پس از مرگ او
قسمت: 2
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
دخترم خودکشی نکرده.
اون کبودي هایی که روي بدنش داشت که يه بار اتفاقی ديدم فکر می کنم که دخترم تو مدرسه زور گویی میشده.
می خواستم یه توضیح از مدرسه پیدا بشنوم، اما مدیر مدرسه سعی می کرد منو با پول ساکت کنه. بیست هزار یوان برای من مقدار زیادی بود، اما نمی تونستم زندگی دخترم رو باهاش مبادله کنم.
من اینو روی یه پرچم قرمز نوشتم و تمام روز جلوی دروازه مدرسه زانو زدم. کسایی که میگذشتن بهم و منو خر فرض کردن و گفتن که من احمق هستم. بعدا ، یه نفر بهم این ایده رو داد که به رسانه ها بگم ، رادیو رو در جریان گذاشتم. تا وقتي که همه چیز اشکار بشه ، تا وقتي که يه سر و صدا بزرگ درست کنه ، همشون ميترسن.
ادمای خوب بهم کمک کردن که تو ویبو پست درست کنم ، افکار عمومی شروع به تقویت کرد و مردم بیشتر و بیشتر در مورد این اتفاق می فهمیدن. اداره آموزش و پرورش شروع به علاقه مند شدن به این موضوع کرد و به زودی با من تماس گرفت تا بگه که تحقیقات ر آغاز میکنه. اشک های شادیم جاری شد ، فکر می کردم که نور رو پیدا کردم و بالاخره عدالت به دخترم داده میشه اما.
یک روز گذشت
دو روز گذشت
یک هفته گذشت
دیماه گذشت.
محبوبیت آنلاین محو شد و شایعات جدید باعث شدن اسم دخترم از چشم عموم ناپدید بشه. اداره آموزش و پرورش مدت زیادی جواب نداد و دخترم بدون اطلاع من تدفین شد.
خونم کوچیک و کلنگیه،کاغذ دیواریا کمرنگ شدن و کوزه خاکستر دخترم دستمه.
——دخترم دیگه برنمی گرده.
کوزه رو دستم گرفتم و شبانه به سمت مدرسه حرکت کردم.
این بن بسته، جایی که دخترم مرد.
دینگ-دینگ-دینگ...
صدای زنگ تند تلفن همراه ناگهان در گوشه ای ناشناخته به صدا درآمد و گام های من ناگهان متوقف شد، صدایی که مدام زنگ می زد، باعث شد سرم رو بچرخونم تا نگاه کنم. پرتویی از نور سفید مایل به نقره ای از زیر انبوه زباله نمایان شد و رنگی عجیبی در شب تاریک ساطع کرد. یک حس وصف ناپذیر من رو به سمت اون مکان میکشونه و وقتی به خودم اومدم قبلاً گوشی تو دستم بود.
تلفن همراه بسیار قدیمی.
هیچ ظاهر فانتزی، حاشیه نفیس یا هر لوگویی وجود نداره، ساده و معمولیه.
صفحه نمایش روشن شد.
-فقط یک آرم اپلیکیشن روی اونه
"شکل دهی مجدد به رندگی"
برای چند ثانیه تردید کردم و در نهایت روش کلیک کردم. یک صحنه غافلگیرکننده ظاهر شد.
فقط یک قسمت کوچیک نمایشگر روی صفحه نمایش کاملاً سیاه روشن بود.
آیا می خواهید بازگشت به عقب را فعال کنید؟
بله خیر
من برای چند ثانیه تردید کردم و در نهایت بر روی اون ضربه زدم.
یک نمایه شگفت انگیز در مقابل چشام ظاهر شد. در صفحه نمایش کاملا سیاه ، متن یادآوری در رنگ قرمز کورکننده وجود دارد که میگه:
[زمان به سه شنبه، ۱۱ دی ۱۳۹۷ برمی گردد و شما این فرصت را خواهید داشت که زندگی دخترتان را از نو تنظیم کنید]
آیا می خواهید زمان را به عقب برگردانید؟
بله خیر
کتابهای تصادفی

