ورود عضویت

 

مصاحبه با نویسنده ناول سیستم بقا

 

صحبت کردن با آدمای خوشفکری که سعی میکنن کارهای خلاقانه ای انجام بدن، در نظرم کار جالب و بسیار مفیدیه. نویسنده و هنرمندا افرادی هستن که سعی میکنن به شکل متفاوتی به دنیا نگاه کنن و صرفا مصرف کننده‌ی آثار فکری دیگران نباشن. اونها احساسات مختلفی که تجربه کردن یا در دنیای اطراف‌شون دیدن رو به شکلی نمادین، کنجکاو کننده یا ظریف در آثار تولیدی خودشون پیاده می‌کنن.
طی این گزارش به سراغ نویسنده‌ی ناول سیستم بقا رفتم. خیلی دوست داشتم که بدونم ایشون چه جهانبینی‌ای داشته و بعد از نوشتن و انتشار کارش چه چیزایی رو تجربه کرده.
این مصاحبه شامل دیدگاه های فنی، روانشناختی و همچنین نحوه‌ی دست و پنجه نرم کردن نویسنده با چالش‌هایی هست که پیش روش بوده.

امیدوارم این گفت و گو بتونه بخصوص برای شما دوستانی که علاقه دارید به سمت نویسندگی برید مفید واقع بشه و کمک کنه ایده‌ی خودتون رو با اعتماد به نفس و انگیزه‌ی خوبی پیاده کنید.

اولیس کوچولو:
اگه بخوام از چیزی که به عنوان خواننده برام کنجکاو کننده است شروع کنم، میخوام بدونم چطور پاور سیستم داستانتو طراحی کردی؟ از چی برای این کار الهام گرفتی؟

.hexor:
بخوام باهات رو راست باشم، خب در حقیقت هیچی از اصول نمی‌دونستم و خودتم دیدی که بخاطرش به مشکل خوردم.
شاید چیزی از اصول نمی‌دونستم ولی به جاش خواننده خوبی بودم، اگه بخوام بگم از چی الگو گرفتم، خب مشخصا از ناول‌هایی بوده که از قبل خوندم.
خیلی ساده رویداد‌ها و وقایع رو نوشتم و با الگو از چند تا ناول که دوستش داشتم بهش پر و بال دادم.
… خب طرف جهان سازی میکنه. راجب کرکترا و موجودات و حتی لباس‌هایی که میخواد تو متن بیاره تحقیق میکنه. ولی خب خیلی ساده و بداهه نوشتمش. هر چی که دوست داشتم و می‌خواستم طرف بهش برسه 😂 بدون پیش فرض آوردم تو ناول و خب این یه مقداری ناجوره.

اولیس کوچولو:
متوجه هستم که برخی به طرز نوشتن و مهندسی کارت بازخورد نشون دادن، اما این مزیت ناول شرقیه که عمدتا ادبیات ساده ای داره و یه خوراک ذهنی به ظاهر ساده است. نقطه عطفش رو اون افشاگری‌ای می‌دونم که در مورد ذهن نویسنده‌اش داره. وقتی کارت رو خوندم، بیشترین حسی که گرفتم این بود که پرسش‌ها و ایده‌هایی در مورد بقا داری. می‌خوام بدونم زنده موندن توی این دنیا، در نظرت چقدر شبیه به اون چیزی هست که توی داستان توصیف کردی؟

.hexor:
ببین هر چیزی یه قیمتی داره، بستگی به موانعی که پیش رو داری؛ عبور از اون‌ها هم پاداش بزرگتری داره. اصولا این موانع به شکل‌های مختلف تو دنیای واقعی رایجه و هر کسی به روش خودش داره باهاشون دست و پنجه نرم می‌کنه. می‌تونه بقا برای زندگی باشه، بقا برای کسب و کار و حتی یک جامعه.
تنها فرقش اینه که داستان خودت با اراده‌ی تو شکل می‌گیره ولی داستان زندگیت رو یه نویسنده‌ی دیگه می‌نویسه.
باید دید تو این دنیا چه شخصیتی هستی و چجوری با موانع برخورد می‌کنی. اصولا هر کاراکتری ویژگی‌های خودش رو داره و نسبت به همین ویژگی‌هاست که نویسنده ادامه‌ی داستانش رو می‌نویسه.

اولیس کوچولو:
پس یعنی ایده‌ات اینه که برای رسیدن به هر خواسته‌ای لازمه یه بهایی بدیم؟ و به نظرت این بها رو با رنج کشیدن میدیم؟

.hexor:
ما یه چیزی داریم به اسم هزینه فرصت. هر چی که بهش می‌رسی یه چیزی که می‌تونستی به جای اون داشته باشی رو از دست میدی. رنج کشیدن؟ خب هر اتفاقی که میفته به نحوی وابسته به کار‌هاییه که خودمون انجام دادیم و عواقب همونا محسوب میشه. شاید از دیدگاه یه مازوخیست، «زجر» همون لذتی باشه که می‌خواد ولی خب همه موانع زجر آور نیستن. به نظرم به جز موارد خاص، بقیه رو میشه تلاش و پاداش در نظر گرفت.
همه اینا بستگی به این داره که بخوای ادامه بدی یا نه؟ چیزی داری که ارزش این بقا و تحمل سختی ها رو داشته باشه یا نه؟ و دنبال چه هدفی هستی؟
بقای زجر آور، خود نفس کشیدن بدون هدف و انگیزه است!

اولیس کوچولو:
توی داستانایی که با محوریت بقا دیدی معمولا این هدف و انگیزه رو به چی گره می‌زنن؟

.hexor:
هدفت می‌تونه فقط زنده موندن باشه، چون از مرگ میترسی یا دوست داری بیشتر زندگی کنی، شاید آینده ای باشه، آینده ای که به چیزی که میخوای برسی یا حد اقل چیزی پیدا کنی که میخوای.
خب هدف اکثریت، جبران کردن اشتباهات گذشتشون و ساختن یه زندگی بهتره. بعضی بخاطر یه شخص مهم تو زندگیشه و بعضیا یک اعتقاد و عشق یا انتقامه که داستان رو پیش میبره.
…این رو هم در نظر بگیر که من فقط برای بقا ننوشتم. بقا پیش زمینهِ خیلی از ناول های سبک شرقیه.

اولیس کوچولو:
توی داستان، نژاد انسان یک نژاد تقریبا شکست خورده معرفی شده و زیر سایه‌ی نمونه های پیشرفته تره. دوست دارم راجب این توضیح بدی که چقدر از وضع زندگی واقعی ما آدما الهام گرفتی؟

.hexor:
نه ببین نژاد انسان شکست خورده نیست، تو دنیای بقا، انسان های دیگه‌ای هم بودن. مثل این که بگیم ما ده ساله به طور رایج با کامپیوتر آشنا شدیم پس طبیعیه که تو این زمینه ضعیف تر از کشوری عمل کنیم که پنجاه سال پیش این تکنولوژی براش همگانی شده.
میتونی به عنوان یه امر طبیعی باهاش برخورد کنی، پس از این نظر با دنیای خودمون یکسانه و اگه از دید نژاد های مختلف بهش نگاه کنی ما تو دنیای خودمون هم به نژاد های مختلف طبقه بندی میشیم. هر کدوم میتونن تو یه کاری بهتر از بقیه عمل کنن و ویژگی های خودشون رو دارن.

اولیس کوچولو:
می‌دونستی که یه چیزی شبیه به این دیدگاه تو برخی کتب اسراری وجود داره؟ یعنی عقیده دارن که بشر اولین نژاد نبوده و گونه‌هایی با ظاهر انسانی اما ذهن پیشرفته تر وجود داشتن و کنار ما زندگی می‌کردن.
میخوام بدونم توی داستان تو، چیزی که باعث افول زندگی آدما شده یه عامل هوشمند تر و فراتره یا طبیعت اطرافش؟

.hexor:
یه پیش نویس از فصل دوم نوشتم. فقط یه بازیگوشی از یک موجود سطح بالا تر. نه از نظر نژاد، از نظر سطح قدرت.

اولیس کوچولو:
شیطنت آمیز و جالبه.
یه موضوع دیگه که خیلی دوست دارم راجبش صحبت کنیم دیدگاهت نسبت به شرارته. توی داستانت افرادی رو توصیف کردی که همزمان با عقبگرد وضعیت ظاهری زندگی، ظاهرا به لحاظ اخلاقی هم افول کردن. به نظرت تاریک ترین رفتارایی که آدما تو مواقع بحرانی نشون میدن چیه؟

.hexor:
تاریک ترین نقاط معمولا دیده نمیشن و خب یه جرقه میتونه شکلشون رو آشکار کنه. برای ما آدما تاریک ترین چیز همون ذاتمونه که حتی بعضی وقتا آگاهی خودمون هم ازش مبهمه. شرارت میتونه وابسته به اتفاقات گذشته باشه یا مشکل روانی و باید وجود داشته باشه. هر چیزی تو جهان یه تضاد داره که بهش معنی بده. تاریکی وجود نداره، نبود نوره؟! یا سرما وجود نداره و نبود گرماست؟ نه به نظر من این تضاد ها وجود همدیگه رو آشکار میکنن و در کنار هم زندگی رو در تعادل نگه می دارن.

اولیس کوچولو:
پس به نظرت لزومی نداره که قهرمان داستان با ذات شرارت مبارزه کنه؟ صرفا اونچه که منافع خودش بهش گره خورده رو تامین کنه کافیه؟

.hexor:
شاید قهرمان داستان یه شرور باشه. ولی یه شرور هم قلب داره، احساس داره و میتونه در مواقعی کاری رو انجام بده که به نفع خودش نیست. همش بستگی به قدرت احساسات داره، نفوذ عقاید میتونه مسیر و تصمیمت رو تحت شعاع خودش قرار بده. و البته این که فرد مقابلت کی باشه هم موثره.

اولیس کوچولو:
یعنی یه فردی که علنا میخواد شرور باشه هم ممکنه گاها به خاطر تاثیر پذیری از دیگران کار مثبتی انجام بده؟

.hexor:
درسته. میتونه کسی باشه که دوستش داره. میتونه یه بچه باشه، حتی ترحم برای یک فرد مظلوم یا وابسته به وضعیت روحی خودش در زمان، تو تصمیم گیریش تاثیر میذاره.
روانشناسا باید بیان پیشت کارورزی😂

این جمله‌ی نویسنده رو یه تعریف تلقی کردم و به مصاحبه ادامه دادم. یح یح یح
اولیس کوچولو:
یعنی ترحم رو اون نقطه ی کلیدی میدونی که باعث میشه آدم نقش مثبت خودشو بازی کنه؟

.hexor:
اگه ما یه ترازوی پیش فرض داشته باشیم، یه انسان عادی، خنثی در نظر گرفته میشه. خوبی ها و بدی هاش در تعادله. حالا اگه بدی ها و بیرحمی طرف نسبت به دیگران بیشتر بشه یه شرور در نظر می‌گیریمش، کفه ترازو به سمت بدی ها پایین تر میره و بدی ها غلبه میکنن.
اما این یعنی اون هیچ نقطه ی خوبی تو وجودش نداره؟؟
یه جرقه انبار باروت رو میترکونه ولی در عین حال هم یه جوونه از دل سنگ و بتن رشد میکنه و شکوفا میشه

اولیس کوچولو:
به جز ژانری که تو سیستم بقا بهش پرداختی، چه ژانرایی هستن که دوست داری تو نوشته های بعدیت بتونی به سراغشون بری؟

.hexor:
ببین من در کل بیشتر ترجیح میدم عاشقانه بنویسم و خب این تو ناول هایی که میخونمم اولویت داره. اما در کنارش هر ژانری که بتونه بهش بال و پر بده و موضوعی که به ذهنم برسه رو دخالت میدم.

اولیس کوچولو:
از بین ژانرایی که تا حالا باهاشون آشنا شدی، کدوما در نظرت جذابیت کمتری داشتن؟

.hexor:
😂رک باشم یاعویی.

اولیس کوچولو:
یه عده ممکنه بخوان شروع کنن به نوشتن، ولی به دلایل مختلف تردید دارن یا انگیزه شون ضعیفه. به نظرت چطور میتونن انگیزه شون رو بیشتر کنن؟

.hexor:
ببین من خودم فکر میکردم نمیشه و امکان نداره بتونم بنویسم، تا این که ناول قهرمان کش رو دیدم. یه نفر مثل خودم، از کشور خودم شروع کرده و به این سبک نوشته. این باعث شد ترسم از نوشتن بریزه. و دلیل دوم به خاطر این که تقریبا تموم ناول هایی که ژانر مورد علاقمو داشت تموم کردم و باید ماه ها منتظر میموندم تا دوباره کار جمع شه و بخونمش. پس با خودم گفتم چرا خودم برای خودم ننویسم! چرا باید منتظر بقیه باشم که برام بنویسن؟
اما برای بقیه. خب اولین و بزرگترین مشکل و مانع در هر کاری خودتونین.
فقط کافیه بخواین. من نمیدونم چرا و با چه انگیزه ای می‌نویسین ولی هر کاری یه شروعی داره و تا کاری رو شروع نکنین هیچ اتفاق خوبی براتون رقم نمیخوره.

اولیس کوچولو:
خیلی دوست دارم که بعد انتشار کارای جدیدت دوباره صحبت کنیم و ببینم نظرت در مورد زندگی چه تغییراتی داشته، اشکالی نمی‌بینی که بعدا دوباره هم ازت بخوام مصاحبه کنی؟

.hexor:
نه تا وقتی که بنویسم خوشحال میشم باهات صحبت کنم.

اولیس کوچولو:
خیلی ممنونم ازت، به دلایلی خیلی در مورد ذهن آدمایی مثل تو کنجکاو هستم.
نظرت راجب ناولیست چی هست؟ نظری یا پیشنهادی اگه داری خوشحال می‌شیم که بگی.

.hexor:
سایت آینده داریه و این مشخصه. ایده هایی که الان پیاده میکنن برا نویسنده های داخلی شاید به نظرت چون خودم مینویسم یه جور اعتقاد نا به جا به حساب بیاد ولی به نظرم نه این که من بلکه دیگرانی هستن که جای پیشرفت دارن و این میتونه در آینده حتی یه مرجع باشه برای بقیه سایت ها، بیشتر به آیندش نگاه نمیکنم ولی هیچ چیزی مشخص نیست. وب ناول های چینی هم یه شروعی داشتن و این شروع داره دوباره از ناولیست استارت میخوره.

اولیس کوچولو:
اگه حرفی بوده که دوست داشتی گفته بشه و بهش اشاره نکردم هم بگو

.hexor:
امیدوارم هر کاری میکنی موفق و سربلند باشی.

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *