پادشاه ابعادی
قسمت: 179
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
چپتر 179 : بهبود وضعیت (بخش پایانی)
لوکان
{جنگ} هوانمونگ
سلامتی: 1000000/1000000
انرژی هوانمونگ: 1000000/1000000
خوش شانسی: 31
جذبه:15
پنجره وضعیتش نشان میداد که سلامتی و انرژی هوانمونگ او دوبرابر شده بود.
او اولین قدمش را به عنوان یک فرمانروای هوانمونگ برداشته بود.
کانگجون سایهای را شکست داده بود که توسط شیاطین قلبش ایجاد شده بود. نه تنها قدرت شمشیرش بیشتر شده بود، بلکه به صورت ذهنی هم قویتر شده بود!
کانگجون حالا قدرتی بیشتر از یک فرمانروای هوانمونگ داشت.
بهخاطر شکست دادن قلب شیطانی بود.
به مهارتش به عنوان یک فرمانروای هوانمونگ ربطی نداشت.
کانگجون قادر شده بود که سایه رو شکست بده و به زندگیش به عنوان یک انسان بعد از تبدیل شدن به یک فرمانروای هوانمونگ ادامه بده.
او بهخاطر انسان بودن کمی احساس شادمانی و خوشحالی داشت، کیف میداد.
او شادی بیشتری از نوشیدن آبجو و خوردن گوشت با هایون، سانگ هون و جیون احساس میکرد تا پیدا کردن صدها جهان کوچک.
مقیاس سیستم ابعادی خیلی بزرگ بود، اما لذتهای کوچک زندگی از آنها بزرگتر بودند.
بنابراین، حتی اگر به عنوان یک فرمانروای هوانمونگ دیگر توانایی نداشت.
اگر میتوانست از زندگی با خانواده و دوستانش لذت ببرد، دیگر غبطهای نمیخورد.
...حداقل، در مورد شادکامی.
بعد از غلبه بر قلب شیطانیاش، کانگجون به فضای اسرارآمیز اطرافش که به عنوان مقبره خدایان شناخته میشد، نگاهی انداخت.
متوجه شد که آنجا مقبره خدایان نبود بلکه دریچهای به جهان دیگر بود. که میتوانست هزاران تونل را ببیند.
اگر وارد آن تونلها میشد چه دنیایی ظاهر میشد؟
بهنظر میرسید که تعداد بیشماری تونل وجود داشت، در نتیجه او میتوانست تا ابد آنها را ببیند.
شاید چیزهایی باشه که برای فرمانروای هوانمونگ چالش بهنظر بیاد.
به عنوان یک فرمانروای هوانمونگ، به محض ایستادن در روبروی آن دنیاها قلبش با شوری شروع به تپیدن کرد.
چقدر چیزهای اعجاب انگیز دیگری وجود داشت؟
به علاوه، چقدر میتوانست قویتر شود؟
گشتن در این دنیاهای ناشناخته میتوانست قلمرو کانگجون را گسترش دهد.
به عنوان یک فرمانروای هوانمونگ، همیشه چالشهای بی شماری وجود داشت، بنابراین قلب کانگجون به شدت تپیدن گرفت.
حداقل در آینده حوصلهام سر نمیره.
کانگجون از طریق تونل برگشت، مقابل اقلیم روجل جایی که هکسیا منتظرش بود.
«سرورم! اون داخل چی بود؟»
«فقط چندتا سایه.»
کانگجون زمان زیادی را آن داخل صرف کرده بود، اما این بیرون، زمان به اندازه نوشیدن یک چای گذشته بود.
کانگجون به هکسیا لبخند زد.
«به هر حال، تو سخت کار کردی، پس باید بهت جایزه بدم.»
هکسیا با گولمها جنگیده بود و خطراتی که اقلیم روجل را تهدید کرده بودند نیز از بین برده بود، ماموریتش را به عنوان یک محافظ به اتمام رسانده بود.
بنابراین، کانگجون به او مجموعهای از سلاحها و زرههای سطح اسطورهای، سه تا سطح افسانهای و ده ست از سطح قهرمانی.
«واه! آیتمهای اسطورهای!»
تازه، سه تا هم سطح افسانهای بود! هکسیا خیلی خوشحال شد.
«سرورم، خیلی خیلی ممنونم.»
«نیازی به تشکر نیست. جایزهای بهخاطر سختکوشیت هست.»
هکسیا با چشمانی عجیب به کانگجون خیره شد.
«میشه یک جایزه دیگه هم بهم بدید؟» «یک جایزه دیگه؟»
«بله، باید بدونید.»
کانگجون ناگهان اولین لحظهای که او را دیده بود به یاد آورد.
فرمانده کاریزماتیک ارتش 439اُم از ارتش دفاعی زمین هوانمونگ!
ظاهر جذاب شیطانی او باعث به تپش افتادن قلب کانگجون میشد.
در هر صورت، چطور ممکن بود که کانگجون از خواسته هکسیا آگاه نباشه؟ کانگجون با خوشحالی جایزهاش را داد و آنجا را ترک کرد.
او به سراغ آکوانا، کلاتر، ملیناد و گرانیا برای تشویقشون رفت.
به علاوهی آنها، او اطمینان حاصل کرد که دریانا و سود مستقل به همراه روتاس و دیگر پادشاهان شیطانی ماموریتهای خودشان را به خوبی انجام بدهند.
او فراموش نکرد که به دنیای مهر و موم شده سری بزند تا کاردیا و تاناتوس را تشویق کند.
کاردیا به سردابه درست کردن علاقه مند بود، باعث شده بود که سردابهای ایجاد کنه از سطحهای جهنمی نیز سختی بیشتر داشتند.
مکانی بود که قادر به چالش نبود مگر اینکه در سطح متعالی باشی!
کانگجون امیدوار بود که یک روز، چند پادشاه از سطح متعالی رد بشن و به اینجا سری بزنن.
بعد از ترک کردن دنیای مهر و موم، کانگجون سراغ شائونیل رفت که پروژه پادشاهی رو پیش میبرد.
«تو سختیهای زیادی رو متحمل شدی، شائونیل.»
«کار سختیه. مرسی که گذاشتی همچین کار بزرگی رو انجام بدم.»
شائونیل افتخار میکرد که مسئول کنترل پادشاهان آزاد شده از جهنم بود.
فقط او هم نبود. تمامی فرشتگان و خدایان آسمانی که به او کمک میکردند خوشحال بودند.
کانگجون لبخند زد.
او خیلی به شائونیل افتخار میکرد.
او به مانند نوری درخشان در هوانمونگ بود که خدایان شیطانی را فرا گرفته بود.
کانگجون بعد از ملاقات کردن تمام دنیاهایی که اعضای خاندانش در آنها حضور داشتند به مرکز فرماندهی در ساختمان دلتا برگشت و کایرن را صدا زد.
«حالا یک جشن برای آرامش بخشیدن به تمام اعضای خاندانم راه میندازم. آماده شو که جشن رو به بهترین نحو ممکن برگزار کنی.»
«بله، سرورم. متوجه شدم.»
چهره کایرن بعد از شنیدن اینکه جشنی در راه است، درخشید. او به تندی به همراه آنیل حرکت کرد.
مکان آن منطقه استراحت ساختمان دلتا بود.
مکان استراحت یک جزیره بزرگ با تمام امکانات تفریحی بود.
کانگجون و افرادش در میدان مرکزی جمع شدند.
فرمانروایان روح، ملکه ناگا، هکسیا، گرانیا، دریانا، سود، گرموز و رودیام همه آنجا بودند.
روتاس در پوششی از برگ ظاهر شد در حالی که پادشاهان شیطانی همه لباسانی زیبا پوشیده بودند.
این همه ماجرا نبود.
خدایان فرمانروای دنیای آسمانی به همراهی خدایان آسمانی و کاردیا و دیگر خدایان شیطانی نیز آنجا بودند.
البته، کانگجون مهارتهای آن ها را مهر کرده بود و آنها نیز قول داده بودند که طبیعت ویرانگرشون رو افشا نکنند.
در نتیجه، طلسم سنگ شدگی وقتی که کسی کاردیا را میدید، کار نمیکرد.
اما، زیبایی او برای متعجب کردن همه کافی بود.
پادشاه اویا و دیگر پادشاهان و فرماندهان ارتش دفاعی زمین هوانمونگ نیز دعوت بودند.
به علاوه، راینکار که به سطح متعالی رسیده بود و به زمین هوانمونگ برای جشن برگشته بود.
کاجل، که توسط کانگجون بهخاطر نادیده گرفتن وظایفش تنبیه شده بود، معذرت خواهی مخصوصی فقط بهخاطر جشن دریافت کرده بود.
کاجل که مزه درد جهنم را چشیده بود، بهنظر میرسید که دیگر قصد ندارد که اشتباهش را دوباره تکرار کند.
البته، الهه شائونیل و پیروانش به جشن پیوستند. همینطور فرشته سطح پیشرفته، لومینال.
آنها خدایان فرمانروا را دیدند و گفت و گویی صمیمانه کردند.
«هاهاها!»
«هوهوهو!»
موسیقی زیبایی پخش شد و رقص شروع شد. کاروسیو و شیلندا زیبایی منحصر به فردشان را با خرامیدن به اینور و آنور و رقصیدن نشان دادند.
پادشاهان زیبای شیطانی و خدایان شیطانی نیز حرکات رقصشان را به نمایش گذاشتند.
کانگجون خوشحال بود که همه در حال لذت بردن بودند.
خدای فرمانروای بخش شمال، دیاناس، به او لبخند زد و گفت:
«بهخاطر اینکه همه خدایان شیطانی زیر نظر تو رفتند، سیستم ابعادی این روزا خیلی آرام شده. از طرف دنیای آسمانی ، میخوام که یکبار دیگه ازت تشکر کنم، لوکان.»
کانگجون خندید.
«بهخاطرهمین هستش که میتونید به همچین جشنایی بیاید.»
«که اینطور؟ هاهاها.»
اگر که هنوز در جنگ مقابل خدایان شیطانی بودند، برای خدایان فرمانروا غیرممکن بود که بتوانند در جشن کانگجون شرکت کنند.
اما با اینکه تهدید اصلی توسط کانگجون از بین رفته بود.
هنوز تهدیدهای کوچک بیشماری وجود داشت، اما به آنها نیز توسط پروژه پادشاهی که کانگجون به شائونیل سپرده بود، رسیدگی میشد.
از آن تهدیدها برای تقویت پادشاهان استفاده میشد، تا دنیای آسمانی کار کمتری برای انجام داشته باشد.
ناگهان دیاناس زیرخنده زد.
به طریقی که، خدایان شیطانی و خدایان فرمانروا در یک جا نشسته بودند و در حال نوشیدن بودند توجهشان به سویش جلب شد.
تازه، دیاناس بعد از فهمیدن هویت کاردیا شگفت زده شد.
بعد از دیدن کاردیا، فرمانروایان دنیای آسمانی حس کردند که او کلا آدم دیگهای شده.
او شخصی بود که دنیای آسمانی حریفش نبود.
«واقعا لحظه خطرناکی بود.»
اگر که لوکان وارد ژرفا نشده بود و مانع کاردیا نشده بود، چه بلایی سر دنیای آسمانی میآمد؟ نمیتوانست جلوی خیس عرق شدنش را با فکر کردن به آن موضوع بگیرد.
در همین حین، جو جشن بالا گرفت و تا مدتی همانطور باقی ماند.
به محض اینکه جشن به اتمام رسید، کانگجون به واقعیت بازگشت.
او از قصد مردم را به جشنی بر روی زمین دعوت نکرده بود.
میخواست که واقعیت و هوانمونگ را از هم جدا نگه دارد.
بهتر بود که آنها را به واقعیت فرا نخواند.
کانگجون هنوز همان بود.
میخواست که به عنوان یک انسان عادی در این مکان زندگی کند.
اگر از بالهایش استفاده نمیکرد، سریع حرکت نمیکرد. اما، میتوانست که از لذت راه رفتن بهرهمند شود.
تازه، او اخیرا از پیاده روی لذت میبرد.
همین بود؟ او با هواپیما، ماشین، قطار یا کشتی سفر میکرد.
اینها همه لذتهای کوچک زندگی بودند.
بهخاطر اینکه بتواند از اینها تا حد ممکن لذت ببرد، نباید از قدرتهایش در زمین استفاده میکرد.
«هایون، زود آماده شو. امروز، به سفر میریم.»
«سفر؟واقعا؟ به کجا؟»
«مالدیو.»
«واه! واقعا؟»
هایون دستانش را بهم کوبید. سپس کانگجون سرش را چرخاند انگار که چیزی به ذهنش آمد.
«آه، آره. اول باید چک کنیم که بلیط هست یا نه. نمیدونم امروز بتونیم بریم یا نه.»
هایون فقط لبخند زد.
«اشکالی نداره اگه امروز نریم، بذار ببینیم که امکانش هست که بلیط رزرو کنیم یا نه.»
«باشه.»
اگر در وضعیت متعالی پرواز میکرد، میتوانست فورا به آنجا برسد. نه، اصلا نیاز نبود که پرواز کند، او میتوانست با جهش فضایی کمتر از چند ثانیه به آنجا برسد.
با اینحال، نمیتوانست لذت سفر کردن با هواپیما را بچشد. منتظر موندن برای هواپیما آزاردهنده بود اما اینم جزوی از لذتهای سفر به حساب میاومد.
کانگجون قصد داشت که مثل انسانهای عادی سفر کنه و هایون هم این را دوست داشت.
گرچه.
کانگجون آهی کشید. او متوجه شد که آژانس سفری که سفرهای به مالدیو را رزرو میکنند زیاد آسان گیر نبودند و در نتیجه او نیاز داشت که بلیطهارو خیلی وقت پیش رزرو میکرد.
اگر که به هان یون سو یا جانگ سو یون زنگ میزد، میتوانست سریعا بلیطی تهیه کند.
او قدرت انجام همچین کارهایی رو داشت.
اما، اگر اینکار را میکرد، میتوانست بهجاش فقط جهش فضایی انجام بده. پس، کانگجون تصمیم گرفت که مقصد رو تغییر بده.
«بیا بریم به جزیره جوجو. خوشبختانه، گرفتن بلیط به آنجا کار راحتیه.»
«جزیره جوجو[1] هم خوبه!»
هایون لبخند زد و کانگجون دست او را گرفت.
«پس بریم؟»
«صبر کن، پس چمدون چی؟»
«آره، درسته. چمدون کجاست؟»
کانگجون و هایون با تلاش هم شروع به جمع کردن لوازم کردند بهجای اینکه از فضای کانگجون استفاده کنند.
آنها راهی پایین و پارکینگ شدند و ونتا کلاس اس را به سمت فرودگاه راندند. گرچه، یک تصادف توی مسیر رخ داده بود.
«راه بسته شده. به موقع نمیرسیم.»
«اشکالی نداره. اگر نرسیدیم، پرواز بعدی رو میگیریم.»
«آره. عجلهای نیست.»
لبخندهای حاصل از شادکامیدر چهرههای کانگجون و هایون وجود داشت.
پایان.
[1] Jeju
کتابهای تصادفی


