فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

باز: تکامل آنلاین

قسمت: 11

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل ۱۱ - انتخاب کلاس

«مسیرهای زیادی برای جوون شجاع و خارق العاده ای مثل تو وجود داره و فرقی نمی کنه کدوم مسیر رو انتخاب کنی، باید سخت تلاش کنی و پشتکار داشته باشی. اولین مسیر، راه مبارز هاست...»

صدای مربی وقتی جزئیات بازی را توضیح می داد بلند می شد، اما برخلاف اینکه فرد قبلی در ابتدای بازی با بی‌ادبی حرف پری را قطع کرده بود، لیام با مرد میانسال بی ادبانه رفتار نکرد.

در حالی که هر دو به سمت اتاق تست استعداد سالن تمرین می رفتند، در سکوت به صحبت های مرد گوش داد.

حتی اگر همه بازیکنان آزادانه می‌توانستند هر کلاسی را که ترجیح می‌دهند انتخاب کنند، سیستم بازی همچنان توصیه‌هایی را به نام تست استعداد ارائه می‌کرد.

همه در ابتدا تصور می کردند که این به دلیل مولفه بسیار واقع گرایانه بازی است، اما این در واقع یک آزمایش واقعی برای تعیین تمایل بازیکنان به انواع مختلف جادو و ویژگی های پنهان، مانند ویژگی های ادراکی است.

کسانی که نتایج آزمایش خود را جدی نگرفته و توصیه‌های سیستم را نادیده می گرفتند، بعد از اینکه می فهمیدند فرصت انتخاب چیزی بهینه‌تر را از دست داده‌اند، فقط می توانستند گریه کنند.

به عنوان مثال، اگر سیستم به بازیکنی اطلاع دهد که تمایل زیادی به مانا دارد، این اشتباه است که به سراغ کلاس رزمی خالص مانند کلاس جنگجو برود.

و برعکس، اگر او میل بسیار کم و ناچیز به مانا داشت، انتخاب یک کلاس طلسم مانند جادوگر فایده ای برای او نداشت.

بنابراین در نهایت، حتی اگر بازیکنان این آزادی را داشتند که هر کلاسی را که می‌خواهند انتخاب کنند، باز هم به ناچار توسط بدن خود و محدودیت هایش، محدود می‌شدند.

با این حال، غلبه بر این محدودیت ها نیز غیرممکن نبود. روش‌های مختلفی وجود داشت که می‌توان از آن برای تنظیم دقیق بدنشان بر اساس کلاسی که جرات انتخابش را داشتند استفاده کرد.

اما این روش ها کم بودند و عاقلانه بود که یک بازیکن معمولی، به این آیتم های مرموز تکیه کند.

لیام با تکان دادن سر به توضیح مربی، دستش را روی یک گوی کریستالی گرد صاف، مشابه توپی که شارلاتان ها برای فال گرفتن استفاده می کردند، گذاشت.

بر خلاف دیگرانی که خیلی عادی با این مرحله برخورد کردند، چهره لیام آثاری از اضطراب و عصبی بودن را نشان داد.

اولین بار، ساختار بدن او بدون شک، رقت انگیز بود. او هیچ تمایلی به مانا نداشت و به همین دلیل، کلاس بازی شمشیرزنی را انتخاب کرد.

اما این بار او خود را از آلودگی ها پاک کرده بود و بدنش را حداقل دو بار معتدل کرده بود، که یک بار آن با استفاده از یک اکسیر قوی بود.

بازیکنانی که در زندگی قبلی اش این کار را انجام داده بودند، همگی می‌توانستند در نتایج تست خود تمایل زیادی به مانا داشته باشند، که همان چیزی بود که لیام نیز به آن امیدوار بود.

اما حتی اگر به آنچه انتظار داشت نمی رسید، باز هم چیزهای کافی برای رسیدن به نتایجی که هدف نهایی‌اش بود می دانست.

و هدف فعلی لیام، کلاس شمشیرزنی نبود با وجود اینکه او بیشتر با آن کلاس آشنا بود. بلکه هدفش کلاس جادوگری بود.

این به این دلیل بود که لیام چیزی می دانست که بقیه هنوز نمی دانستند. در تکامل آنلاین، کلاس در سنگ تنظیم نشده بود. برخی از بازیکنان خارق‌العاده حتی می توانستند سایر کلاس‌های مرتبط را نیز درک کنند.

این امر به ناچار منجر به ظهور کلاس های ترکیبی مانند جادوگران مبارز، شکارچیان جادو، کاهنان نیزه دار و غیره شد. همچنین بازیکنانی بودند که کلاس های مخفی مانند جنگجویان اژدها را باز کرده بودند.

بنابراین با وجود اینکه برنامه فعلی لیام این بود که خود را به عنوان جادوگر ثبت کند، اما مطمئن بود که می تواند به تنهایی تبدیل به یک شمشیرزن جادویی شود.

او تقریباً در طول تمام عمر گذشته خود برده و نوکر بوده است، اما هرگز یک بار این سرنوشت را نپذیرفته بود. او خیلی زحمت کشیده بود و خون و عرقش را ریخته بود تا از آن غل و زنجیر رها شود.

و حتی اگر در نهایت شکست خورد، شمشیر بازی ای که روز و شب تمرین می‌کرد، غرایز جنگی نزدیک که در چندین نبرد مرگ و زندگی به کار گرفته بود، هنوز در وجودش زنده بود و بیداد می‌کرد.

مهارت ها به کمک سیستم نیاز نداشتند. تنها کاری که او باید انجام می داد این بود که شمشیر خود را بچرخاند و مطمئن بود که می تواند به تنهایی همه چیز را دوباره یاد بگیرد.

لیام که از نظر ذهنی برنامه‌هایش را بررسی می‌کرد، منتظر نتایج آزمون استعداد بود که ناگهان کریستال، شروع به درخشش کرد و رنگ‌های زیادی روی آن چشمک زد.

هوم؟ لیام ابروهایش را به هم گره زد و رفتار کریستال را مشاهده کرد. چهره اش نشان می داد که چیزی را می‌بیند که حتی خودش هم انتظارش را نداشت.

مربی میانسالی که در کنارش ایستاده بود نیز چهره اش شوکه شده بود. اگرچه شوک روی صورت مربی چندین برابر بیشتر تر از لیام بود.

کریستال به مدت چند ثانیه با رنگ های مختلف به چشمک زدن ادامه داد تا اینکه سرانجام به حالت استراحت سفید و نیمه شفاف خود بازگشت.

«آه؟ این؟» مربی سرش را خاراند، نمی دانست به لیام چه بگوید، او هم بدون پلک به توپ کریستالی خیره شد.

هر دوی آنها مجبور نبودند خیلی منتظر بمانند، زیرا یک صفحه سفید، بلافاصله جلوی آنها چشمک زد که نتایج آزمایش را نشان می دهد.

[تمایل به مانا: رده اس]

[سطح ادراکی: رده اس اس اس]

[تمایل به طبیعت: رده اس]

[تمایل به مهارت شیطانی: رده اس]

[تمایل به مردگان: رده اس اس اس]

[توصیه کلاس: هیچ]

چشمان لیام طوری برآمده بودند که انگار می خواستند از حدقه بیرون بزنند. میدانست که قرار است نتایج خوبی بگیره ولی این دیگر چه بود؟؟؟

حتی توصیه کلاس هم در دسترس نبود؟

«احیانا من الان سیستم رو خراب کردم...؟»

کتاب‌های تصادفی