پادشاه ابعادی
قسمت: 90
قسمت 90: باز گرداندن فضای آئوک (1)
در این وضعیت، او هرگز «نه» را انتخاب نخواهد کرد.
فقط یک چیز وجود داشت که باید مراقبش میبود.
نمیتوانست بگوید داخلش چیست. چه میشد اگر یک موجود وحشتناک از داخلش بیرون میآمد؟ ممکن است به محض باز کردنش به او حمله شود.
با این حال، نتوانست در را باز نکند.
کانگجون با احتیاط سری تکان داد و برای نبرد آماده شد.
-آره! بازش کن.
[کلید آئوک یک بار استفاده شده است.]
[آئوک باز شد.]
کانگجون به فضایی ناشناخته منتقل شد.
[شما صاحب آئوک شدید.]
[شما میتوانید هر زندانی را آزاد یا در بند کنید.]
[زندانی یا زندانیان در آئوک نمیتوانند به صاحب آئوک حمله کنند.]
-صاحب آئوک؟
او فقط با یک کلید آن را باز کرد، با این حال او صاحب زندان فضایی شده بود.
علاوه بر این، زندانی یا زندانیان نمیتوانستند به صاحب آئوک حمله کنند، بنابراین در امان بود.
-پس، آئوک اینه؟
لحظهای که آئوک باز شد فضایی ناآشنا دید.
اتاقک سنگی محصور و بدون میلهای بود.
فقط چراغهای کوچکی به دو طرف دیوار وصل شده بود تا فضای داخلی را روشن کند.
-اگه اینجا گیر میوفتادم حتما میمردم!
آب و غذایی برای نوشیدن وجود نداشت و حتی هوا در اینجا جریان نداشت!!
یک انسان مطلقاً نمیتوانست در این فضا زنده بماند.
با این حال، موجودات عجیب و غریب زیادی در هوامونگ وجود داشت که ممکن است بعضیهایشان در این فضا قادر به زنده ماندن باشند.
-واقعا کسی نیست؟
نگاه کرد اما اتاق خالی بود.
نه، چیزی وجود داشت. برخلاف سایر قسمتهای اتاق، گوشهای تاریکی غلیظی داشت.
-شاید؟
کانگجون به نقطه تاریک مشکوک بود.
وقتی نزدیک شد، لرزید.
با کمال تعجب، سایه بود. سایه به شکل انسانی در آمد و به کانگجون خیره شد. معلوم بود عصبی و مضطرب است.
«کیه که وارد مکان خلوت و حقیر ناامیدی شده؟»
صدایی شیطانی بود که انگار از جهنم آمده باشد. فقط گوش دادن به آن کانگجون را متوهم میساخت.
با این حال، کانگجون با فاصله به سایه خیره شد و گفت.
«من صاحب آئوکم. میتونم آزادت کنم یا تو رو در بند نگه دارم.»
سایه از حرفهای کانگجون لرزید، سپس تعظیم کرد.
«این زندانی حقیر مشتاق دیدن صاحب آئوکه.»
«تو کی هستی؟»
«من شیطانی هستم به نام سود.»
شیطان؟ او شکل عجیبی برای یک شیطان داشت.
«یه شیطان. با این حال، چرا اینجا گرفتار شدی؟؟»
«خیلی وقت پیش، اربابی که بهش خدمت میکردم از کولادیکوس پادشاه شیطان دوم شکست خورد. شیاطین، از جمله خود من، در آئوک زندانی شدند.»
او یکی از اسیران دومین پادشاه شیطان بود.
«ارباب من شیطان مریک بود. اون زمان، پادشان شیطان دوم کشتش. ولی تو کی هستی؟»
«من لوکان، یک فرمانده ارتش دفاع زمینی هوامونگ هستم.»
سود متعجب نگاه کرد.
«پس، چه ارتباطی با کولادیکوس دارید؟»
«من هیچ ربطی بهش ندارم. فکر میکنم بیشتر یک رابطه خصومت آمیزه.»
سود با حالتی مبهوت سر تکان داد.
«من یک حدسی دارم. پادشاه شیطان دوم به هوامونگ زمین حمله کرده و به عنوان فرمانروا باهاش روبرو شدید. بعدش به طور تصادفی با یک آئوک برخورد کردید و با استفاده از کلید آئوک وارد شدید.»
«آره درست فهمیدی.»
خوب بود که کانگجون نیازی به توضیح نداشت. سود دو دستی به پای کانگجون افتاد و التماسش کرد.
«صاحب آئوک! اگه منو آزاد کنی تا ابد در خدمتتم.»
با این حال، کانگجون با اخم به سود نگاه کرد.
-نمیتونم بپذیرم.
اگر شخص مهمی بود با شرایط خاصی آزادشان میکرد.
با این حال، شخصیتی که سود داشت کمتر از یک لجن بود. او عملاً هیچ قدرت جنگی نداشت.
بیفایده است که این سایه را به گروه ببرد.
با این حال، او هنوز نیاز داشت که بپرسد. سود ممکن است مانند کاجل باشد که پس از خوردن گوهر تاریکی قویتر شده بود.
«در حال حاضر، قدرت رزمیت کمتر از یکی از زیردستان من از زمینه. میتونی یه چیزی مثل گوهر تاریکی بخوری و قدرتت رو بازیابی کنی؟»
سود تعظیم کرد و پاسخ داد.
«متاسفم. قدرت رزمی من بیتشر نمیشه.»
کانگجون مات و مبهوت شد. اگر این چنین بود، سود به عنوان یک عضو گروه ارزشی نداشت.
«من به افراد بیکفایت نیازی ندارم. اگه قدرتت رو ثابت نکنی در رو میبندم.»
بدن سود لرزید و گفت.
«من یه شیطان بدون توانایی جنگیم. من هیچ قدرت رزمی ندارم اما کیمیاگری بلدم.»
«کیمیا؟»
«نمیتونم بهتون نشون بدم چون مادهای ندارم. با این حال، مطمئنم که میتونم چیزی که نیاز دارید رو درست کنم. مثلا، میتونم معجون درست کنم.»
معجونها معمولاً وقتی هیولاها را میکشتند سرازیر میشدند. با این حال، کیمیاگری میتوانست معجونها را با حجم زیاد بسازد، پس مفید بود.
کانگجون به سود علاقهمندتر نگاه کرد.
«یعنی میتونی معجون سلامت یا انرژی جادوی سیاه درست کنی؟»
«بله همینطوره. اگه مواد تشکیل دهندهاش رو دارید همین الان میتونم بهتون نشون بدم.»
«چی لازمه؟»
«یه بطری از هر معجونی و یه گوهر. فرقی نداره چی باشه.»
کانگجون به دارایی خود نگاه کرد.
«من یک معجون و گوهر دارم.»
معمولاً داراییش فقط سنگ ماه و معجون بود. اما خوشبختانه یک گوهر تاریکی داشت.
کانگجون یک معجون شفا پیشرفته و یک گوهر تاریکی را به سود داد.
سود آنها را گرفت و روی زمین گذاشت.
ابتدا گوهر تاریکی را گرفت و طلسم خواند.
سوسوسو
گوهر تاریکی تبدیل به پودر شد. سود پودر را به معجون شفا اضافه کرد و دوباره یک طلسم خواند.
هواکاک!
سپس معجون شفا درخشید.
«تموم شد! حالا میتونید ببینیدش!»
سود معجون را به کانگجون تقدیم کرد.
[نوزایش پیشرفته شفای پیشرفته]
-بازیابی 500 امتیاز سلامت.
-چابکی به مدت 30 ثانیه پس از نوشیدن آن 3 واحد افزایش مییابد.
-اوه!
کانگجون شگفت زده شد. معجونی که سود ساخت بهترین تاثیر بهبود را داشت که تا به الان دیده بود.
یک معجون شفا پیشرفته 300 امتیاز سلامتی را بازیابی میکرد.
این یکی 500 امتیاز عظیم را بازیابی کرد.
علاوه بر این، یک اثر اضافی وجود داشت.
اگرچه فقط 30 ثانیه بود، اما چابکی او هنوز 3 مرتبه افزایش یافت!
«کاملا کاربردیه!»
کانگجون ابراز رضایت کرد و سود به نظر راحت شد.
«تا زمانی که مواد لازم رو داشته باشم، میتونم چیزهای زیادی درست کنم. به خصوص، اگر سایه خودتون رو به من بدید، من همیشه چیزهایی رو که شما نیاز دارید کنارتون میسازم.»
«سایهام؟»
«بله، من سایهتون میشم! حین جنگیدنتون با دشمنانمون، من میتونم انواع جورواجور گیاهان کمیاب، سنگ معدن، گوهرها و مواد دیگه رو انتخاب کنم. چیزهای زیادی در ابعاد تو رفتگی دیوارها وجود داره.»
او میتوانست گیاهان کمیاب را جمع آوری کند.
اگر چنین بود، ارزش پذیرشش به عنوان یک زیردست داشت.
«باشه اون وقت به گروه من میپیوندی؟»
کانگجون لبخندی زد و دستش را دراز کرد. سود وقتی آن را گرفت میلرزید.
«البته، سرورم.»
[دیو سود به گروه شما پیوست.]
[سود به زیردست وفادار شما در دنیای هوامونگ تبدیل خواهد شد.]
بدن سود در سایه کانگجون مکیده شد.
[دیو سود با سایه شما جفت شده است.]
[فضای کیمیاگری سود متعلق به شماست.]
[100 فضای موجودی از سود اضافه شده است.]
-100 فضای موجودی؟
کانگجون تعجب کرد. فعلا، زره ارباب غول به او 30 فضا داده است.
حالا که او سود را داشت، موجودیش 100 فضا افزایش یافت.
(سرورم، شما میتونید از موجودی من آزادانه استفاده کنید. فقط نصفش رو خالی بزارید تا جایی برای قرار دادن موادی که برمیدارم داشته باشم.)
صدایی از سایهاش میآمد. این یک نوع تله پاتی بود.
«باشه. یادم میمونه.»
کانگجون با لبخند از آئوک خارج شد.
آئوک ناپدید شد و کانگجون در جنگلی که با راشین ارباب جنگیده بود ایستاد.
«الان برگردم؟»
کانگجون در شرف پرواز بود.
(سرورم، یک دقیقه صبر کنید.)
سود با عجله فریاد زد.
[سود یک گوهر تاریکی را از اطراف به دست آورده است.]
سود گوهر تاریکی را در منطقه پیدا کرده بود. کانگجون لبخند زد.
کاملا مفید بود.
«چیز دیگهای هست؟»
(نه سرورم.)
«باشه، پس برمیگردم.»
کانگجون به بالا پرواز کرد و به سمت منطقه امن ارتش دفاع رفت.
هنگامی که او به دایره جادویی بازگشت، زنی در ابایی به کانگجون نزدیک شد.
«فرمانده لوکان! شما به سلامت از میدان نبرد خونین برگشتید. اکنون میخوایید به مقر فرماندهی برگردید؟»
«به اونجا میرم.»
کانگجون سری تکان داد و زن دستانش را دراز کرد.
«از زحماتتون متشکرم. به محض بازگشت، پاداش دستاوردهاتون در میدون جنگ رو دریافت میکنید.»
کانگجون توسط نوری درخشان احاطه شده بود.
[شما 642 امتیاز دستاورد در میدان نبرد خونین جمع آوری کردید.]
[اکنون، شما برای دستاوردهای خود پاداش خواهید گرفت.]
[شما دو سطح به دست آوردید.]
[جذبه شما یک برابر افزایش یافته است.]
-اوه! افزایش سطح!
سطحش 47 بود.
علاوه بر این، جذبهاش نیز یک برابر افزایش یافته بود.
سطح 47 ( تجربه 0.00%)
[جنگ] متوسط
سلامت: 3110/3110.
انرژی جادوی سیاه: 2780/2780
قدرت: 51 (+5)
چابکی: 52 (+5)
هوش: 48
شانس: 9
جذبه: 17 (+4)
بر خلاف قبل، ارزیابی دورهای وجود داشت. هنگامی که او از میدان جنگ به مقر بازگشت، فوراً به خاطر دستاوردهای انباشته شده در آن روز سود دریافت کرد.
-این یک جایزه بزرگه.
الان فهمید چرا رینکار میدان نبرد خونین را توصیه کرد.
خطرناک بود اما سریعترین روش رشد بود!
حرفهایش درست بود.
[تواناییهای هایون افزایش یافته است.]
[تواناییهای کایران افزایش یافته است.]
- ·····
[تواناییهای ملیناد افزایش یافته است.]
[تواناییهای سود افزایش یافته است.]
توانایی اعضای گروهش بار دیگر بالا رفت.
سود، که او به تازگی به دست آورد، نیز شامل شد.
سپس یک پیام ظاهر شد.
[فضای کیمیاگری سود بزرگ شده است.]
[موجودی سود به 120 فضا افزایش یافته است.]
-افزایش تواناییهاش فضا رو هم بیشتر کرد؟
الگوی رشد او با بقیه متفاوت بود.
برای کانگجون خیلی خوب بود.
[در هوامونگ بسته است.]
پس از بازگشت به مقر، کانگجون این پیام را دریافت کرد که زمان او در هوامونگ به پایان رسیده است و از خواب بیدار شد.
روز بعد ساعت 8.
هنگامی که کانگجون پس از یک روز کاری سخت به خانه بازگشت، وکیل هان یونسو به دیدنش آمد.
«هوهو! خیلی دیر اومدم؟»
«نه. راستی، چیزی خوردی؟»
کانگجون مودبانه پرسید. هان یونسو لبخند زد.
«نه. من میخواستم اول به این موضوع رسیدگی کنم.»
او دو جعبه آورد.
«اون چیه؟»
«دو تا جعبه آوردم دست خالی نیام اینجا.»
«آها.»
کانگجون ردشان نکرد و او را به سمت مبل راهنمایی کرد.
«اتفاقی افتاد؟»
«لطفا اول اینو بررسی کن. فرمانرواها با ما تماس گرفتند تا برات پول ارسال کنند.»
در مجموع 3.06 میلیارد وون واریز شد.
کتابهای تصادفی

