فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

یک جهان انیمه ای: شروع از شیطان کش

قسمت: 1

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
001_مرگ، تولد دوباره، پذیرفتن



آیدن با زیر یک آسمان پر از ستاره های شب از خواب بيدار شد وقتی چشمانش را مالید و آهسته بلند شد ، ناگهان متوجه موضوعی  شد... مگه تو اردوگاه نبود؟ تو چادر نخوابیده بود؟ پس چطور الآن بیرون بود؟ 

 
او بلند شد و با شوک به اطراف نگاه کرد محیط کاملا ناآشنا بود-درختان و زمین هیچ شباهتی به مکان اردو زدن او با دوستانش نداشت. 
 

آیا دوستانش می توانستند شوخی کنند و بدونه اینکه او متوجه شود به اینجا منتقلش کنند ؟  خب...امکانش بود!
 

(ادی! کایل! جان! بچه ها کجائین؟)آیدن با يه کم ترس از اينکه با فرياد زدن حيوانات رو جذب کنه ، فریاد زد.
 

بازتاب صداي او هنوز تو جنگل ساکت مثل رعد و برق مي پیچید.
 

اما متاسفانه ، هیچ پاسخی به جز سر وصدای که کلاغ که از سر و صدا وحشت کرده بود، وجود نداشت.  
 

آیدن بیشتر و بیشتر مضطرب  می شد، در جنگل دنبال هر نشانه ای برای برگشت جستجو می کرد و به طور مداوم فریاد می زد،( ***وکیلی، شوخی زشتیه! این زیادیه! باشه اگه اعتراف کنم غلط کردم بیخیال میشید؟  وقتي برگشتيم ، يه مهمونی مي دم...همش به حساب خودم..) 
 

اما فریاد های او ناگهان در ریه هایش متوقف شد. 
 

زیرا اکنون به یاد آورد - او در واقع مرده بود...
 

آیدن ، 22 ساله ، دانشجو.
 

چون تازه فارغ التحصیل شده بود ، با چند تا از بهترین دوستانش به یک سفر طبیعت گردی رفته بود!
 

همه چیز در ابتدا عادی بود ، اما در طول پختن جوجه کباب در شب ، یک مار ناگهان  ظاهر شد و مچ پای آیدن را گاز گرفت!
 

اگرچه آیدن نمی دانست که مار از چه نوعی است ، اما با توجه به الگوی روشن و سر مثلثی آن ، زهر آن قطعا قوی بود. 
 

 با وجود اینکه دوستانش سم را از پایش مکیدند، او به تدریج هوشیاری خود را از دست داد. وقتی دوباره چشمانش را باز کرد ، در این جنگل نا آشنا بود.
 

آیدن پایش را بلند کرد و به جایی که گزیده شده بود نگاه کرد اما هیچ زخمی وجود نداشت-این باید زندگی پس از مرگ بوده باشد!
 

اما چرا بعد از مرگ هنوز هم جنگل بود؟ 
 

ممکنه به شبح يا روح تبديل شده باشم؟
 

این دردسر ساز بود... اگهر در اين مکان میماند، قطعا به زودي ديوونه ميشد!
 

[سیستم شروع اتصال!]
 

صداي ناگهاني در ذهنش باعث شد آیدن از جا بپرد.
 

قبل از اینکه بتواند واکنش نشان بدهد، صدای مکانیکی ادامه داد: [تناسخ موفق...خوش آمدید به سیستم...نامعلوم. اسکن کردن..اسکن کامل. بهترین وضعیت فیزیکی برای میزبان در سن 19 سالگی. شروع اصلاح بدن!]
 

آیدن گفت(سیستم نامعلوم؟ خب ، به عنوان یه اسم اين عجيبيه)
 

سیستم پاسخ داد [این یک نام نبود ، بلکه یک عنوان موقت بود]
 

با کنجکاوی پرسید( پس اسم واقعيت چیه؟)
 

[نه بدن و نه ذهن میزبان در حال حاضر به اندازه کافی قوی نیست که به طور کامل با سیستم ارتباط برقرار کند ، بنابراین من از پاسخ به هر سوالی در حال حاضر خودداری خواهم کرد. در این میان ، میزبان فقط به عملکردهای محدود سیستم دسترسی خواهد داشت]
 

قبل از اینکه آیدن بتواند این اطلاعات را درک کند ، احساس کرد که بدنش احساس عجیبی دارد. به همین ترتیب ، عضلات بازو  و اندام عضلانی ای که او مدت ها پیش از دست داده بود ، دوباره مثل روز اول شدند!
 

او عضلات خود را با تعجب احساس کرد-این احساس آشنا به نظر نمی رسید احتمالا توهم بود!
 

(نوزده سالگی)
 

آیدن به یاد  آورد که وقتی تازه دانشگاهش را شروع کرده بود ، اهداف زیادی داشت که می خواست به همه آنها برسد.
 

در آن زمان ، او همراه با مصرف هورمون ،تمرینات سختی انجام می داد و تمام وقت خودش را صرف عظله سازی می کرد.
 

اما در نهایت ، او عضلاتش را ساخت اما نمراتش به شدت کاهش یافت...
 

اما گذشته،  گذشته بود. اما ارزشش رو داشت! 
 

قدش مثل نوزده سالگی "کوتاه"شده بود ، لباس هاش خیلی بزرگتر بود ، و آستین های بلندش تا کف دستش میرسید...
 

اینا به این معنی بود که اون از 22 سالگی به سن 19 سالگی برگشته بود. 
 

آیدن  توجه خودش را روی سیستم درون ذهنش متمرکز کرد ، یک صندوقچه گنج در مرکز بینایش بود، که  کلمات شیطان کش بالای آن شناور بود.
 

همچنین برخی توضیحات کنارش وجود داشت.
 

[قرعه کشی روزانه: همانطور که از نام آن پیداست ، می توانید یک بار در روز از شاننس خود را امتحان کنید. اقلام دریافت شده بسیار متنوع و غیرقابل پیش بینی هستند. بلیط های روزانه در صورت استفاده نکردن منقضی می شوند ، بنابراین همیشه وضعیت صندوقچه را بررسی کنید تا از هدر رفتن منابع جلوگیری شود.]
 

آیدن عرقی را که وجود نداشت را از روی ابروهاش پاک کرد چه اسم وحشتناکي براي يه جایزه روزانه! کی همچین اسمی انتخواب کرده؟
 

با دونستن اینکه دایره شانس بود ، افراد ناآشنا شاید فکر کنند که چیزی غیر اینه
 

چرا اسمش رو نميذاري "لاتاري روزانه "يا"جایزه روزانه" ؟  این ها خیلی طبیعی تره و لذت بخش تره تا شیطان کش!
 

آیدن بعد از فکر کردن به این موضوع ، کمی به پایین نگاه کرد و متوجه شد که دست های می لرزند.
 

با وجود اينکه ميخواست نترس به چشم بیاید، با وجود اينکه برای روحیه خودش را دست مینداخت، دستانش واقعیت را نشان  دادند.
 

 او سخت تلاش مي کرد که از اين حقيقت که احتمالا تازه مرده بود ، وحشت نکند. 

چطور وحشت نکند؟ 22 سال زندگیش والدینش ، خواهر و برادرانش ، دوستانش ، دانشگاهش ، چیزایی که به دست اورده بود، چیزهایی که هنوز می خواست به دست بیارورد...همه چیز در عرض چند دقیقه ناپدید شد. او تمام تلاشش را کرد تا آرام بشود و خودش رو جمع و جور کند.
 

با نگاه کردن به صفحه نمایش سیستم، فقط با یک اراده کوچک از آگاهیش ، صندوقچه بلافاصله شروع به تکان خوردن کرد، چرخش و رقص با موسیقی شاد. 
 

وقتی ورجه وورجه نهایی تموم شد، صندوقچه متوقف شد و به طور خودکار با "قیژ"باز شد.
 

یک درخشش کور کننده از صندوق ساطع میشد و شمشیر گنج به آرامی از صندوق خارج میشد.
 

چشم هاي آیدن از شوک گشاده شد
 

توضیحات سیستم : 
 

[- تیغه شیطان سنجین! ]
 

تیغه از هزاران قطعه تکه تکه شده تشکیل شده و می تواند از هم جدا شود و به هم متصل شود. با قبضه و نیمی از تیغه به رنگ سیاه ، با خطوط آبی روی تیغه که الگوهای روح شیطانی را نشان می هد.

 
افرادی که از این تیغه استفاده می کردند همیشه می گفتند:
 

[تیغه شیطان __سنجین]

 
[بی رقیب در حمله ، فاقد دفاع!]
 

وقتي آیدن بالاخره شمشیر را به دستش گرفت دستانش هنوز می لرزيد
 

او نمی توانست قبضه را محکم بگیرد در همین حین هوشیاری اش ناگهان وارد یک فضای نابود شده شد. در مرکز ویرانی ، یک روح شیطانی اساطیری در هوا شناور بود.  
 

روح باستانی با حس کردن ورودش ، فقط چشمانش را برای مدت کوتاهی باز کرد قبل از اینکه دوباره آنها را ببندد.
 

آیدن قبضه را ول و دوباره اگاهیش وارد دنیای واقعی شد
 

او کف کرد(تو این شمشیر روح شیطانی وجود داره)
 

 با گفتن این ، او به سرعت به شمشیر علاقه مند شد ، می خواست بداند چه نوع شمشیری را در دست دارد. به نظر می رسید روح شیطانی در این شمشیر وجود داشت و روح به تیغه شیطان سنجین تبدیل شده بود.
 

در فضای سیستم ، پس از گرفتن جایزه ، صندوق درخشش اصلی خود را از دست داد و کم نور شد.
 

بعد يه پنجره ظاهر شد:
 

[جهان فعلی: شیطان کش_ماموریت: حذف کیبوتسوجی موزان و ادوارد هاکنز_پاداش: توانایی عبور به دنیای بعدی]
 

پس این زندگی پس از مرگ نبود ، بلکه یک ایسکای بود...
 

(دنیای شیطان کش) 
 

او اخیرا این انیمه را تمام کرده بود ، و حتی مانگا را خوانده بود چون خیلی دوستش داشت.
 

اگر هدفش فقط کشتن موزان بود ، حتی بدون انجام کاری موزان در نهایت نابود می شد، اگرچه بسیاری از مردم کشته می شدند.
 

با این حال، این ادوارد هاکنز کیست؟ ، او هرگز در مانگا این نام را ندیده بود.
 

از سیستم پرسید (سیستم در مئرد ادوارد بیشتر اطلاعات بده)
 

[اطلاعات مربوط به ادوارد هاکنز به میزبان داده خواهد شد اما وقتی که سیستم به طور کامل با میزبان ارتباط برقرار کند]
 

آیدن با شنيدن اين حرف آه کشيد و ديگر به اين شخصيت جديد فکر نکرد
 

حتی با اینکه هیچ او قصد انجام هیچ ماموریت شیطان کشی ای را نداشت واقعا میخواست خیلی چیز ها را در این مانگا تغییر بدهد
 

اون نميدانست که این نقشه چقدر طول خواهد کشيد ولي با کمک سيستم ، نبايد خيلي سخت باشد
 

تا وقتي که بهش وقت داده بشه تا قوي تر بشه ، خيلي طول نميکشه که بتونه موزان رو شکست بده!
 

اما یه ضرب المثل هست - 
اگه هیچ مشکلی پیش نیاد ، یه جای کار میلنگه...
 

يه سايه سياه ناگهان از میان درختان جنگل رد شد و به هوا پريد قبل از اينکه به شدت جلوي آیدن فرود بياد!
 

رو در روی آیدن یه شیطان عجیب و غریب با پوست خاکستر استاده بود!
 

دست آیدن روي شمشير يه کم لرزيد

 
(از شیطان حرف بزن!)

کتاب‌های تصادفی