تولد شمشیر شیطانی
قسمت: 1174
فصل 1174 1174. پل
به محض ظهور مجدد پادشاه الباس، تمام جهان به تکاپو افتاد. شورا، هایو، و امپراتوری شاندال برای آن رویداد آماده شده بودند، بنابراین هر دارایی نقش خود را میدانست.
تهذیبگران سه سازمان وارد بعد جداگانه شدند و منتظر بودند تا شیطان پرنده به آنها دستور دهد. هایو یکی از مفیدترین و محرمانهترین داراییهای خود را برای رویارویی با پادشاه الباس به دنیا معرفی کرده بود.
دورگهها هم حرکت کردند. آنها اسکالی را دنبال کردند و در نقاط مختلف بعد جداگانه قرار گرفتند. بعد از اینکه همه در موقعیت خود قرار گرفتند دنیا خالی به نظر میرسید.
خطوط درخشان در سطح مناطق مختلف سوسو میزد، اما پادشاه الباس به آنها علاقهای نداشت. او فقط برای یک ثانیه به زمین نگاه کرد تا اینکه دوباره آسمان اطرافش را بررسی کرد.
به نظر میآمد سلطنتی در کنجکاوی خود گم شده، اما رهبران سازمانها جرأت نداشتند او را دست کم بگیرند. آنها میدانستند که علاقه او میتواند در موقعیتهای خاص به یک نقص کشنده تبدیل شود، اما حاضر نبودند ضربه اول را بزنند.
پادشاه الباس در نهایت دوباره بر روی قاره جدید تمرکز کرد. چشمانش به ساختمانی بیطرف رفت که نوآ، ارشد دیانا، و دست چپ یزدان برای اداره میدان نبرد به آن تلهپورت کرده بودند.
آن رهبران نیز در خطر مشابهی قرار داشتند. هیچ دلیلی برای اقدام جداگانه نبود. پادشاه الباس در حالی که به آن ساختمان خیره شده بود لبخند زد. دستش بلند شد و به کسانی که داخل ساختمان بودند اشاره کرد که به او بپیوندند.
نوآ، ارشد دیانا، و دست چپ یزدان قبل از اینکه از ساختمان خارج شوند تا به سمت پادشاه الباس پرواز کنند، نگاهی رد و بدل کردند. آنها نمیدانستند شاه چه میخواهد، اما او از آنهایی نبود که از حقهها در نبرد استفاده کند.
این سه نفر به رهبر سلطنتیها رسیدند، اما در فاصلهای از او باقی ماندند. به او اعتماد داشتند، اما جان خود را فقط برای انطباق با هوسهای دشمن به خطر نمیانداختند.
پادشاه الباس اظهار داشت: «مثل همیشه محتاط.» اما او از این رفتار عصبانی به نظر نمیرسید. درعوض، به نظر میآمد از اینکه آن سه نفر چنین رفتاری داشتهاند خوشحال است.
پادشاه الباس وقتی دید که این سه نیروگاه چیزی نگفتند، اعلام کرد: «من قویترین تهذیبگر در جهانم و سزاوار بزرگترین قطعه از این سرزمینای فانی هستم.»
نوآ قبل از اینکه مادرخواندهها بتوانند مداخله کنند، پاسخ داد: «انسانها به ندرت اونچه که لیاقتش رو دارن، به دست میارن. خانواده شما این ...
کتابهای تصادفی

