فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

تولد دوباره

قسمت: 2

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
قسمت دوم : سخنان شیرین

سارین برای چند لحظه سکوت کرد و تمام توجه خود را برای گوش کردن به آن سخنان به کار گرفت________ 
سخنانی که سارین می شنید قطعا صدای حرف زدن بود
فقط صدای یک نفر می آمد اما این حرف ها برای سارین نامفهوم بود ؛
سارین زبان های زیادی را از کتاب ها آموخته بود مثل :  ایتالیایی فرانسوی انگلیسی و............اما تابحال چنین زبانی را نشنیده بود !!
سارین برای مدت طولانی به آن صدا گوش فرا داد 
او گذر زمان را حس نمی کرد زیرا تنها چیزی که می دید تاریکی مطلق بود .
زمان به سرعت گذشت سارین به لطف اینکه آن صدا اکثر مواقع صحبت می کرد توانست به وضوح حرف هایش را بفهمد .
صدای ناشناس : عزیز دلم پس کی به دنیا می آی من منتظرتم هر وقت بیای من با عشق بزرگت می کنم و مراقبتم هر کاریم بکنی دوست دارم......
سارین به وضوح همین حرف ها را ترجمه کرده بود 
کمی خجالت می کشید او گاهی به این فکر می افتاد 
که شاید تناسخ پیدا کرده و برای مطمعا شدن بابت نظریه اش همیشه به صداهایی که از بیرون می آمد گوش می داد با این وجود این صدا ها همیشه کلمات محبت آمیزی را به زبان نمی آوردند گاهی صدای فریاد ها‌ و سخنان زشتی شنیده می شد که گوش دادن به آن عذاب آور بود ‌.
شنیدن حرف های زشتی که گاهی می شنید او را به یاد زندگی گذشته اش می انداخت درحالی که حرف های 
محبت آمیز زنی که هرروز با او سخن می گفت 
لذت بخش بود و مانند نوری در آن تاریکی که او در آن گیر افتاده بود جلوه پیدا می کرد .
روزها به سرعت سپری شد .
سارین صدای فریاد هایی را شنید که به نظر می آمد برای زن مهربان باشد ناگهان پرتویی از نور مقابل چشمانش گشوده شد که ابتدا چشمانش را آزار داد
اما شادی که سارین در آن لحظه داشت غیرقابل وصف بود پس از مدّتی چشمان سارین به دنیایی جدید گشوده شد و پس از زمان طولانی زندگی در تاریکی
بالاخره صحنه ای جدید را مشاهده کرد .
فردی که او را از تاریکی بیرون آورده بود با لحنی سرد خطاب به زنی که روی تخت بود گفت : 
تبریک می گم بابت به دنیا آوردن فرزندتان ارباب فرمودند مقداری بودجه به عمارت شما تعلق می گیره
اگر فرزندتان قدرتی بیدار کرد به خاندان خبر بدید .
اسم فرزندتان را خودتان انتخاب کنید.

سارین با لحنی آزرده خاطر در ذهنش گفت : 
همچین حرف های سردی به یه آدم ضعیف آخه ؟؟
فرد سارین را در آغ*ش مادرش گذاشت و بیرون رفت 
چشمان سارین هنوز تار می دیدند و متوجه جزئیات 
نمی شدند.
زن مهربان با لحنی فرشته مانند گفت :
به دنیا خوش اومدی پسر عزیزم//
سارین به حرف های محبت آمیز زن عادت داشت اما اون گفت پسر عزیزم ؟؟؟
سارین می خواست اعتراض کند پس به سرعت گفت:
(نه من پسر نیستم)
با اینحال سخنانش غیرقابل فهم بود و البته عادی بود او تازه بدنیا آمده بود !!
مادرش با لبخندی زیبا گفت : 
عزیزم چی می خوای بگی؟؟ متوجه شدم تو اسم می خوای درسته ؟؟
سارین کمی خجالت زده شده بود با این حال سرش را بالا گرفت و نگاهی به صورت مادرش انداخت 
چشمانی به رنگ آبی پررنگ و موهای نقره ای و زیبا 
بی شک خیلی زیبا بود سارین با خود گفت یعنی من چه شکلی ام ؟؟
مادر سارین : ( واییییییییییی بچم سرش و بالا گرفت می خواد اسمشو بدونه یعنی ) 
سارین آنقدر برای دانستن اینکه چهره اش چگونه است 
ذوق زده بود که متوجه نشد که چشماش چقدر می درخشن ^^^
مادر سارین بعد از کمی فکر کردن گفت : 
فهمیدم چشمات آبیه و مطمئنم خیلی باهوشی پس اسمت میشه لاجین لا در زبان باستانی یعنی 
خورشید یخی (منجمد)و جین یعنی نابغه ؛ اسمتو دوس داری؟؟
لاجین (سارین) خوشحالی خود را با خندیدن اعلام کرد .
و به این ترتیب یک سال متوالی را با خوردن خوابیدن سپری کردم البته در این مدت با توجه به حرف های مادرم که اسمش نورین هست چیز هایی را درباره این 
دنیای جدید فهمیدم که الان می خواهم طبقه بندی
کنم """":
۱: در این جهان جادو وجود داره و هر کس در سن
 ۱ تا ۲۰ سالگی جادوی خاص خودشو بدست می آوره
جادوی مادرم اغواگریه به همین دلیل فوق العاده زیباست به همین دلیل صی*ه یکی از اربابان اصلی شد.
۲: جادوها رتبه دارن و رتبه هاشون اینهاس :
  
بالاترین رتبه و کمیاب ترین زرین بعد بلورین بعد نقره ای بعد برنزی و پایین ترین رتبه سیاه
رتبه هر فرد به استعدادش در جادوی خاص خودش مربوط می شه 
۳: جادوها سطح دارن و سطح با اعداد مشخص میشه
اگر فردی ۱۰۰ سطح بالا بره رتبه استعدادش هم بالا میره 
۴ : رتبه ها و سطوح وقتی از رتبه زرین بگذری دیگه مهم نیست و ار اون به بعد با قلمروها پیشرفت می کنی
اطلاعات بیشتری ندارم گاهی وقت ها مادرم شروع به مراقبه می کنه و اون موقع انرژی عجیبی دورش درست میشه .
بعد مدتی مادر از اتاق بیرون رفت و لاجین شروع به مراقبه کرد اما به محض شروع اینکار وارد دنیای عجیبی 
شد 
تمام دور و اطرافش تبدیل به جنگلی سیاه شده بود و
جسمش رشد کرده بود اما تمام بدنش تبدیل به اسکلت
سیاهی شده بود ناگهان صفحه آبی رنگی رو به رویش ظاهر شد .......
پیام سیستم ^^^
&تبریک به کاربر برای بیدار کردن سیستم ***ی مرگ 
هدف این سیستم تبدیل شدن کاربر به ***ی مرگ است .
قبل از شروع ماموریت به چند نکته توجه کنید:
فقط شما می توانید صفحه سیستم را ببینید
با گفتن کلمه رمز وضعیت مشخصات خود را می بینید
ماموریت اول آزمایشی هست 
کاربر باید در این مرحله برای بدست آوردن توانایی خود تلاش کند 
کاربر با بدنی متفاوت در این جهان سفر می کند 
زمان در دنیای واقعی هنگام ورود به اینجا متوقف می شود

لطفا به سرعت جادوی خود را انتخاب کرده و وضعیت خود را مشاهده کنید ^^^
لاجین : بسیار خوب مشکلی نیست بیا شروع کنیم .
پیام سیستم : ماموریت انتخاب جادو
از بین گزینه های زیر انتخاب کنید در صورت خواستن 
دو یا سه یا ..... جادو گزینه Yes را انتخاب کنید و ماموریت سختی را انجام برسانید 
توجه: ابتدا جادوی پایه انتخاب شود
کلمات پس از خوانده شدن به سرعت محو می شدند 
سپس صفحه جدیدی نمایان شد 
لیست جادوها :::::::::::::::::::::::::::::::
جادوی پنج عنصر ^^^             تاریکی ^^^^^^^
نور ^^^                                توهم ^^
نکرومنسر^^^^^                      درمانگر^^^^^
اغواگری^^^^^^                      هاله شمشیر ^^^
توجه : علامت ^ نشان دهنده کمیابی جادو هست
لاجین پس از کمی فکر جادوی تاریکی را انتخاب کرد
سپس گزینه دیگری آمد
آیا می خواهید جادوی دیگری داشته باشید ؟؟
Yes                  no
بدون فکر گزینه Yes را انتخاب کرد و سپس ماموریت او نمایان شد و این شروع او برای قوی‌تر شدن بود
ماموریت سیستم "" 

^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
سخن نویسنده : دوستان داستان واقعی ( بخش های مبارزه ) از قسمت ۳ شروع می‌شود و ماجراجویی شخصیت اصلی داستان خوانواده اش هنوز شروع نشده
خوشحال می شم داستان رو دنبال کنید و کامنت بزارید 
تا برای قسمت بعد انرژی بگیرم .

کتاب‌های تصادفی