وارونه
قسمت: 1
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
"این سگ های فرقه های به اصطلاح صالح عین مورد ملخ ریختن دنبالم،خسته نمیشن؟هرچقدر که نابودشون کنم تموم نمیشن "ریو جین، داشت همین طور که به سمت خرابه های باستانی میرفت تو دلش حرف میزد.
ریوجین، یا همون شیطان آسمانی بیرحم، از زندگی دست کشیده بود و براش دیگه مهم نبود چه اتفاقی میوفته، آخرین امیدش خرابه های باستانی برج سقوط کرده بود.
هیچ سرگرمی نداشت، دنبال راهی برای لذت بردن میگشت.
"اگه چیزی که شنیدم درست باشه، باید اینجا باشه.
گوی زمان و مکان، طبق افسانه ها، این قوی ترین سلاح تمام جهان هس که از یه ایزد سقوط کرده بد بخت مونده، گوی توانایی جابجایی در زمان و مکان رو بهم میده، هرچند هزینه سنگینی داره، کی به اینش اهمیت میده.
هاهاهاها"ریو جین بعد فکر کردن درمورد برج سقوط کرده، با صدای بلند و حالت طمع کارانه ای خندید.
و وارد برج شد.
یکی از پشت داد زد "جلوشو بگیرییید، نباید بزاریم دست اون اهریمن بد ذات به اون گوی برسه."
با خودش گفت"من قدیس شمشیر شکوفه آلو، نباید بزارم دستش به اون برسه وگرنه معلوم نیست چه بلایی سر تاریخ میاره."
ریو جین مکان رو مهرموم کرد تا کسی نتونه مزاحم جست جوش بشه
"مهرموم رو بشکنید عجله کنید "بلند داد زدند
"این تله ها دیگه قدیمی شده چه تأسف بار، هاهاهاها حقیر بدبخت"ریوجین گستاخانه به خانه ایزد و خود او توهین کرد.
بعد مدتی جست جو، پیداش کرد. البته پیدا کردنش برای او انقد سخت نبود با قدرتی که داشت.
"پس این گوی زمان و مکانه؟ انتظار بیشتری داشتم.
خب کی به ظاهرش اهمیت میده؟بیا ببینیم چطور کار میکنه، با خون یا انرژی درونی؟"ریو جین بعد باز کردن گویی به شکل قلب و پیدا کردن شش حلقه و یک دست بند این رو گفت.
گوی در واقع شش حلقه و یک دست بند بود که هر کدام یک نماد بود.
خلا در راس و بهار، تابستان، پاییز، زمستان، خورشید و ماه.
ریوجین حلقه و دست بند رو در دست راست خود کرد و تمام انرژی اهریمنی که داشت رو وارد گوی کرد.
ولی با چیزی مواجه شد که انتظار نداشت.
"لعنتی اینطوری نمیشه تموم شه، من هنوز از این گوی استفاده نکردم. انرژی درونیم یه هم ریخته و داره بدنم رو منفجر میکنه،عاااااخ"
"چند سال شده؟ دقیق یادم نیست.
بعد مرگم به این بعد اومدم، فک کنم بیشتر از هزار سال گذشته.پس بهای استفاده از گوی بدن بود."ریوجین بعد استفاده از گوی بدن خود را از دست داد و روح او به یک فضای تاریک کشیده شد و تمام مدت در حرکت بود، ولی چون نمیتونست چیزی ببینه حرکتش را متوجه نمیشد.
" این نور چیه؟ چرا هی بزرگ تر میشه؟ پس راه خروج این جاست."یک باریکه ای از نور هی بزرگ تر شد و تمام اطراف او را فرا گرفت.
{در حال راه اندازی سیستم..}
اینجا چه خبره؟ دقیق یادمه بدنم رو از دست دادم. ، این بدن چقدر ضعیفه."ریوجین بعد بیدار شدن داخل بدن یک پسر ۱۶ ساله بود که در میان انبوهی از درختان زیر نور ماه و زخمی عمیق در حال مرگ بود.
"چه بدن اشغالی، بزار اول از مرگ نجاتش بدم.
تمام مسیر انرژی درونیش نابود شده، باید از تکنیک تنفس اژدهای سیاه استفاده کنم.نه صبر کن، بهتره ساختار بدنش رو بررسی کنم تا بهترین تکنیک هماهنگ با این بدن رو استفاده کنم."
{سیستم راه اندازی شد}
{درحال اسکن بدن}
ریوجین، یا همون شیطان آسمانی بیرحم، از زندگی دست کشیده بود و براش دیگه مهم نبود چه اتفاقی میوفته، آخرین امیدش خرابه های باستانی برج سقوط کرده بود.
هیچ سرگرمی نداشت، دنبال راهی برای لذت بردن میگشت.
"اگه چیزی که شنیدم درست باشه، باید اینجا باشه.
گوی زمان و مکان، طبق افسانه ها، این قوی ترین سلاح تمام جهان هس که از یه ایزد سقوط کرده بد بخت مونده، گوی توانایی جابجایی در زمان و مکان رو بهم میده، هرچند هزینه سنگینی داره، کی به اینش اهمیت میده.
هاهاهاها"ریو جین بعد فکر کردن درمورد برج سقوط کرده، با صدای بلند و حالت طمع کارانه ای خندید.
و وارد برج شد.
یکی از پشت داد زد "جلوشو بگیرییید، نباید بزاریم دست اون اهریمن بد ذات به اون گوی برسه."
با خودش گفت"من قدیس شمشیر شکوفه آلو، نباید بزارم دستش به اون برسه وگرنه معلوم نیست چه بلایی سر تاریخ میاره."
ریو جین مکان رو مهرموم کرد تا کسی نتونه مزاحم جست جوش بشه
"مهرموم رو بشکنید عجله کنید "بلند داد زدند
"این تله ها دیگه قدیمی شده چه تأسف بار، هاهاهاها حقیر بدبخت"ریوجین گستاخانه به خانه ایزد و خود او توهین کرد.
بعد مدتی جست جو، پیداش کرد. البته پیدا کردنش برای او انقد سخت نبود با قدرتی که داشت.
"پس این گوی زمان و مکانه؟ انتظار بیشتری داشتم.
خب کی به ظاهرش اهمیت میده؟بیا ببینیم چطور کار میکنه، با خون یا انرژی درونی؟"ریو جین بعد باز کردن گویی به شکل قلب و پیدا کردن شش حلقه و یک دست بند این رو گفت.
گوی در واقع شش حلقه و یک دست بند بود که هر کدام یک نماد بود.
خلا در راس و بهار، تابستان، پاییز، زمستان، خورشید و ماه.
ریوجین حلقه و دست بند رو در دست راست خود کرد و تمام انرژی اهریمنی که داشت رو وارد گوی کرد.
ولی با چیزی مواجه شد که انتظار نداشت.
"لعنتی اینطوری نمیشه تموم شه، من هنوز از این گوی استفاده نکردم. انرژی درونیم یه هم ریخته و داره بدنم رو منفجر میکنه،عاااااخ"
"چند سال شده؟ دقیق یادم نیست.
بعد مرگم به این بعد اومدم، فک کنم بیشتر از هزار سال گذشته.پس بهای استفاده از گوی بدن بود."ریوجین بعد استفاده از گوی بدن خود را از دست داد و روح او به یک فضای تاریک کشیده شد و تمام مدت در حرکت بود، ولی چون نمیتونست چیزی ببینه حرکتش را متوجه نمیشد.
" این نور چیه؟ چرا هی بزرگ تر میشه؟ پس راه خروج این جاست."یک باریکه ای از نور هی بزرگ تر شد و تمام اطراف او را فرا گرفت.
{در حال راه اندازی سیستم..}
اینجا چه خبره؟ دقیق یادمه بدنم رو از دست دادم. ، این بدن چقدر ضعیفه."ریوجین بعد بیدار شدن داخل بدن یک پسر ۱۶ ساله بود که در میان انبوهی از درختان زیر نور ماه و زخمی عمیق در حال مرگ بود.
"چه بدن اشغالی، بزار اول از مرگ نجاتش بدم.
تمام مسیر انرژی درونیش نابود شده، باید از تکنیک تنفس اژدهای سیاه استفاده کنم.نه صبر کن، بهتره ساختار بدنش رو بررسی کنم تا بهترین تکنیک هماهنگ با این بدن رو استفاده کنم."
{سیستم راه اندازی شد}
{درحال اسکن بدن}
کتابهای تصادفی

