اپ بازیگر فیلمهای ماورأطبیعی
قسمت: 177
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۱۷۵ برنده
تلفن همه بازیگران زنگ خورد.
[مردم پر از دسیسه هستند، آرزوها بی پایان است و زندگی فراتر از آن است. تبریک به همه کسانی که هنوز زنده اند. در این بازی مه آلود تاروت، شما تحقق خود را پیدا کرده اید.]
[فیلم بازی تاروت بطور بی نقصی به پایان رسید.]
[وای این آخرشه!! آه خیلی کامله من واقعا دوستش دارم.]
[شیه چی جاودانه است واوووو. گفتم که اون باید آخرین کسی باشه که باقی می مونه!]
[واوووووو مامان هیچوقت بهت شک نکرد پسر عزیزم. من خیلی بهت افتخار میکنم.]
[این بهترین فیلم ترسناکیه که امسال دیدم. من از قبل دو یا سه بار برای دیدنش رزروش کرده ام.]
[شیهچی واقعا عالیه. من کاملاً متقاعد شدم. من مشتاقانه منتظر کارهای فوق العاده اش توی آینده هستم.]
[کوتاه مدت ترین امپراتور فیلم تاریخ، جیانگ شو. من خوبم، خوبم.]
[هه، حداقل جیانگ شو یه امپراتور فیلم بود. ممکنه شیهچی قبل از تبدیل شدن به امپراتور فیلم کشته بشه.]
[طرفدارای جیانگ شو حالا یادشون افتاده که اعتراض کنن؟ هه، اعتراف به خوب بودن بقیه اینقدر براتون سخته؟]
[عجله کنید و ارزیابی جامع رو انجام بدید آهههه. فیلم باید توی یه مرحله اونو به امپراتور فیلم ارتقا بده تا این سگا ساکت بشن.]
[در ضمن، فکر نمیکنید آخرین حرف های جیانگ شو عجیب بود.]
[به نظرم رسید شنیدم که شیه چی گفت «کاغذ خالی»؟ چیز خاصی در این مورد وجود داره؟]
[...لعنتی، من احساس میکنم این آیتم کمی آشناست.]
[آهه من کنجکاو هستم شیه چی چه آیتمی می گیره. کیفیتش باید حداقل قرمز اوج باشه درسته؟ کمان صلیبی تهی دیگه رفته. یعنی یه سلاح کشتار به شهرت شمشیر شیطان خونینه؟!!]
[اوه خدای من.]
بازیگرانی که هیچ آیتمی نگرفتند رفتند. در مقابل ویرانه های قلعه فقط یه شیائوشیائو و شیهچی ایستاده بودند. یه شیائوشیائو قبل از اینکه با خوشحالی لبخند بزند تعجب کرد. او در واقع یک آیتم در یک فیلم قرمز دریافت کرد. او فقط برای کمک به شیهچی وارد شده بود. نتیجه اکنون را میتوان یک موفقیت بزرگ نامید.
شیهچی به آرامی سرش را تکان داد و وارد حالت حریم خصوصی شد. کمی سست به نظر میرسید.
جیانگ شو مرده بود و سازمان پِت در انتهای راه بود. نزدیک بود آرزویش را برآورده کند و برنامه را ترک کند. هرچقدر هم کیفیت آیتم همین الان خوب بود، ربطی به او نداشت. او حالا میخواست سریع فیلم را ترک کند، امتیاز را پس بگیرد تا برادرش را بگیرد و با خیال راحت بخوابد.
شیهچی فکر کرد : «این واقعا کسل کننده است.»
آنگاه یک بار سرش را بلند کرد و آیتم را در مقابل خود دید، حیرت در چهره او ظاهر شد. آیتم روبروی او کمی زیر کارت خورشید چرخید و ظاهری سفید و درخشان را منعکس کرد. شیهچی نمیتوانست بیشتر از این احساس آشنایی با آن آیتم داشته باشد. این… یک تکه کاغذ خالی بود.
چطور؟ قبلی به وضوح توسط او استفاده شد.
شیهچی اخم کرد و جلو رفت. او آیتم قرمز را گرفت و کاغذ را در دستش پیچاند. بعد از بررسی، اخمش عمیقتر شد. این در واقع کاغذ خالی بود، اما کیفیت آن به وضوح بالاتر از کاغذ قبلی بود. لحظهای که بدنه کاغذ را لمس کرد، معنویت آن را احساس کرد.
مشخصات آیتم توسط برنامه ارسال شد. شیه چی سرش را پایین انداخت و با حالتی کمی مبهوت نگاهی به نام آیتم جدید «کاغذ خالی» انداخت. او واقعاً یک کاغذ خالی دیگر گرفت. جزئیات این بار متفاوت بود.
[توضیح مختصر مورد: این آیتم در فیلم بازی تاروت تولید شده است. در بازی تاروت، کارت های خالی میتوانند به معنای امکانات بی نهایت باشند. برای کاغذ خالی، امکانات توسط شما ایجاد میشود.
در بازی تاروت، پایان یک چرخه، آغاز چرخه بعدی است. زندگی حلقهای است که سرتاسر به هم متصل است. کاغذ سفید به معنای یک زندگی جدید و تمیز است و آینده شما توسط دستان شما ترسیم میشود.]
شیهچی لب هایش را به هم فشرد. دلیل تولید کاغذ سفید خیلی خوب بود اما همین بازیگر در دو فیلم کاملاً متفاوت به همان آیتم رسید. آیا این واقعاً خوب بود؟ آیا قبلاً چنین چیزی در برنامه اتفاق افتاده بود؟
به عبارت دیگر، برنامه احساس میکرد که به آیتم نامحدودی مانند کاغذ خالی نیاز دارد. برای ساختن آیتم جدید با تاثیرات مشابه خیلی تنبل بود، بنابراین به سادگی آن را دوباره هم زد و با یک تکه کاغذ خالی به او پاداش داد. آیا به این دلیل بود که او یک نقاش بود و کاغذ خالی برایش راحتتر بود؟
شیهچی این حس عجیب و غریب را سرکوب کرد و خود را به کاغذ خالی چسباند. فقط مزایا وجود داشت و هیچ معایبی نبود. او میتوانست از این تکه کاغذ برای کشیدن یک سلاح دستی برای برادرش استفاده کند.
شیهچی از فیلم خارج شد.
وقتی شیه چی و یه شیائوشیائو رفتند، صفحه سیاه بزرگ سالن سینما دوباره روشن شد.
ارواح گردن خود را دراز کردند و با دقت خیره شدند.
قسمتی که بلافاصله اجرا میشد تعریف دوم از کیفیت فیلم بود. برای چنین فیلمی اهمیت این قسمت بدیهی بود. ارواح از ترس از دست دادن باشکوه ترین لحظه تاریخ برنامه، جرات پلک زدن یا شکستن جو را نداشتند.
سالن سینما که در جریان پخش فیلم پر سر و صدا بود در این زمان ساکت بود. اضطراب از انتظار کوتاه به سرعت بالا رفت و در نهایت به نقطه بحرانی رسید. مثل طاعون منفجر شد و همه حاضران را مبتلا کرد.
طرفداران شیه چی مشتاق بودند و عصبی عرق میکردند درحالی که طرفداران جیانگ شو دعا میکردند که او شکست بخورد. چراغ های بالای صفحه بزرگ روشن شد و تعریف دوم شروع شد. رنگ کارت قرمز بازی تاروت به سرعت در حال عمیق شدن بود.
در سینمای تاریک، برای مدتی فقط یک لمس قرمز باشکوه روی صفحه نمایش وجود داشت. قرمز برق زد و تغییر کرد و قلب مردم را لمس کرد.
«چرا میلرزی...؟»
«لعنتی، دارم عصبی میشم!»
«چی چی باید خوب باشه، باید خوب باشه، باید باشه…» روحی با سر پایین غوغا میکرد.
رنگ کارت در نقطه حساس بین قرمز و سیاه گیر کرده بود. قرمز در اینجا با یک مانع بیسابقه مواجه شد اما به نظر میرسید که هنوز قدرت یدکی زیادی دارد. نیروی باقیمانده را فعال کرد و بارها و بارها شارژ شد، گویی میخواهد از سد غیرقابل تخریب بگذرد و به بالاترین جایی برسد که افراد کمی میتوانند به آنجا بیایند.
ضربان قلب همه در برخوردهای موج مانند، بیشتر و بیشتر میشد. بالاخره صدایی آمد و کارت قرمز روشن روی صفحه بزرگ مثل شیشه شکست.
تماشاگران یخ زده بودند. در صفحه بزرگ، رنگ قرمز در حال محو شدن بود. کارت تقسیم و سازماندهی مجدد شد. قرمز به نظر میرسید که غرور خود را میشست و در نهایت به سیاهی عمیقاً جذاب و مرموز تبدیل شد.
همه حضار متوجه شدند که این سیاه چه معنایی دارد. در صفحه بزرگ، بازی تاروت سیاه دوباره متولد شده بود و بی سر و صدا میچرخید. سالن سینما آنقدر خلوت بود که حتی صدای افتادن سنجاق هم شنیده میشد.
بالاخره گویی قراری گذاشته شده بود، صدای تشویق و فریاد کر کننده در سالن سینما بلند شد. عدهای لال بودند، عدهای گریه میکردند، عدهای با عبارات زشت سرشان را پایین انداختند و عدهای هم با ناراحتی رفتند.
این بازیگر شگفتانگیز سطح دوم نه تنها امپراتور فیلم را کشت، بلکه به یک امپراتور جدید و منحصر به فرد فیلم در برنامه تبدیل شد و عصری را خلق کرد که به تنهایی متعلق به او بود. او به برنامه ثابت کرد که هیچ مانعی وجود ندارد که نتواند از آن عبور کند، هیچ ساحلی وجود ندارد که خردش نتواند به آن برسد. این معجزهای نبود که به او علاقه داشت. او بود که خود معجزات را خلق کرد.
«واووووو وو چی چی! مامان اونقدر خوشحاله که میخواد غش کنه!»
« شن یی، میبینی! چی چی ما این کار رو کرد!»
«لعنت... امپراطور فیلم جدید! لعنتی!!!»
«چی چی، من بهت افتخار میکنم!!»
سینماهای اصلی بسیار آشفته بودند و پلیس ارواح برای حفظ نظم تلاش میکرد. خبر تغییر امپراتورهای سینما به سرعت پخش شد و دنیای ارواح بار دیگر ویران شد.
مردم به سینما هجوم آوردند و آن شب همه به یاد نام شیهچی افتادند. خواندن تجربه او هیجان انگیز بود. او یک افسانه بود. در تئاتر طرفداران شیهچی، گریان فریاد میزدند: «آینده متعلق به شیهچیه.»
فریادهایشان بسیار زیاد بود.
در صفحه بزرگ، ارزیابی جامع به شیوهای تنهایی پیمایش شد.
[بازی تاروت فهرست بازیگران:
نقش اول مرد: شیه چی، ۹۶% کاوش طرح. ۵۰۰۰ امتیاز جایزه داده شده است (تعریف دوم فیلم سیاه و جایزه بر اساس فیلم سیاه است).
به پایان کامل رسید: برج را معکوس کرد. با ۲۰۰۰ امتیاز پاداش داده شد.
امتیاز جایزه دریافت شد.
تعداد کل طرفدارها : ۱۹۷۷۷۸
گرد شده تا ۱۹۷۸ امتیاز.
مجموع: ۹۹۷۸ امتیاز.
مجموع امتیاز ترکیبی :۱۱۵۹۲۳ (از این تعداد ۹۷۲۳۰ به ارث رسیده است).
نقش دوم زن: یه شیائوشیائو، درجه کاوش طرح ۳۳%، ۳۰۰۰ امتیاز پاداش داده شده است.
امتیاز جایزه دریافت شد.
تعداد کل طرفدارها : ۲۵۶۱۱، گرد شده تا ۲۵۶ امتیاز.
مجموع: ۴۲۵۶ امتیاز.
نقش سوم مرد : رن زه، درجه کاوش طرح ۳۰%، ۱۰۰۰ امتیاز پاداش میگیرد.
……
نقش چهارم زن، نقش پنج مرد…
بازیگران مرده: جیانگ شو، گویو و غیره]
در دفتر، یان جینگ با هیجان حرف میزد. لو ون، رنزه و یه شیائوشیائو لبخند زدند و طوری صحبت کردند که انگار کلمات بی پایانی برای گفتن وجود دارد. شیهچی لبخندی زد و از آنها پذیرایی کرد. همزمان موبایلش را بیرون آورد و برای تحقق آرزوی شنیی ۱۰۰۰۰۰ امتیاز خرج کرد و موبایل را روی مبل پرت کرد.
«برادر شیه، من نمایندهی امپراتور فیلم هستم.》یان جینگ صحبتش را تمام کرد. دماغش قرمز شده بود و همینطور که سرش را بالا میگرفت، خودش را نیشگون گرفت.
او فقط داشت به شیهچی دلداری میداد و بهانهای برای ماندن در کنارش میآورد وقتی این حرف ها را زد. یان جینگ انتظار نداشت یک روز حرفش به حقیقت بپیوندد. او نماینده فرد شماره یک برنامه شد.
یان جینگ به شیهچی نگاه کرد که به او لبخند میزد و برای لحظهای احساس شادی شدیدی شبیه رویا به وجود آمد.
رنزه و یه شیائوشیائو با توجه به امتیازات زیادی که در آخرین نبرد به دست آورده بودند به آرزوهای خود جامه عمل پوشانده بودند و چهره آنها راحت شد. لو ون در کلمات خوب نبود اما با خجالت و ملایمت به یان جینگ نگاه میکرد.
این یک لحظه شادی در دفتر بزرگ بود.
شیهچی به سمت پنجره رفت و پرده ها را باز کرد. در بیرون، خورشید به شکلی پر جنب و جوش میدرخشید.
همه تبریک گفتند و تلویحاً شروع کردند به بیرون رفتن از در.
«به جای ما به برادر شینگ لان سلام برسون.» یان جینگ به شیه چی چشمکی زد و مانند دزد لبخند زد و به سرعت دوید تا به بقیه گروه برسد.
«میدونم.» شیه چی بی اختیار در را بست و روی مبل نشست. به تنها آرزویی که روی رابط آرزو باقی مانده بود نگاه کرد و نفس عمیقی کشید. کم کم داشت دستش را به سمت آن آرزو دراز میکرد که پیامی در برنامه ظاهر شد.
[مشخص شده است که شرایط احراز شده است. آرزوی نیمه خدا بلافاصله برآورده میشود.]
[محتوای آرزوی نیمه خدا: روحم رو حفظ کن. وقتی دوباره امپراتور فیلم شدم، خاطراتم رو بیدار کن و به اوج قدرت برم گردون.]
[زمان آرزو: ۳۰ سال پیش.]
[هزینه آرزو: ۵۰۰۰۰ امتیاز.]
کتابهای تصادفی

