همترازی با خدایان
قسمت: 112
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۱۱۲
سوسانو یکی از «سه فرزند گرانبها» و دارندهی رتبه ۵۷. فردی قدرتمند که مدتها پیش برج را با حضورش تکان داده بود.
حالا یکی مثل او تبدیل به نیمه-شوالیه مرگ شده و جلوی یو وون ایستاده بود.
واقعاً چیزهای زیادی در مورد برج سوسانو وجود داشت که اطلاعاتی دربارهش پخش نشده بود. به معنای واقعی کلمه، حضور در این سیاهچال، یک ماجراجویی کامل بود. دربارهی اینجا صرفاسوابقی از شروع حمله و رتبهدارهایی که در آن موفق شده بودند وجود داشت، اما اطلاعات مربوط به فضای داخلی آن؟ چنین چیزی عملاً وجود نداشت.
-حتی توی آینده هم...
یو وون به سوسانو نگاه کرد.
- اینکه در واقع خودش رو رئیس نهائی این برج بکنه...
همانطور که سوسانو بیشتر ارواح پراکنده در اطراف طبقه ۱۰۰ را جذب میکرد، چهره او دوباره شروع به شکل گرفتن کرد. در این لحظه، تقریباً نیمی از صورتش دوباره گوشت پیدا کرده و مشخصاً به یو وون نگاه میکرد.
«چکار میکنی؟ چرا اینطوری خشکت زده؟ اگه بدونی که من چقدر منتظر این لحظه بودم.»
گوشه لبش میلرزید. احتمالاً داشت آرام میخندید، با نیمی از چهرهاش که وجود نداشت، تشخیصش احساساتش سخت بود.
«راستش، من انتظار نداشتم به این طبقه برسی.»
شانههای سوسانو کمی تکان خورد. دستی که شمشیر را گرفته بود میلرزید و زیر و بمی صدایش هر بار تغییر میکرد.
«پس من رو ناامید نکن و یه مبارزه خوب از خودت به نمایش بذار.»
یو وون حتی با این چند کلمه میتوانست دلیل اینکه این مرد بعد از مرگش یک سیاهچال از خودش بهجای گذشته را بفهمد. ارث و میراث؟ مهم نیست که چقدر عشق او به فرزندان گرانبهایش قوی باشد، او شبیه کسی نبود که به چیزهایی که بعد از مرگش اتفاق میافتد کوچکترین اهمیتی بدهد.
یا او میخواست نشانی از زندگی خود به جای بگذارد؟ هرگز، سوسانو کسی نبود که برای حفظ ظاهر تلاش کند.
تنها یک دلیل برای ایجاد این سیاهچال وجود داشت: مهم نبود به چه طریقی، او فقط میخواست باز هم بجنگد و به مبارزه ادامه دهد.
-ایجاد کردن یه سیاهچال برای بهدست آوردن حفاظت از سیستم و بهتاخیر انداختن مرگ... اون واقعا باهوشه.
فقط با تبدیل شدن به یک آندد میتوانستید مرگ را مهار کنید. با این حال، پس از تبدیل شدن به یک آندد، فرد بهطور طبیعی میبایست تحت کنترل یک ارباب و نکرومانسر قرار بگیرد، اما بدون داشتن فردی که بتواند مانای فرد را حتی بهصورت آندد هم تامین کند، هیچ روشی وجود نداشت که فرد بتواند به یک آندد تبدیل شده و کنترل خودش را به عنوان ارباب حفظ کند.
داستانهایی از تبدیل شدن برخی شیاطین به لیچ وجود داشت، اما در نهایت، آنها چیزی نبودند جز شبحهایی که به کالبد قبلیشان چسبیده بودند. تبدیل خود به یک آندد کامل، در حال حاضر غیرممکن بود.
-و همونطور که انتظارش میرفت این یکی هم...
«ناپایداره.»
چشمهای یو وون قرمز شد.
[چشمهای سوزان، مسیر را نشان خواهند داد.]
او لرزش ناپایدار روح سوسانو را به وضوح میدید. او قبلاً با دیدن این که سوسانو فقط نیمی از صورتش را دارد، میتوانست حقیقت را بفهمد. این احتمالاً با نقشه اولیه او متفاوت بوده.
«حتی اگر تحت حمایت سیستم هم باشی، بازم هیچ راهی وجود نداره که یه آندد بدون ارباب بتونه خودش رو برای همیشه ایمن و سالم نگه داره.»
یک وجودی بود که از یک استاد میخواست روحش را گرفته و دائماً به او مانا بدهد. با این حال، همه آنددهای داخل سیاهچال بیارباب بودند، از جمله سوسانو. آنها تا به امروز نیز بهسختی و با قدرت مهارتهای سوسانو و حفاظت سیستم، در این برج فعال مانده بودند.
«یه روح ناپایدار، ساکن بدن پوسیدهای شده که مدتها پیش جونش رو از دست داده. این وضعیت فعلی توئه.»
جمجمهای که کمکم داشت گوشتش را بهدست میآورد، در مقطعی بازیابی مجدد خودش را متوقف کرده بود.
آمادهسازیهای سوسانو فقط تا اینجا را پوشش میداد. در نهایت، او آن سوسانویواقعی نبود که در برج توانسته بود رتبه ۵۷ را کسب کند، بلکه فقط یک رئیس در سیاهچالی دور افتاده بود.
«... هر چقدر که بیشتر بهت نگاه میکنم، جالبتر به نظر میرسی.»
یو وون صدایی در گوشش شنید. سوسانو ناگهان با فاصلهی یک قدم در سمت راست او ظاهر شد.
سپس با صدایی آرام گفت: «چطور بچهای مثل تو که فقط تا طبقهی بیستم بالا رفته میتونه تا این حد، داخل برج من پیشروی کنه و حتی تا این اندازه اطلاعات جامعی دربارهی نکرومانسرهایی که تعدادشون در برج از ده عدد هم کمتره داشته باشه؟»
اگرچه او قطعاً میتوانست در همان لحظه به یو وون حمله کند، اما به نظر نمیرسید که چنین تمایلی داشته باشد. در عوض، او به یو وون خیره شده و او را با دقت بیشتری برانداز کرد.
«تو واقعا کی هستی؟ یه رتبهدار که به خوبی سطحش رو مخفی کرده؟ چشمهای سوزان، غولآسایی، آتیشی با منبع ناشناخته... مطمئناً یه آدم خیلی خاصی.»
یو وون سرش را به طرفین چرخاند و وقتی چشمانش به او رسید، لبهای سوسانو شکل لبخند به خودش گرفت.
«واکنشی نشون ندادی یا اصلا نمیتونی واکنشی نشون بدی؟»
«زیاد حرف میزنی.»
جوابش مبهم بود. با این حال، همین برای سوسانو کفایت میکرد.
«پس از اولم انتظار منو میکشیدی. شاید الان چیزی دربارهت ندونم ولی مطمئناً بعد از مبارزه،همهش رو متوجه میشم.»
نوک شمشیر سوسانو حرکت کرد.
میل به مبارزهای که توسط کنجکاوی او سرکوب شده بود، داشت خودش را نشان میداد.
آن موقع بود که یو وون گفت: «من رتبهدار نیستم. حداقل الان نه.»
«'الان نه'؟»
یک پاسخ مبهم دیگر. اما این اولین سرنخ برای رفع کنجکاوی سوسانو بود.
یو وون چه نوع موجودی بود، از کجا آمده، آیا یک خون خالص محسوب میشد، اگر چنین بود، از جناح چه کسی؟ چطور توانسته اینقدر زود تا این اندازه قوی شود؟
«پس میگی قبلاً رتبهدار بودی؟»
این یک حدس و گمان غیرممکن به نظر میرسید. زمانی که یک بازیکن به بالای برج صعود میکرد، قطعاً یک رتبهدار میشد. حتی اگر آنها دوباره پایین میآمدند، این مورد تغییر نمیکرد.
غیرممکن بود که یک بازیکن در گذشته یک رتبهدار بود باشد، مگر اینکه بتواند به نحوی در طول زمان به عقب حرکت کند.
«به نظر میاد که هنوزم حسابی کنجکاوی.»
لبخندی روی لبان یو وون ظاهر شد.
با دیدن آن لبخند، چهرهی سوسانو یخ زد. احساس کرد که یو وون او را به سخره گرفته.
«به خودت جرات میدی که-»
«قبل از اینکه بجنگیم، بیا یه شرط بذاریم.»
سوسانو که به نظر میرسید به محض گرفتن شمشیر قصد قتل خود را اعلام کرده، به طور غیر منتظرهای واکنش نشان داد.
-یه شرط...
«بازنده باید به هر چیزی که برنده میپرسه جواب بده.»
«هر چیزی؟»
«هر چیزی.»
سوسانو لبخند بزرگی زد. آن حالت ناراضی قبلیاش دیگر اصلا دیده نمیشد.
«اگر اعتماد بهنفسش رو نداری مجبورت نمیکنم.»
سوسانو سرش را تکان داد. «من شرطت رو قبول میکنم.»
[' شرط سوسانو' برقرار شد.]
[پس از پیروزی، میتوانید به پاسخ یک سوال دست پیدا کنید.]
[پاسخ باید حقیقت باشد.]
حالا شرط سوسانو که نه بهعنوان بازیکن بلکه بهعنوان یک رئیس سیاهچال تایید شده بود، حالا به چشم یکی از جایزههای نهایی طبقهی آخر شناخته میشد.
در هر صورت، یو وون میتوانست تضمین کند که پاسخی که از دهان سوسانو بیرون میآید، حقیقت خواهد داشت.
- حیف که فقط میتونم یکی بپرسم.
در صورت امکان، یو وون میخواست چیزهای بیشتری در مورد «سه فرزند گرانبها» بیاموزد.
یو وون یک قدم عقب رفت. فاصلهشان خیلی کم بود. از آنجایی که او تواناییهای سوسانو را نمیدانست، باید در حین مبارزهشان کمی با او فاصله میگرفت.
سوسانو هنگام حرکت، یو وون را دنبال نکرد. او هم همین فکر را داشت.
«اینطوری بهتره.»
«کیهی هیهی-»
«کیهاها، هاهاهاها -!»
هزاران ارواح محکوم به فنا، همگی به یکباره شروع به خندیدن کردند.
ارواح که گوشت و خون سوسانو شده بودند حالا دور شمشیر او جمع شده و شکل گرفتند.
«بچهای مثل تو مورد دعوت من قرار گرفته.»
یو وون بیحس شد و سرمای هوا را پر کرد.
اما حضوری که احساس میکرد ظالمانه نبود. در مقایسه با آنچه که از یک مقام عالی رتبه ۵۷ انتظار میرفت، این هاله به نوعی رقتانگیز بود. با این حال...
-این قصد قتل واقعیه.
این قصد قتل قاتلی بود که هزاران رتبهدار، میلیونها بازیکن و میلیاردها نفر را کشته بود.
این کارمایی بود که به روح او گره خورده بود. اینکه حتی اگر قدرتش را پس از مرگ از دست بدهد، خودش هرگز ناپدید نخواهد شد. فقط آن قصد قتلش مانند زمانی که او زنده بود، باقی ماند و خودنمایی میکرد.
فضا متشنج شد و این حس را تداعی میکرد که انگار این هاله خشن میخواهد پوست از تن هر کسی جدا کند.
یو وون روی حرکات سوسانو تمرکز کرد و درست در آن زمان...
سوسانو نیز شمشیرش را بیرون کشید.
* * *
«کااااع-!»
«آها، آآآآآآآآآآه!»
هر بار که تیغه هایشان به هم میخورد صدای گریه مردگان بلند میشد، بلندتر و بلندتر.
اگرچه حرکت دستان او آهسته به نظر میرسید، انتهای تیغه سوسانو آنقدر سریع بود که دنبال کردنش با چشمان یو وون سخت بود.
دو تیغه روی هم سر میخوردند.
یو وون حواس خود را تاجای ممکن تیز و قوی کرد.
سوسانو دوباره شمشیر پوشیده از ارواحش را تاب داد.
شمشیر او در یک لحظه ده بار تابیده شد.
و همین یو وون را مجبور کرد برای دفاع مناسب از ضرباتش چند قدم به عقب بردارد. او احساس میکرد که انرژی شمشیر سوسانو در صورت برخورد میتواند بدنش را به سادگی بریده و او را به چند بخش تقسیم کند.
«خیلی خوب دفاع میکنی.»
عرق از قبل، روی پیشانی یو وون شکل گرفته بود. تمرکزش به نهایت خود رسیده بود.
سوسانو به قدری سریع بود که نیاز داشت تمام تلاش خود را برای دیدن صدها ضربه در یک لحظه متمرکز کند.
اگرچه او پس از مدتها آندد خوابیدن و مبارزه نکردن، تا حدودی خشک و کند شده بود...
-پس سوسانو هر چقدرم که زمان بگذره هنوز همون سوسانوی معروفه.
مهارت شمشیرزنی این مرد تقریباً فوق طبیعی بود. ستایشهای اودین درباره مهارت این مرد بیهوده نبود. درست بود که او یک قاتل هولناک است، اما در شمشیرزنی نابغهای بینظیر بود.
بدن یو وون به هوا پرتاب شد.
به لطف [چشمهای سوزان] و [میدان حسی] او توانست به سرعت واکنش نشان دهد، اما با شدت زیادی به عقب رانده شد.
دست راستش بزرگ شد.
[بازوی شما به قدرت غول آغشته شد.]
بدنش دوباره از قدرت لبریز شد و شمشیرش را تا آنجا که میتوانست با تمام قدرت تاب داد.
با برخورد دو شمشیر صدای عجیبی در محیط پخش شد.
به لطف استفاده از مهارت [غولآسایی] یو وون از نظر قدرت عقب رانده نشد. با این حال...
«هنوز کافی نیست!»
کف دست سوسانو محدوده دید یو وون را پوشاند و در همین لحظه کوتاه که توانایی دیدن چیزی را نداشت، یو وون فوراً سرش را کنار کشید.
مسیر شمشیر سوسانو گم شد و در عوض شانهاش را گرفت. یو وون احساس کرد که یک انرژی قوی و شیطانی در شانهاش جریان مییابد و به او احساس سوزش میدهد.
هاله آندد فوراً شانه یو وون را خورد کرد.
او سعی کرد مانایش را برای محافظت از خودش حرکت دهد، اما فایدهای نداشت. حتی آن زمان نیز قدرت کافی برای دور کردن سوسانو را در اختیار نداشت.
«گرفتمت!»
سوسانو لبخند زد و سرانجام مارماهی لغزندهای را که از تمام ضرباتش جاخالی داده بود را گیر انداخت.
با این حال، این چیزی بود که یو وون میخواست و او خودش سعی نکرد طفره برود یا از دستش آزاد شود، بلکه او نیز در مقابل، شانه سوسانو را گرفت. و همزمان...
شعله بنفش از شانه سوسانو شروع به پخش شدن کرد.
با ایجاد احساس سوزش، چهره سوسانو تیره شد.
«دوباره این شعله لعنتی.»
آتش همچنان به همه جای بدن او سرایت میکرد.
این [آتش مقدس] هرگز از سوختن متوقف نمیشود مگر اینکه مانای کاربرش تمام شود. اما سوسانو بهجای ادامه دادن مهارتش، تصمیم گرفت که یو وون را رها کند و فوراً فاصلهای بین هر دو نفرشان ایجاد شد.
یو وون شانه زخمیش را گرفت. او نمیتوانست چیزی که دچار خوردگی شده بود را احساس کند و همچنین نمیتوانست قدرتی برای التیام به آن وارد کند.
قدرتهایی که سوسانو به کار میبرد قطعا کشنده بودند.
با این حال، این برای یو وون نیز صادق بود.
به جای خاموش شدن، شعلههای آتش همچنان بیشتر از قبل با قدرت میسوزاندند.
«... این واقعا خطرناکه.»
این حس سوزش چیزی بود که قبلاً در زندگیاش تجربه نکرده بود.
سوسانو پس از تلاش برای خاموش کردن شعلههایی که یو وون ایجاد کرده بود، اخم کرد. به دلایلی شعلههای آتش روی بدنش خاموش نمیشد. و همچنین...
- اندازه آتیش بزرگتر نمیشه.
شعلههای آتش چسبیده به بدن سوسانو دیگر به سوزاندن بدنش ادامه نداد و در همان حالت ابتدایی باقی ماند.
-یعنی اون اصلا از آتیش نمیترسه؟
[آتش مقدس] شعلهای بود که با جاری کردن احساس ترس در دل هدف، بزرگتر میشد. این یکی از مؤثرترین مهارتهایی بود که یو وون در اختیار داشت، زیرا این مهارت، قدرتش را با ترس که بخشی از غریزهی موجودات بود افرایش میداد.
با این حال، سوسانو چندان از [آتش مقدس] نمیترسید. این به خاطر ماهیت [آتش مقدس] نبود، بلکه به این دلیل بود که کسی که از آن استفاده میکرد، هنوز مهارت کافی برای ایجاد احساس ترس در دل حریفش را نداشت.
-قدرت، سرعت و مانا. من از همه جوانب دست پایینتر رو دارم و حالا هم آتش مقدسم به خوبی کار نمیکنه...
اگرچه نبردشان طولانی نبود، اما او احساس میکرد که شکاف بین قدرتشان را نمیتواند به راحتی از بین ببرد.
یو وون در حالی که شمشیرش را گرفته بود به کاینی در دست راستش نگاه کرد.
ای کاش همهچیز خوب پیش بره...
کتابهای تصادفی


