چیز را دیده است.
او جیغی می کشد و با دستانش نقاط حساسش را می پوشاند و روی زمین می نشیند و می گوید.
" منحرف ، چرا بهم نگفتی"
کازوتو با بی خیالی جواب داد.
" چون نپرسیدی"
و بعد پیراهن خود را در آورد و به هلا داد و گفت.
" خب پس این پیراهن رو بپوش و آماده نبرد بشو"
هلا پیراهن را از دست کازوتو گرفت و آن را پوشید ، پیراهن برای او بلند بود و می توانست حتی پایین تنه اش را تا کمی پایین تر از باسنش بپوشاند.
" من آماده ام ، حالا بریم اون اژدها رو تیکه تیکه کنیم."
" این این چشمای یه انسان نیست ، هیچ موجود فانی ای نباید اینقدر شهوت خون داشته باشه"
یه لبخند زشت می زنم و می گویم.
" هلا ، همونجا بشین ، می خوام کاری کنم یه توانایی به اسم مقاومت در برابردرد به دست بیاری."
و خنجر های دوقلو آشوب را در دست می گیرم و به سمت هلا می روم.
هلا با ترس سعی می کند از جایش حرکت کند ، اما نمی توانست بدنش را کنترل کند.
" نه، نزدیک نیا"
خنجری که توی دست چپمه رو توی دست راست او فرو می کنم و او جیغ بلندی می کشد و من می گویم.
" آره ، همینطور جیغ بزن"
و وقتی خنجر را از دستش بیرون می کشم سریعا دستش بهبود می یابد.
بعد با هیجان بیشتر با استفاده از خنجر ها هر دو دستش رو قطع می کنم ، اما دوباره سریعا دستش احیا می شود.
" انسان فانی ، چطور جرعت می کنی ، این کارا رو با من انجام بدی؟"
کمی می خندم و بعد می گویم.
" آفرین ، همینطور مقاومت کن ، اگه زود تسلیم بشی حال نمی ده"
و بعد با خنجر ها پاهایش را قطع می کنم ، این کار ها حدود یک ساعت ادامه داشت ، هلا اینقدر گریه کرده بود که دیگه به جای اشک ، خون از چشمانش می چکید.
اما او هم بلاخره تسلیم شد.
[ شما عنوان "شکنجه گر الهی" را به دست آوردید]
[ تاثیرات عنوان : تمام ضربات شما ، دردش ۱۰ برابر می شود.]
[ هلا ، توانایی منفعل "مقاوت درد ابتدایی" را بدست آورد]
[ تاثیرات توانایی : درد ها ، 20% کاهش می یابند.]
با صدایی که درد و ترس می لرزید گفت
" خواهش می کنم بس کن ، هر کاری که بگی انجام می دم"
لبخندی میزنم و کنار او می نشینم و می گویم.
" آفرین ، اگه از اول تسلیم می شدی ، نیازی نبود این همه درد بکشی."
و سر او را نوازش می کنم.
با اینکه کازوتو داشت سر هلا را نوازش می کرد ، اما ذره ای محبت توی نوازشش نبود ، اما برای هلا که تا حالا محبتی از کسی دریافت نکرده بود ، این مثل یه نوازش پر از محبت بود.
بعد از چند دقیقه کازوتو از جایش بلند می شود و به منطقه ای که در آتش می سوخت خیره شد و گفت.
" هلا ، بیا حالا یه کار خوب رو انجام بدیم"
[ محبت هلا نسبت به شما 3 واحد افزایش یافت]
[ محبت فعلی: 2 ]
هلا با علامت سر تایید می کند و از جایش بلند می شود و می گوید.
" چه کاری باید انجام بدم ارباب؟"
کازوتو با رضایت از نتیجه کار خودش به هلا نگاه می کند و می گوید.
" ما باید اون اژدهای آتشین رو شکست بدهیم، چون در اضاء اون یه چیز خیلی خوب دریافت می کنیم"
هلا ، با اینکه نمی دانست چه چیزی قرار است دریافت کنند ، اما با حرف های کازوتو موافقت کرد.
" هلا ، آیا می توانی از مهارت دفاعی ای که یک سپر ایجا کنه استفاده کنی؟"
هلا با غرور نفسی بیرون می آورد و یک دستش را به سینه اش می کوبد و می گوید.
" معلومه که می توانم ، من یک مهارت رتبه SS دارم که می تواند هر حمله ای را دفع کند ، اما محدودیت استفاده دارد و می توان فقط هر 1 ساعت یک بار از آن استفاده کرد"
کازوتو کمی می خندد و بعد می گوید.
" هلا ، وقتی برهنه ای سعی نکن که خفن به نظر برسی."
هلا ناگهان با تعجب به بدن خودش نگاه می کند و می فهمد که همه ی نقاط بدنش در دید کازوتو بوده و او همه چیز را دیده است.
او جیغی می کشد و با دستانش نقاط حساسش را می پوشاند و روی زمین می نشیند و می گوید.
" منحرف ، چرا بهم نگفتی"
کازوتو با بی خیالی جواب داد.
" چون نپرسیدی"
و بعد پیراهن خود را در آورد و به هلا داد و گفت.
" خب پس این پیراهن رو بپوش و آماده نبرد بشو"
هلا پیراهن را از دست کازوتو گرفت و آن را پوشید ، پیراهن برای او بلند بود و می توانست حتی پایین تنه اش را تا کمی پایین تر از باسنش بپوشاند.
" من آماده ام ، حالا بریم اون اژدها رو تیکه تیکه کنیم."
کتابهای تصادفی

