سیستم خوناشامی من
قسمت: 218
قسمت 218: زامبیپی
[هنرهای رزمی خونآشامی پایه در سطح 1 قابل دسترسی شد.]
[فیلم های آموزشی جدیدی برای این مهارت در دسترس است.]
دوباره همان صدای معمولی ظاهر شد که به کوئین نشان میداد میتواند قفل چیزی را از سیستم باز کند. زمانی که در حال تمرین کردنش حرکاتش بود، احساس کرد اتفاق عجیبی در حال رخ دادن است. انگار بدنش هنوز توسط تارها هدایت میشد، اما مشخص بود که اینطور نیست. این خاطره آنقدر در سرش تازه بود که بدنش به خودیِ خود حرکت میکرد و بعد از آخرین حرکت، بالاخره پیام ظاهر شد.
هنرهای رزمی پایه؟ این یعنی هنرهای رزمی خوناشامی قویتری هم وجود دارن؟ شاید فکس فقط اصول اولیه رو از روی عمد به من یاد داده یا شایدم خودش فقط اصول اولیه رو بلده؟
اما پیام دوم چیزی بود که بیشتر از قبل توجه کوئین را به خودش معطوف کرد. آخرین باری که او فیلم های آموزشی را تماشا کرده بود، بسیار به او کمک کرده بودند. ویدئوهای آموزشی به او یاد دادند که چگونه حرکاتش را با هم ترکیب کند. اما این بار، قفل آموزش زمانی باز شد که کوئین هنرهای رزمی خون آشام را آموخته بود، بنابراین شاید یک مهارت آموزشی مرتبط به آن نیز وجود داشته باشد.
او به سرعت به فکس نگاه کرد و در صورت امکان، ترجیح میداد که فعلاً ویدیوها را تماشا نکند. وقتی صحبت از هنرهای خوناشام به میان میآمد، کوئین در این بازی کاملاً مبتدی بود. اگر حالا میخواست مهارتی را نشان دهد که به او توسط فکس آموزش داده نشده، این فقط باعث ایجاد شک و تردید بیشتر میشود.
کوئین گفت: «فکر میکنم اصول اولیه رو فهمیدم. غیر از این چیز دیگهایم وجود داره؟»
فکس در حالی که هنوز شیفته سرعت یادگیریاش بود دوباره به کوئین نگاه کرد. این کاری بود که او از زمان کودکی و در کنار دیگران هر روز انجام میداد و حتی در آن زمان نیز او را یک نابغه میدانستند. اما اگر او نابغه بود، پس چه چیزی باعث میشد که کوئین آن را تنها در چند ساعت یاد گرفته باشد؟
این فکر به ذهن فکس رسید که شاید کوئین قبلاً این هنر را میدانسته و به دلایلی دروغ میگوید، اما وقتی به اولین مبارزه خود فکر کرد، این غیرممکن به نظر میرسید. او باید یک هنرپیشه درجه یک باشد تا مشتهای جعلیاش آنقدر بد باشند و حتی در هنگام مبارزه با لئو نیز دوباره همین کار را انجام دهد.
فکس پاسخ داد: «بله، اینا فقط اصول اولیه هستن، من میتونم این هنرها رو در سطحی بالاتر از اون چیزی که به تو نشون دادم اجرا کنم. اما صادقانه بگم که منم اونقدرا داخلشون خوب نیستم که بخوام چیز خاصی رو بهت آموزش بدم. اگر میخوای یادشون بگیری باید دنبال یه معلم واقعی بگردی که بتونه همهی چم و خم داستان رو بهت نشون بده.»
درواقع بخشی از گفتهها فکس دروغ بود، البته او واقعا نمیتوانست چیزهای بیشتری را به او آموزش دهد. او قبلاً یک بار آموزش ...
کتابهای تصادفی
