همترازی با خدایان
قسمت: 63
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
یو وون همانطور که به آتش سوسوزن نزدیک میشد احساس کرد که مثل پروانهای است که به سمت شعله پرواز میکند.
بعد از فقط چند قدم، آتش مقدس ناگهان یو وون را بلعید.
فوشش-
آتش گرم نبود. نه، یو وون باید فکر میکرد که آتش گرم نیست.
-آتش با خوردن ترس بزرگتر میشه.
آتش مقدس، آتشی نبود که فقط بسوزاند. با گرفتن شکل آتش به خود، این قدرت را داشت که کسانی که از آن میترسیدند را از پا در بیاورد و آنها را تبدیل به خاکستر کند. دلیل اصلی خطرناک بودن آتش مقدس این بود.
-من نمیتونم از آتش بترسم.
فسس-
گرم بود. هنگامی که بیشتر درون آتش قدم گذاشت، گرما قویتر شد و شعلهها شدیدتر شدند.
این چیزی بود که افراد راهی جز ترسیدن از آن را نداشتند.
[چشمان سوزان در برابر آتش مقدس مقاومت میکند.]
[(ردای پایرومنسی) در برابر آتش مقدس مقاومت میکند.]
خوشبختانه، یو وون مقاومت زیادی در برابر شعله داشت. علاوه بر آن، به لطف چندین بار رو به رو شدن با مرگ درحین بالا رفتن از برج، او دیگر واقعاً ترسی از درد و مرگ نداشت. مشکل هیچکدام از اینها نبود...
سوسوزدن-
آتش سوسوزن جمع میشد، شکلی به خود میگرفت و دائماً تغییر میکرد. آن به اشکال زشت و زنندهای تغییر مییافت که با کلمات قابل توصیف نیستند و چشمان یو وون را آشفته کرده بودند.
[تخم؟ چشمانش را باز کرد.]
[تخم؟ دندان هایش را نمایان کرد.]
یو وون میتوانست جنبیدن تخم را احساس کند. دستش را محکم روی فهرست اموالش که بر روی کمرش بود گرفت و هشدار داد: «سر جات بمون.»
اینکه او جسد اوروچی را خورده بود مشکلی نداشت اما آتش مقدس قضیه ای دیگر بود.
این آزمونی بود که یو وون باید بر آن غلبه میکرد به خصوص برای اینکه با خدایی در بیرون از برج در ارتباط بود.
همچنین...
«اگه اینو بخوری، هیچی برای من باقی نمیمونه.»
تخم تمام جسد اوروچی را خورده بود. این بدان معنا بود که آن قدرت تاثیر گذاشتن فیزیکی را بر روی دنیای واقعی دارد و اگر آتش مقدس را مانند جسد اوروچی میخورد، یو وون تاحدودی در تنگنا قرار میگرفت.
اگر موجین درست میگفت، این روندی برای بدست آوردن آتش مقدس بود.
یو وون به چیزهایی مانند پیشگوییها اعتقاد نداشت اما سیستم به اندازه کافی قابل اطمینان بود.
باا-بامپ-
آتش مقدس همچنان بزرگتر میشد و قلب یو وون با سرعت زیادی میتپید همانطورکه با اراده خود در اعماق آتش قدم میگذاشت. این حس را مدتی بود که احساس نکرده بود.
«بیرونیها» موجوداتی فراتر از عقل و دانش بودند. آنها که از دنیای بیرون از برج آمدهاند، میتوانند ترسی بدتر از مرگ را فقط با مواجه شدن با آنها در شما ایجاد کنند.
این دقیقا همان وضعیتی بود که یو وون الآن در آن قرار داشت.
آتش مقدس با خوردن ترس بزرگتر شد. دور بدن یو وون چرخید، ترس او را خورد و تبدیل به یک هیولا شد.
«نمیدونم چی هستی.»
یو وون به چشمان هیولای شعلهور بنفش که دورش پیچیده بود خیره شد.
«اما انقدر بیرونی دیدم که ازشون خسته شده باشم.»
او قبلاً به اندازه کافی ترس روانی را تجربه کرده بود.
برای مبارزه با بیرونیها شما نیاز به یک پایه ذهنی قوی دارید وگرنه حتی نمیتوانید در مقابل آنها بایستید چه برسد که با آنها مبارزه کنید.
و یو وون یک بازمانده از جنگ در برابر همان خارجیها بود.
تمپ-
او جلو رفت و به جنگ علیه خارجیها، جنگ علیه آن حرامزاده ها، دنیای درحال فروپاشی و هیولاهایی که آن را میبلعیدند فکر کرد.
«من از تو نمیترسم.»
یو وون با بازگشت به گذشته ضعیفتر شده بود اما ذهنش با آن زمان تفاوتی نداشت.
«من...»
در حقیقت، او قویتر شده بود.
«...برگشتم تا در مقابل شماها برنده بشم.»
فوشش-
آتش خروشان ناگهان آرام شد.
موجین، کسی که سالها مراقب آتش مقدس بود، هرگز چنین چیزی را ندیده بود. اما البته این امر اجتناب ناپذیر بود زیرا هیچکس قبلاً به طور جدی برای بدست آوردن آتش مقدس تلاش نکرده بود.
موجین با خودش فکر کرد: تسلیم شده؟
آتش مقدس که چنان درحال بزرگ شدن بود که انگار تمام غار اهریمن بهشتی را پر میکرد، آرام آرام خاموش شد و از دور، در داخل آتش، سایه یو وون نمایان شد.
موجین اشاره کرد:«پس هنوز زندست.»
موجین فقط میتوانست پشت یو وون را ببیند اما او ایستاده بود.
موجین در انتظار بازگشت آتش مقدس عظیم به حالت عادی خود بود. با این حال...
فسس-
...آتش مقدس به حالت عادی خود برنگشت.
فوشش-
آتش بنفش دور یو وون پیچیده بود.
چشمان موجین گشاد شد. ناباورانه گفت:«ممکنه...؟»
این چیزی بود که او همیشه میخواست اما چون همه چیز برای مدت طولانی به همان شکلی که بود باقی مانده بود، از خودش پرسید که آیا روزش فرا خواهد رسید یانه.
موجین به یو وون و آتش بنفش که بر بدن یو وون میدرخشید نگاه کرد. علاوه برآن، آتش مقدس مانند کرم شب تاب دور یو وون میچرخید.
یو وون به آتش مقدس که به سه قسمت تقسیم شده بود نگاه کرد.
موجین که نمیتوانست آنچه را که دارد اتفاق میافتد باور کند، سریع به سمت یو وون رفت و پرسید:« چه اتفاقی افتاد؟»
موجین به چشمان یو وون نگاه کرد.
یو وون به موجین نگاه نکرد. چشمان یو وون که به آتش مقدس خیره شده بود مبهم و بدون تمرکز به نظر میرسید.
و پس از چند لحظه...
سسک-
یو وون به آرامی به جلو افتاد.
***
با چشمان بستهاش نمیتوانست چیزی ببیند اما در درون تاریکی، یو وون احساس کرد که در جاذبه صفر شناور است.
فوشش-
و در تاریکی آتشی بنفش شناور بود. این آتش مقدس بود.
آتش مقدس که مانند کرم شب تاب در اطراف شناور بود، به آرامی در اطراف میدان دید او چرخید.
این واکنشی بسیار متفاوتتر از قبل بود.
-پس قصد جنگیدن با من نداره.
آتش مقدس اکنون او را دنبال میکرد. ظاهر هیولایی شرور شکلی موقت برای آزمون بود.
-ترسیدن از چیزی که جلوی منه به این معنیه که من شرایط لازم برای استفاده ازش رو ندارم.
به همین دلیل بود که یو وون از آتش مقدس نمیترسید و همین کافی بود.
[شما 100000 امتیاز بدست آوردید.]
[قدرت شما یک واحد افزایش یافت.]
[زبردستی شما دو واحد افزایش یافت.]
[امتیاز ساختار بدنی شما یک واحد افزایش یافت.]
[میزان آگاهی شما یک واحد افزایش یافت.]
[قدرت مقدس شما یک واحد افزایش یافت.]
[.....]
[شما در آزمون فرقه اهریمن بهشتی قبول شدید.]
[شما مهارتی سطح بالاتر از آتش عظیم بدست آوردید. مهارت از بین میرود.]
[شما لقب معاون کاپیتان فرقه اهریمن بهشتی را بدست آوردید.]
[شما اجازه حرکت به طبقه یازدهم را بدست آورید.]
[اکنون میتوانید به طبقه بعد تلهپورت کنید.]
با صدای پیام ها، یو وون توانست تایید کند که آزمون به پایان رسیده است.
او واقعاً موفق شده بود [آتش مقدس] را بهدست آورد.
سسک-
پلک های سنگینش به آرامی باز شدند و میتوانست سقف را ببیند. یو وون با یک پتو خوابیده بود و به نظر میرسید که روز شده بود، چون نور خورشید از شکاف در عبور کرده بود.
اولین کاری که یو وون انجام داد بررسی وضعیت بدنش بود.
-آیا جاییم سوخته...؟
او آرام به بدنش دست کشید اما دردی احساس نکرد.
یو وون به آتش مقدس که شبیه یک رویا بود همراه با پیامی که میگفت او در آزمون قبول شده فکر کرد.
کار بعدی بررسی پاداشی بود که تازه بدست آورده بود.
[آتش مقدس]
-رتبه: s+
-مهارت: 0/00%
- آتشی از [؟]
- بسته به احساسات دشمن، قادر است بدون مصرف مانای اضافی، قدرت بیشتری از خود آزاد کند.
- به هدفهایی که نمیخواهید به آنها صدمه بزنید، آسیبی نمیرساند.
- جراحتها را وخیمتر میکند.
- غیرقابل خاموش شدن است.
توضیحات این مهارت از آن چیزی که او انتظار داشت دور نبود.
آتشی که با مصرف کردن احساسات قویتر میشود- در نگاه اول، کمی توصیف عجیبی بود. برای شروع، تقریباً هیچکس نبود که از آتش نترسد. آتش چیزی بود که ترس از آن طبیعی بود مگر اینکه یک رتبه دار مانند آپولو یا سوریا یا یک غول کنترل کننده آتش مانند سورتر باشید و آتش مقدس چیزی بود که با مصرف کردن ترس بزرگتر میشد. رتبه این مهارت برای اثبات اینکه چقدر قدرتمند است کافی بود.
-توانایی جلوگیری از آسیب رسیدن به همرزمان امتیاز بزرگی تو نبردای بزرگه و توانایی بدتر کردن جراحات هم فوق العاده قدرتمنده.
این برای قرار دادن آن در میان مهارتهای برتر نوع آتش کافی بود. به علاوه...
-این حتی بهتر از بدست آوردن هر مهارت قدیمیه.
این حقیقت که [آتش مقدس] تبدیل به یک مهارت شد برای یو وون معنای بزرگی داشت.
آتش مقدس قدرتی بود که از بیرون برج میآمد و از مدت زمان طولانی جنگ، یو وون به خوبی قدرت بیرونیها را درک کرده بود.
قدرت آنها نامحدود بود.
به همین خاطر، رتبه دارهای زیادی بودند که به دنبال قدرت آنها بودند اما هیچکدام موفق نشده بودند. با این حال در اینجا، در بین همه مکانهای غیرمنتظره، یو وون موفق شده بود همین کار را انجام دهد.
-این خیلی بیشتر از حد کافیه، این خیلی عالیه.
این پاداشی بود که یو وون از آن راضی بود و ارزش تمام زمانی را که برای آن صرف کرده بود را داشت.
اما...
یو وون به یاد یکی از پیامها افتاد:« معاون کاپیتان فرقه اهریمن بهشتی؟»
معاون کاپیتان فرقه اهریمن بهشتی بودن...
لقب، نام دوم یا موقعیت یک شخص بود. قاتل غول پیکر برای هرکول و حکیم بزرگ برای اگنگ نمونه ای از آنهاست.
معمولاً حتی رتبه داران برای به دست آوردن یک لقب تلاش میکردند اما در اینجا یو وون یک لقب را به عنوان پاداشی برای طبقه دهم به دست آورده بود.
[معاون کاپیتان فرقه اهریمن بهشتی]
- طبقه بندی: لقب، عنوان
- رتبه: B
- دارای تسلط و فرمان مطلق بر فرقه گرایان پیمان بسته با فرقه اهریمن بهشتی است.
- این لقب توسط شخصی با عنوان (شیطان آسمانی) قابل باطل شدن است.
یک لقب با رتبه B
بدست آوردن لقبها معمولاً سخت تر از مهارتها بود، پس طبیعتاً بدست آوردن یک لقب رده بالا مثل این بود که بخواهید با یک نردبان به ماه برسید.
رتبه B به انداره برخی از لقبهایی که یو وون میشناخت قوی نبود اما همچنان یک لقب بسیار رتبه بالا بود.
البته قدرت خود لقب به خودی خود چیز چندان چشمگیری نبود اما اعتبار آن را در نظر میگرفتید قضیه فرق میکرد.
-... فرقه اهریمن بهشتی؟
فرقه سازمانی بود که مدتهاست در مقابل انجمن رزمی قرار گرفته بود. اگرچه آنها به دلیل قطع ارتباط با بیرون برای مدت طولانی ضعیف تر شده بودند اما قدرت آنها تمسخرآمیز هم نبود.
بنابراین محاسبه ارزش عنوانی که قادر به فرماندهی چنین سازمانی باشد، غیرممکن است.
یو وون از سر جایش بلند شد و بیرون رفت.
خدمتکار زن که منتظر یو وون بود بی درنگ او را به عمارت لرد برد.
«پس اینجایی.»
چون موجین در همان مکان دیروز و درهمان وضعیت نشسته بود.
یو وون قبلاً تمام وسایلش را جمع کرده بود.
یو وون گفت: «هنوز لازمه اینجا بمونی؟ انگار دیگه چیزی برای محافظت کردن وجود نداره.»
«اصلاح عادتها به این راحتیها نیست. سعی کردم جای دیگهای برم اما اصلاً احساس راحتی نکردم.»
آتش مقدسی که موجین باید از آن محافظت میکرد دیگر آنجا نبود. اکنون چیزی بود که یو وون آن را حمل میکرد.
«من یک لقب بدست آوردم.»
«منظورت معاون کاپیتانه؟»
«آره.»
«نگهش دار. به اندازه کافی واجد شرایط هستی، هم آتش مقدس و هم روح شیطان آسمانی رو داری.»
«حتی اگه رتبه دار بشم، عضو فرقه اهریمن بهشتی نمیشم.»
«هرکاری میخوای بکن. به هرحال این چیزی نیست که بخواد جلوتو بگیره. این پاداشیه که با منصفانه قبول شدن در آزمون بدست آوردی پس هرچقدر که بخوای میتونی از مزایای اون بهره مند بشی.»
علارغم اینکه یو وون جسارت زیادی به خرج داد تا این را به موجین بگوید اما پاسخ او به طرز شگفت انگیزی بیتفاوت بود. یو وون نگران بود که موجین او را به عنوان لرد بعدی فرقه انتخاب کند اما به نظر میرسید که اینطور نبود.
این چیز خوبی برای یو وون بود. او هیچ مسئولیتی نداشت اما همانطور که موجین گفت، میتوانست از همه مزایای آن بهرهمند شود.
یو وون گفت: «پس با کمال تشکر قبولش میکنم.»
«همین الان میری؟»
«وقتی زمان مسابقات جایزه بزرگ هنرهای رزمی رسید دوباره سر میزنم.»
«به شرکت در مسابقات جایزه بزرگ هنرهای رزمی فکر میکنی؟»
«براش برنامه دارم. اینه، اگه تا اون زمان هنوز زیر طبقه بیست وپنجم باشم.»
مسابقات جایزه بزرگ هنرهای رزمی مسابقه ای برای بازیکنان بین طبقه دهم تا بیست و پنجم بود. سه بار در سال برگزار میشد و مورد انتظار ترین رویداد در طبقات پایین بود.
«که اینطور. پس تقریباً زمان مسابقات بزرگ هنرهای رزمی فرا رسیده...» موجین درحالی که سرش را تکان میداد زمزمه کرد و یک خاطره قدیمی را به یاد آورد. «من بیرون نمیبینمت چون به نظر نمیرسه که تو از این جور چیزا خوشت بیاد.»
«دقیقاً زدی توخال.»
یو وون از سر جایش بلند شد.
او به سختی چیزی برای جمع کردن داشت. آذوقه و سایر ملزومات همه از قبل در فهرست اموالش بودند.
یو وون سرش را به سمت موجین خم کرد و رفت تا به طبقه بعدی برود.
موجین دوباره با خودش زمزمه کرد: «مسابقات جایزه بزرگ هنرهای رزمی...»
در نهایت با پیدا شدن صاحب آتش مقدس، غل و زنجیر سختی که او را برای مدت طولانی نگه داشته بود، ناپدید شد. موجین، کسی که ماموریت زندگیاش حفاظت از آتش مقدس بود، برای اولین بار شروع به فکر کردن کرد که: باید چیکار کنم؟
آن وقت بود که به نتیجه رسید. چیزی که فرقه اهریمن بهشتی مدتها قبل تر از ظاهر شدن آتش مقدس میخواست.
«فکر کنم وقتش رسیده که قلمرو رزمی برگردیم.»
- پایان قسمت ۶۳
کتابهای تصادفی



