فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس

قسمت: 887

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
فصل 887: خیانتی سرنوشت ساز (قسمت 2)
به دلیل اینکه قوانین این فضا به طور موقت توسط سوابق روح ایجاد شده بود، بسیار ضعیف بودند. این قوانین، تنها نسخه‌ای کپی شده از قوانین واقعی زمان و مکان در دنیای آخرالزمان بودند. به همین دلیل، حملات شدید تکامل دهنده‌های روح مرتبه سوم که بدون محدودیت و با تمام قدرت انجام می‌شد، شروع به تأثیرگذاری بر پایداری دنیای درونی برج نقره‌ای کرده بود.
ارباب شیاطین لحظه‌ای برای بررسی اطراف ایستاد و سپس با صدایی آرام گفت: «می‌دونی... آینده‌های زیادی را تصور کرده بودم، اما قطعاً انتظار نداشتم روزی در زندگی‌ام توسط یک انسان در تنگنا قرار بگیرم.»
او به بای زه‌مین نگاهی انداخت و با لحنی معمولی ادامه داد: «خب، حداقل نه توسط یه انسان مرتبه اول... تو از کجا اومدی؟ حتی اگه جوون هم‌باشی، بااستعداد و قدرتی که داری، باید مدت‌ها پیش اسم و رسمی برای خودت می‌ساختی، فارغ از اینکه تو کدوم پادشاهی زندگی می‌کردی.»
بای زه‌مین پاسخی نداد، اما گوشه لب‌هایش با شنیدن سؤال ارباب شیاطین به طور نامحسوس بالا رفت. او به‌خوبی منظور آرگون از این سؤال را درک کرد؛ اما ارباب شیاطین نمی‌دانست که با پرسیدن این سؤال، در واقع به بای زه‌مین کمک کرد تا به طور کامل تأیید کند که چه کسی به او خیانت خواهد کرد.
بای زه‌مین درحالی‌که به‌آرامی حلقه نگهدارنده‌اش را با یک انگشت نوازش می‌کرد، در دل زمزمه کرد: «به نظر می رسه می تونم زودتر از اون چیزی که انتظار داشتم، به قولم عمل کنم... هرچند امیدوار بودم اون شخص خائن نباشه» برای لحظه‌ای، درخششی از غم در چشمانش پدیدار شد و سپس محو شد.
قبل از ناپدیدشدن اجساد از موقعیت قبلی خود، هر دو در سکوت به یکدیگر نگاه کردند و چیزی جز تصویری باقی نگذاشتند که به‌زودی با انفجاری مهیب تمام جهان جیب را تکان داد.
آن دو، پیش از آنکه بدن‌هایشان از جای خود ناپدید شود، لحظاتی در سکوت به یکدیگر خیره ماندند. تنها چیزی که پس از آن باقی ماند، تصاویری محو و کم‌رنگ بود؛ تصاویری که با انفجاری سهمگین از بین رفت و تمام دنیا را به لرزه انداخت.
بووووم!!!! بووووم!!!! بووووم!!!! بووووم!!!!....
غرش...!!!!
...
«آه!»
«جادوگرها، سریع سپرهارو فعال کنید!»
«این دوتا هیولا چشونه؟!»
همه با تمام توان تلاش می‌کردند، درحالی‌که چشم‌هایشان به دو نور خیره مانده بود؛ دو نوری که با سرعتی غیرقابل‌تصور به یکدیگر برخورد می‌کردند.
برای همه آنها، صرف‌نظر از اینکه چه کسی بودند، تنها چیزی که قابل‌مشاهده بود، نوری طلایی‌ای بود که با سرعتی سرسام‌آور حرکت می‌کرد و به طور مداوم با پرتو سیاهی برخورد می‌کرد؛ پرتویی که تمام نور اطرافش را می‌بلعید و همه چیز را در تاریکی فرومی‌برد.
پادشاه پیکسی زمزمه کرد: «تحسین‌برانگیزه» او با کمک چند تن از بزرگان نژاد خود، سدی بزرگ و قدرتمند برپا کرد که به نحوی می‌توانست امواج شوک شدید ناشی از هر انفجار را تحمل کند. درحالی‌که پادشاه پیر پیکسی به برخورد شدید نور طلایی با پرتوی سیاه خیره شده بود، در چشمان زمردینش جرقه‌ای از تحسین درخشید و گفت: «قدرت آرگون بدون شک خیلی زیاده، اما بیشتر از همه از اون بچه شگفت‌زده شده‌ام... اون واقعاً یه تکامل دهنده روح سطح پنجاهه؟»
اگرچه پادشاه پیکسی تنها قادر بود دو نور درخشان را ببیند که پس از هر برخورد، در آسمان و زمین می‌درخشیدند، اما شک نداشت که اگر خودش در مرکز آن انفجار قرار می‌گرفت، بلافاصله دچار جراحات جدی می‌شد.
زنی از نژاد پیکسی که نشانه‌های پیری در او ظاهر شده بود، با چشمانی درخشان به صحنه نگاه می‌کرد، گفت: «باورش سخته، ولی به نظر می‌رسه واقعاً همین‌طوره»
بووووم!!!! بووووم!!!! بووووم!!!! بووووم!!!!....
«لعنتی!» ارباب شیاطین آرگون غرشی کرد و با انفجاری قدرتمند از تاریکی، بای زه‌مین را که خود را با سلاحش پوشانده بود، چند ده متر به عقب پرتاب کرد.
بازوهای ارباب شیاطین به‌شدت می‌لرزیدند و دردی که از دستانش ساطع می‌شد، آن‌قدر غیرقابل‌تحمل بود که چاره‌ای جز مصرف مقدار زیادی مانا نداشت تا دشمن را عقب براند و فرصتی برای آرام‌کردن استخوان‌های دردناک خود به دست آورد. 
«این همون سلاحه!» آرگون درحالی‌که از خشم دندان‌هایش را به هم می‌فشرد، بادقت مه قرمز خونی که تیغه سلاح دشمن را احاطه کرده بود و اطراف بازویش می‌پیچید، خیره شد.
هر بار که ارب...
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی