فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم

قسمت: 41

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

قسمت ۴۱: به سوی لونازل

فرمانروایی لاورنت به 9 ایالت تقسیم شده، که به چند محله طبقه‌بندی شدن، هر کدوم از این طبقه بندی‌ها بر اساس اهمیت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی شماره گذاری شدن.

شماره‌های پایین نشون دهنده‌ی آمار تقریبی شهره. در طرف دیگه، شماره‌های بالا آمار تقریبی برای حومه‌ی شهره. برای مثال، اولین محله‌ی تزبا، که پایتخت باشه، به اسم ازته، ازت محله‌ایه که خونه‌های اشراف‌زاده‌ها توی اون متمرکز هستن. دومین محله، اسمش رِندیاس، جاییه که طبقه‌ی متوسط توی اون مستقرن. و در آخر، محله‌ی دوازدهم، به اسم هایزِنه، که ناحیه فقیر نشینه و طبقه‌ی پایین جامعه اونجا زندگی می‌کنند.

سورنت بین محله‌های ایالت لونازل، که نسبت به پایتخت دورترین به حساب میاد و مدرنیزه نشده، دهمین شهر تلقی میشه، به همین خاطر لونازل سوت و کوره.

ولی، یه جاهایی از ایالات لونازل؛ مثل اولین محله‌ی اون، یه شهر شلوغ پلوغ و پر سر و صدا، هم اسم خود لونازله. این شهر همین طور مقصد 3 مسافر داستان به حساب میاد. برای اینکه به پایتخت، شهر تزبا، برسن، باید توی شهر لونازل قطارشون رو تغییر بدن.

«خانم نواه، فکر می‌کنم، دارین منو اغفال می‌کنین تا توی کلبه‌ی کثیفتون توی سورنت بمونم. می‌دونم موقعی که توی کلبه‌تون بودم، مثل 2سال گذشته، بهتون خیلی خوش گذشته و از همه چی راضی بودین، ولی من یه وظیفه‌ی تحقیقاتی دارم که باید تمومش کنم.»

کایل لئونارد در حالی که سرگردون بود، پشت سر نواه به راه رفتن ادامه داد، نواه از داستان اون فقط یه چیز مختصری رو خبر داشت. اون حرفایی که به نواه می‌زنه، با اینکه چرت و پرت هستن، ولی معنیش این نیست که کایل لئونارد نمی‌خواد برای پارک نواه دردسر درست کنه؟ حتی اگه معنیش این هم نباشه، بازم نواه به همین تصور پایبند بود. به هر حال نواه خودش مسئول افکارش بود.

نواه در حالی که برگه‌های کاغذ روزنامه رو زیر و رو می‌کرد، جواب داد: «متوجه نگرانیتون برای خودم هستم.»

«ببخشید، چی گفتین؟»

«راستش، می‌خواستم توی سورنت بمونم، ولی فکر کنم بهتر باشه خودم شخصاً شاهد وقایع باشم. برای اینکه بخوام حداقل ۶۰ تا ۸۰ سال رو به خوبی و خوشی پشت سر بذارم، باید حداقل چند ماه استراحتم رو قربانی کنم.»

کایل لئونارد زیرلبی پچ پچ کرد: «نمی‌دونستم انقدر براش مشتاقی. چرا این اشتیاقت موقع تمیز کردن خونه همراهت نبود؟»

«انقدر اشتیاقات منو قضاوت نکنین، قربان. فکر نمی‌کردم آدم نیکوکاری باشین؛ ولی به عنوان یه بازپرس، فکر می‌کردم یه شاهد مشتاق مثل منو همیشه با آغوش باز بپذیرین.»

«این کارت اعصابمو خرد می‌کنه. اگه همین جور بلرزی و غش کنی، مزاحم تحقیقات من می‌شی. روشی که من تحقیقاتم رو انجام میدم خیلی جامع و کامله.»

نواه به پاسخ بازپرس لبخندی زد و گفت: «چقدر شما خوبین. حتی اگه این جوری بگین، بازم می‌دونم نگرانم هستین.»

«... این دیگه از کجا اومد؟»

نواه خودش رو برای شرایط پر دردسری که ممکن بود موقع حضور توی پایتخت پیش بیاد، آماده کرده بود. هدفش این بود که قهرمان زن داستان، لنیا والتالیر، رو ببینه که فرایند الگوپذیری رو بدون اینکه هویت واقعیش لو بره، تکمیل کنه. «واقعاً می‌گم لازم نیست نگرانم باشین. من هنوزم ارباب اژدهام.»

نواه به کمر بچه‌ای که روی پاهاش نشسته بود و سرش رو پشت سر هم تکون می‌داد، دست کشید و گفت: «مو، می‌خوای بهم کمک کنی یا نه؟»

یه چروک گنده‌ روی پیشونی کایل لئونارد ایجاد شد. اون که تسلیم شده بود، هشدار داد: «کشتن آدما بی‌قید و شرط موقوفه. چون خیلی وقته سوار قطار شدین، نمی‌تونم بفرستمتون خونه. ولی، هیچوقت بهتون اجازه نمیدم به اون اژدها جرایم غیر انسانی آموزش بدین.»

نواه کایل لئونارد رو متقاعد کرد: «کشتن بی‌قید و شرط موقوف. اون کاری که از مو می‌خوام انجام بده، همیشه توی حد و مرز دفاع شخصیه. بهتون قول می‌دم.» و در حالی که به آه عمیقی که بازپرس می‌کشید، بی‌اعتنایی می‌کرد، به خوندن روزنامه ادامه داد.

چه کسی پشت گم شدن تخم اژدهاس؟

یه اژدها توی عصر امروز به دنیا اومده. وجود این اژدها چه تأثیری روی این کشور داره؟

وزیر جادو، هنوزم با وجود شرایط فعلی توی مرخصی طولانی هستی؟

اژدهاها صفحه‌ی اول روزنامه رو اشغال کرده بودن. نواه هر عنوانی که اسم الیونورا آسیل رو داشت، می‌خوند.

نمایندگی تحقیقات توی اون عنوان روزنامه اظهار کرده بود: 10 مظنون، من جمله الیونورا آسیل ۲۴ساله، کِدریک بابِلیونا ۳۴ ساله، و جیمز کارنل ۴۴ ساله هم توی لیست بودن، و برای هر کدومشون یه بازپرس وظیفه شناس منصوب شده بود تا تحقیقاتشون رو شروع کنن.

توی کل امپراتوری، 'الیونورا آسیل مظنون شماره 1' نوشته شده بود! نواه با زبونش نوچ کرد و رو به کایل لئونارد گفت: «اگه به پایتخت رفتین، لطفاً بهشون گزارش بدین که توی تحقیقاتتون خیلی کمک کردم، جناب.»

«... وقتی احضارت کردن، لطفاً بدون معطلی به احضاریه‌شون پاسخ بدین. حتی اگه برای مدتی باهاتون مثل یه مظنون رفتار کنن، بهتره تحت حفاظت نمایندگی تحقیقات باشین تا اینکه ازتون محافظت نشه. آدمای زیادی در آینده دنبال شما میان.»

«چون من مالک اژدهام؟»

«غیر از اون، توی بدن الیونورا آسیل هستین. نباید بذارین زیر فشار له بشین. البته، انتظار ندارم همچین کاری رو بتونین انجام بدین، پس بهتره فقط پیش من بمونین. باید هر چیزی که می‌بینین و می‌شنوین رو بهم اطلاع بدین.»

نواه به نشونه‌ی تأیید سرش رو تکون داد. مهم نیست وجود اژدها کنارش چقدر براش آرامش خاطر میاره، بهترین روشی که امینتش رو تضمین می‌کنه اطاعت از دستور بازپرسه.

«بهتون قول می‌دم همه چی رو بهتون بگم، حتی اگه ریزترین جزئیات باشه.»

«از اینکه همکاری می‌کنین، ممنونم. خیله خب پس، بهتر نیست با رابطه‌تون با لنیا والتالیر شروع کنیم؟»

نواه همین که کایل لئونارد دفترچه‌ی یادداشتش رو بیرون آورد، سرش رو با عجله توی روزنامه فرو کرد و گفت: «اوه، خدای من. روزنامه رو خوندین؟ وزیر جادو وسط این بحران مرخصی گرفته!»

کایل لئونارد روزنامه رو با انگشتش پایین آورد و گفت: «خانم نواه، روزنامه رو چپکی گرفتین.»

کتاب‌های تصادفی