فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

زاویه دید شرور

قسمت: 17

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
- زاویه دید فری استارلایت -
---‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌
"باید از اینجا بروم."
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
هیولای داس دار قصد رها کردنم را نداشت – مخصوصاً پس از کاری که با او کرده بودم.
‌‌‌‌‌‌‌‌‌
اکنون در قلب یک رشته کوه وسیع ایستاده بودم.
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
مقصدم با رنگ سیاه متمایزش مشخص بود – کوهی آنقدر منحصر به فرد که گویی از گوهری ابسیدین تراشیده شده بود.
‌‌‌‌‌‌‌‌‌
به راست نگاه کردم، سپس به چپ. هیچ چیز.
‌‌‌‌‌‌‌‌‌
این یعنی چاره‌ای جز ادامه مسیر به سمت شرق نداشتم. و رفتن به شرق یعنی...
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
نگاهم را بالا بردم، تنها کوهی سر به فلک کشیده را دیدم که مسیرم را سد کرده بود.
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
"هیچ چیز در این زندگی به آسانی به دست نمی‌آید، مگر نه؟"
‌‌‌‌‌‌‌‌
اگر می‌خواستم به آنسوی آن برسم، چاره‌ای جز بالا رفتن نداشتم.
‌‌‌‌‌‌‌
انگشتان متورمم را خم و راست کردم. آیا اصلاً می‌توانم از چنین چیزی بالا بروم؟
‌‌‌‌
با آهی، به جلو فشار آوردم.
‌‌‌‌
"از رحِم رنج، قدرتمندان زاده می‌شوند."
‌‌‌‌‌
این جمله را من ساخته بودم.( نه دادا دیر اومدی ما قبلا تو گلستان سعدی داریمش)
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
هرگاه قهرمان رمانم با سختی روبرو می‌شد، آن را تکرار می‌کردم.
‌‌‌‌‌‌‌
اکنون، سرنوشت نقش‌ها را برعکس کرده بود – من بودم که آن را زندگی می‌کردم.
‌‌‌‌
این بار باید محتاط می‌بودم. اگر همچنان به معجون‌های ترمیمی تکیه می‌کردم، اثرشان کم می‌شد تا جایی که بدنم کاملاً در برابرشان مقاوم می‌شد.
‌‌‌‌
باید می‌گذاشتم زخم‌هایم به طور طبیعی بهبود یابند و فقط در مواقع ضروری از آنها استفاده کنم.
‌‌‌‌‌
با این افکار، پریدم و ترک‌های دندانه‌دار روی سطح کوه را محکم گرفتم.
‌‌‌‌
بدنم را بیش از هر زمان دیگری تحت فشار گذاشتم، ماهیچه‌هایم تحت فشار بودند در حالی که خودم را به بالا می‌کشیدم.
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
یک ساعت گذشت – یک ساعت بالا رفتن بی‌امان. ریه‌هایم از استنشاق هوای یخ‌زده می‌سوخت.
‌‌‌‌
در مقطعی، تمام حس اندام‌هایم را از دست دادم. تنها اثبات وجودشان دردی بود که در آنها جریان داشت.
‌‌‌‌‌
سرم را بلند کردم و ‌‌‌دورتر را نگاه کردم.
‌‌‌‌
"هنوز راه زیادی مانده..."
‌‌‌‌‌‌‌‌
قله بسیار دورتر از آن چیزی بود که انتظار داشتم. اما لازم نبود به نوک برسم – فقط باید یک مسیر برای عبور از کوه پیدا کنم.
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
تا زمانی که پیدایش نکرده بودم، چاره‌ای جز ادامه بالا رفتن نداشتم.
‌‌‌‌‌
...
‌‌‌‌
...‌‌‌
‌‌‌‌‌
...
‌‌‌‌
پس از زمانی که به نظر ابدیت می‌رسید، بالاخره به زمینی سفت رسیدم.
‌‌‌‌
"به خاطر ***، چقدر بالا رفتم؟"
‌‌‌‌
دیگر ته قابل مشاهده نبود. من فراتر از سطح زمین بالا رفته بودم.
‌‌‌‌‌‌‌
خوشبختانه، بدن فری به اندازه کافی قوی بود که در برابر این شرایط شدید دوام بیاورد.
‌‌‌‌‌‌
در برف ضخیمی که کوه را پوشانده بود فرورفتم و نفسم را تازه کردم.
‌‌‌‌
غذا خوردم، قویم را بازیافتم قبل از اینکه خودم را به پا بکشم و آماده حرکت شوم.
‌‌‌‌‌
"خیلی خوب، ببینیم اینجا چه داریم."
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
به نظر می‌رسید دیگر نیازی به بالا رفتن نبود – مسیر پیش رو دورتادور کوه پیچ می‌خورد و به من اجازه ادامه دادن می‌داد.
‌‌‌‌‌
"بالاخره."
‌‌‌
روی گستره برفی راه رفتم، پس از آن همه بالا رفتن، حس زمین سفت زیر پاهایم را غنیمت شمردم.
‌‌‌‌‌‌
سفر آرام بود… تا اینکه صدایی سکوت را شکست.
‌‌‌‌‌‌
"حالا چی؟"
‌‌‌
صدای جیرجیر –‌‌‌ مثل جیرجیر موش، اما بسیار بلندتر.
‌‌‌‌‌
از سایه‌ها، موجود کوچکی ظاهر شد، روی دو پا ایستاده بود. دست‌هایش چیزی جز سه چنگال بزرگ‌تر از اندازه نبود و سرش شبیه یک کورموش بود.
‌‌‌‌‌‌‌‌
فوراً شناختمش.
‌‌‌‌‌
"موذی کوهستانی..."
‌‌‌‌
یکی از ضعیف‌ترین موجودات در سرزمین کابوس. اگر نه برای مقاومت فوق‌العاده‌اش در برابر سرما، که به او اجازه رشد در قله کوه‌ها را می‌داد، خیلی وقت پیش منقرض شده بود.
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
دومی ظاهر شد. سپس سومی. به آرامی به سمت من خزیدند، دندان‌هایشان را به هم می ساییدند.
‌‌‌‌
"عالی."
‌‌‌
دست در حلقه بعدی کردم و یک شمشیر تک لبه بیرون کشیدم.
‌‌‌‌‌‌
"دیگر اسلحه نه."
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
شمشیرزنی‌ام زنگ‌زده بود – هیچ سبک رزمی درست و حسابی بلد نبودم.
‌‌‌‌‌
اما حتی عدم مهارتم هم برای موجوداتی مثل این‌ها بیش از حد کافی بود.
‌‌‌
بالاخره، آنها در پایین‌ترین سطح بودند… دقیقاً رده G.
‌‌‌‌
نفسی عمیق کشیدم، اجازه دادم انرژی در رگ‌هایم جریان یابد.
‌‌‌‌‌
آرا آزادانه در بدنم موج زد، به تیغه شمشیر جاری شد.
‌‌‌‌‌
بی‌درنگ، درخششی بنفش لبه شمشیر را دربرگرفت و آن را ...
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب زاویه دید شرور را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی