نقره ای تیره: شروع نا امیدی
قسمت: 3
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
(دارک و آزارا در حال رفتن به شهر هستن ولی دارک چون مهتابه از پشت تخته سنگ ها حرکت میکنه)
آزارا: برای چی توی این مدت که اینجا بود تا حالا به یکی از شهر های (هستی نیستی) نرفتی؟
– چون میترسیدم بمیرم، در ضمن من زبون اونارو بلد نیستم.
– خیلخب. یکم بیشتر درباره جادویی که ازش استفاده میکنی توضیح میدی؟
– انرژی جادویی روبرای مدت ۱۰ ثانیه توی دستم جمع میکنم، با بدن هر موجودی که انرژی جادویی داشته باشه برخورد کنه مقدار زیادی از انرژی جادوییش رو میگیرم و دوباره ضربه میزنم تا از جادو تخلیه بشه و بمیره.
– وای چقد قدرتمند.
– مال تو چیه؟
– میتونم زنجیر های گدازه ای درست کنم.
– خب چرا همون موقع که درگیر شدیم ازش استفاده نکردی؟
– بلاخره انسانی، انسان هام اونقد قوی نیستن.
– خیلی بی احتیاطی.
– باشه توی احمق که با وجود تغییر قیافت هنوز داری پشت سنگ ها قایم میشی رو نمیگن محتاط میگن ترسو.(دارک بدون توجه به حرفاش میدود پشت تخته سنگ دیگه) هعی صبر کن!
– خب دیگه تقریبا رسیدیم (از فاصله نه چندان دور به شهر نگاه میکنه) شما ها بهش چی میگین؟
– آترازمور
(شهر در دل یک آتشفشان عظیم و خاموش قرار گرفته که گدازه های نیمه خنک و دودهای غلیظ از شکاف های آن بیرون میزند. دیوار های شهر از سنگ های گدازه ای و فلزات سیاه ساخته شده که در برابر حرارت و شعله مقاوم اند. ساختمان ها شبیه برج های سیاه و نوکتیز هستند که مانند دندون های یک هیولا از زمین بیرون زدهاند.
زنجیر های عظیم از ساختمان ها آویزان آن و برخی از آنها به عنوان پل های معلق بین برج ها عمل میکنند. در میان شهر میدانی بزرگ وجود دارد که در مرکز آن یک چاله گدازهای همیشه جوشان قرار دارد. این میدان محلی است که شیاطین برای نمایش قدرت یا مبارزه جمع میشوند.
نور شهر از مشعلهای بزرگ گدازهای تأمین میشود که مثل فانوسهای شعلهور در گوشهوکنار شهر قرار دارند. آسمان همیشه سرخ و خاکستری از و گرد و خاک سرخ در هوا معلق است.)
– (دارک پشت آزارا میره) خب تو جلو برو
– (آزارا گردنش را کمی کج می کند و با قیافه اخمو و متعجب به دارک نگاه میکنه) متوجه نمیشم مشکلت چیه؟
– احتیاط!
– آهههه... دارم دیونه میشم خیلخب بریم.
(اونا از در ورودی آترازمور عبور میکنن و بعد از کمی راه رفتن و نگاه به اطراف وارد بازار سیاه میشن. بازار پر از موجودات مختلف و شیاطین کوچیک و بزرگ که در حال خرید و فروش اجناس عجیب و غریب هستند).
– آزارا: اینجا هر چی که بخوایپیدا میشه.
– (دارک چشمش به زنجیر های گدازه ای میوفته) حتی زنجیر های تو؟ (به سمت مغازه میره و زنی شیطانی با چشم های سرخ و دندان های تیز پشت پیشخوان ایستاده است. روی پیشخوان چندین زنجیر گدازه ای در حال سوختن قرار دارد.)
– اینا شبیه قدرت تو هستن؟
– (با پوزخند) آره ولی اینا نسخه های تقلبیه قدرت من هستن، مال من واقعی تره
– اره ولی جادوی تو، جادوی جسم موقته اینا موندگار هستن، هر وقت تونستی جادوی رو موقته شرطی کنی بعد بگو واقعی تره.
– (با قیافه کمی عصبی) لازم نیست حرفای منو منطقی جواب بدی!
(از اونجا دور میشن و بعد از کمی راه رفتن صدای فریاد و تشویق به گوششون میرسه)
– اونجا چه خبره؟
– (با کمی هیجان) مبارزه بین شیاطین، بیا بریم نگاش کنیم!
– هعی صبر کن!
(آزارا از بین جمعیت رد میشه و دارک هم دنبالش میاد و مبارزه بین دو شیطان رو تماشا میکنن و بعد از اینکه شیطان قوی تر برنده میشه صدای هیاهو بلند میشه، دارک کمی احساس نا امنی میکنه)
دارک: هعی آزارا بیا از اینجا بریم اینجا امن نیست!
– نگران نباش چیزی نمیشه
برگزار کننده مبارزه: شیاطین آترازمور! مبارزه ای که دیدین فقط بخش کوچکی از قدرت آکار(برنده مبارزه) بود. آیا کسی در بین شما میتونه با قدرت آکاردئون برابری کنه و اون رو شکست بده؟!(دارک متوجه حرفاشون نمیشه)
(برگزار کننده یک شیطان با پوست خاکستری دو شاخ بلند و تیز و بال و یک عینک دودی. آکار یک شیطان با پوست خاکستری بدون بال دو شاخ تیز بلند خمیده بدنش ۳ برابر دارک و قدرتش تقویت اعضای بدن و مشت های آتشین هست.)
– بیا از اینجا بریم.
(آزارا دارک رو هول میده جلو و دارک روی زمین و توی زمین مبارزه میوفته، دارک به آزارا نگاه میکنه و آزارا لبخند میزنه)
برگزار کننده: انگار ما یک داوطلب داریم( نزدیکش میشه درحالی که روی زمینه) خودت رو معرفی کن شیطان جوان
آزارا از دور فریاد میزنه اسمش دارک سیلوره!
(دارک از جاش بلند میشه)
برگزار کننده: دارک سیلور! آیا این شیطان جوان و کوچک آکار بزرگ رو شکست بده؟!.... مبارزه تا سر حد مرگ.
(دارک آماده مبارزه میشه، دستاش رو مشت میکنه و بالای صورتش قرار میده.)
(میله های دور زمین مسابقه پایین میاد)
شروع کنین!!!!!
آکار با سرعت سمتش میدود و مشت آتشین رو به سمتش میاره ولی دارک سریع جاخالی میده و مشتش زمین رو خورد میکنه. دارک از چند حمله دیگه آکار جاخالی میده و در نهایت با قدرتش به پهلو اون ضربه میزنه، شیطان برای چند لحظه از شدت درد متوقف میشه و با تمام قدرتی که داره شروع به حمله به دارک میکنه ولی باز هم دارک جاخالی میده و قتی دارک تعادلش رو از دست میده آکار پای دارک رو میگیری و چند بار به زمین میکوبدش و بعد پرتش میکنه سمت میله های زمین مبارزه، صدای هیاهو همه جا رو فرا میگیره، یکی از شاخ های دارک میشکنه، از جاش بلند میشه و دوباره به مبارزه ادامه میده، دارک این بار به زانوی پای چپ اون ضربه میزنه و اون رو زمین گیر میکنه و بعد از پشت دوتا دستش رو مشت میکنه و به سر آکار ضربه میزنه، آکار روی زمین میوفته و همه با تعجب به دارک نگاه میکنن... و ناگهان صدای هیاهو بلند میشه و همه اسم دارک سیلور رو صدا میزنن. دارک به آزارا نگاه میکنه. از این صحنه خارج میشیم و میریم جایی که دارک و آزارا زیر یک پل کنار دیوار و یک رودخونه مواد مذاب هستن.)
– بهت گفتم احتیاط کن! تا جایی که تونستی جلب توجه کردی!
– هعی من باعث شدم تو توی آترازمور معروف بشی الان تقریبا همه میشناسند
– (دارک نزدیک آزارا میشه) گوش کن! اگه اونا بفهمن من انسانم کل جهنم رو برای نابود کردن من زیرو رو میکنن من قرار نیست اینجا بمونم که برای خودم اعتبار بسازم فقط اومدم برای جمع کردن اطلاعات!
– خیلخب...خیلخب فهمیدم جلب توجه ممنوع حله
– (پشتش رو بهش میکنه) اه دیگه نمیدونم چی کار کنم.
– حتما خسته ای به نظرم بیا بریم خونه من
– خونه؟
– اره همه اینجا یک خونه ای دارن
– به نظر جای امنیه هرچه سریع تر بریم
– عالیه بریم!
《قسمت سوم》
آزارا: برای چی توی این مدت که اینجا بود تا حالا به یکی از شهر های (هستی نیستی) نرفتی؟
– چون میترسیدم بمیرم، در ضمن من زبون اونارو بلد نیستم.
– خیلخب. یکم بیشتر درباره جادویی که ازش استفاده میکنی توضیح میدی؟
– انرژی جادویی روبرای مدت ۱۰ ثانیه توی دستم جمع میکنم، با بدن هر موجودی که انرژی جادویی داشته باشه برخورد کنه مقدار زیادی از انرژی جادوییش رو میگیرم و دوباره ضربه میزنم تا از جادو تخلیه بشه و بمیره.
– وای چقد قدرتمند.
– مال تو چیه؟
– میتونم زنجیر های گدازه ای درست کنم.
– خب چرا همون موقع که درگیر شدیم ازش استفاده نکردی؟
– بلاخره انسانی، انسان هام اونقد قوی نیستن.
– خیلی بی احتیاطی.
– باشه توی احمق که با وجود تغییر قیافت هنوز داری پشت سنگ ها قایم میشی رو نمیگن محتاط میگن ترسو.(دارک بدون توجه به حرفاش میدود پشت تخته سنگ دیگه) هعی صبر کن!
– خب دیگه تقریبا رسیدیم (از فاصله نه چندان دور به شهر نگاه میکنه) شما ها بهش چی میگین؟
– آترازمور
(شهر در دل یک آتشفشان عظیم و خاموش قرار گرفته که گدازه های نیمه خنک و دودهای غلیظ از شکاف های آن بیرون میزند. دیوار های شهر از سنگ های گدازه ای و فلزات سیاه ساخته شده که در برابر حرارت و شعله مقاوم اند. ساختمان ها شبیه برج های سیاه و نوکتیز هستند که مانند دندون های یک هیولا از زمین بیرون زدهاند.
زنجیر های عظیم از ساختمان ها آویزان آن و برخی از آنها به عنوان پل های معلق بین برج ها عمل میکنند. در میان شهر میدانی بزرگ وجود دارد که در مرکز آن یک چاله گدازهای همیشه جوشان قرار دارد. این میدان محلی است که شیاطین برای نمایش قدرت یا مبارزه جمع میشوند.
نور شهر از مشعلهای بزرگ گدازهای تأمین میشود که مثل فانوسهای شعلهور در گوشهوکنار شهر قرار دارند. آسمان همیشه سرخ و خاکستری از و گرد و خاک سرخ در هوا معلق است.)
– (دارک پشت آزارا میره) خب تو جلو برو
– (آزارا گردنش را کمی کج می کند و با قیافه اخمو و متعجب به دارک نگاه میکنه) متوجه نمیشم مشکلت چیه؟
– احتیاط!
– آهههه... دارم دیونه میشم خیلخب بریم.
(اونا از در ورودی آترازمور عبور میکنن و بعد از کمی راه رفتن و نگاه به اطراف وارد بازار سیاه میشن. بازار پر از موجودات مختلف و شیاطین کوچیک و بزرگ که در حال خرید و فروش اجناس عجیب و غریب هستند).
– آزارا: اینجا هر چی که بخوایپیدا میشه.
– (دارک چشمش به زنجیر های گدازه ای میوفته) حتی زنجیر های تو؟ (به سمت مغازه میره و زنی شیطانی با چشم های سرخ و دندان های تیز پشت پیشخوان ایستاده است. روی پیشخوان چندین زنجیر گدازه ای در حال سوختن قرار دارد.)
– اینا شبیه قدرت تو هستن؟
– (با پوزخند) آره ولی اینا نسخه های تقلبیه قدرت من هستن، مال من واقعی تره
– اره ولی جادوی تو، جادوی جسم موقته اینا موندگار هستن، هر وقت تونستی جادوی رو موقته شرطی کنی بعد بگو واقعی تره.
– (با قیافه کمی عصبی) لازم نیست حرفای منو منطقی جواب بدی!
(از اونجا دور میشن و بعد از کمی راه رفتن صدای فریاد و تشویق به گوششون میرسه)
– اونجا چه خبره؟
– (با کمی هیجان) مبارزه بین شیاطین، بیا بریم نگاش کنیم!
– هعی صبر کن!
(آزارا از بین جمعیت رد میشه و دارک هم دنبالش میاد و مبارزه بین دو شیطان رو تماشا میکنن و بعد از اینکه شیطان قوی تر برنده میشه صدای هیاهو بلند میشه، دارک کمی احساس نا امنی میکنه)
دارک: هعی آزارا بیا از اینجا بریم اینجا امن نیست!
– نگران نباش چیزی نمیشه
برگزار کننده مبارزه: شیاطین آترازمور! مبارزه ای که دیدین فقط بخش کوچکی از قدرت آکار(برنده مبارزه) بود. آیا کسی در بین شما میتونه با قدرت آکاردئون برابری کنه و اون رو شکست بده؟!(دارک متوجه حرفاشون نمیشه)
(برگزار کننده یک شیطان با پوست خاکستری دو شاخ بلند و تیز و بال و یک عینک دودی. آکار یک شیطان با پوست خاکستری بدون بال دو شاخ تیز بلند خمیده بدنش ۳ برابر دارک و قدرتش تقویت اعضای بدن و مشت های آتشین هست.)
– بیا از اینجا بریم.
(آزارا دارک رو هول میده جلو و دارک روی زمین و توی زمین مبارزه میوفته، دارک به آزارا نگاه میکنه و آزارا لبخند میزنه)
برگزار کننده: انگار ما یک داوطلب داریم( نزدیکش میشه درحالی که روی زمینه) خودت رو معرفی کن شیطان جوان
آزارا از دور فریاد میزنه اسمش دارک سیلوره!
(دارک از جاش بلند میشه)
برگزار کننده: دارک سیلور! آیا این شیطان جوان و کوچک آکار بزرگ رو شکست بده؟!.... مبارزه تا سر حد مرگ.
(دارک آماده مبارزه میشه، دستاش رو مشت میکنه و بالای صورتش قرار میده.)
(میله های دور زمین مسابقه پایین میاد)
شروع کنین!!!!!
آکار با سرعت سمتش میدود و مشت آتشین رو به سمتش میاره ولی دارک سریع جاخالی میده و مشتش زمین رو خورد میکنه. دارک از چند حمله دیگه آکار جاخالی میده و در نهایت با قدرتش به پهلو اون ضربه میزنه، شیطان برای چند لحظه از شدت درد متوقف میشه و با تمام قدرتی که داره شروع به حمله به دارک میکنه ولی باز هم دارک جاخالی میده و قتی دارک تعادلش رو از دست میده آکار پای دارک رو میگیری و چند بار به زمین میکوبدش و بعد پرتش میکنه سمت میله های زمین مبارزه، صدای هیاهو همه جا رو فرا میگیره، یکی از شاخ های دارک میشکنه، از جاش بلند میشه و دوباره به مبارزه ادامه میده، دارک این بار به زانوی پای چپ اون ضربه میزنه و اون رو زمین گیر میکنه و بعد از پشت دوتا دستش رو مشت میکنه و به سر آکار ضربه میزنه، آکار روی زمین میوفته و همه با تعجب به دارک نگاه میکنن... و ناگهان صدای هیاهو بلند میشه و همه اسم دارک سیلور رو صدا میزنن. دارک به آزارا نگاه میکنه. از این صحنه خارج میشیم و میریم جایی که دارک و آزارا زیر یک پل کنار دیوار و یک رودخونه مواد مذاب هستن.)
– بهت گفتم احتیاط کن! تا جایی که تونستی جلب توجه کردی!
– هعی من باعث شدم تو توی آترازمور معروف بشی الان تقریبا همه میشناسند
– (دارک نزدیک آزارا میشه) گوش کن! اگه اونا بفهمن من انسانم کل جهنم رو برای نابود کردن من زیرو رو میکنن من قرار نیست اینجا بمونم که برای خودم اعتبار بسازم فقط اومدم برای جمع کردن اطلاعات!
– خیلخب...خیلخب فهمیدم جلب توجه ممنوع حله
– (پشتش رو بهش میکنه) اه دیگه نمیدونم چی کار کنم.
– حتما خسته ای به نظرم بیا بریم خونه من
– خونه؟
– اره همه اینجا یک خونه ای دارن
– به نظر جای امنیه هرچه سریع تر بریم
– عالیه بریم!
《قسمت سوم》
کتابهای تصادفی
