فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

باز: تکامل آنلاین

قسمت: 12

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل ۱۲ - هیچ کلاسی نه ؟

«آههه! عجله کن و یه کلاس انتخاب کن!» ری می خواست سرش را به دیوار بکوبد، با دیدن تمام حالات دراماتیک روی صورت مربی.

«به نظرتون اون کدوم کلاس رو می تونه انتخاب کنه؟»

《نکنه یه ماموریت منحصر به فرد دیگه برای یک کلاس مخفی بگیره؟ لعنتی، این کاملا بی انصافیه!!!»

«این چه شانسیه؟»

«به نظرتون اگه اون رو بکشیم ممکنه ماموریت به ما منتقل بشه؟»

«تو احمقی؟ نه تنها این بازی خیلی متفاوته، معمولا فقط تجهیزات و کتاب‌های مهارت منتقل میشن مگه نه؟»

چند نفری که دور لیام جمع شده بودند داشتند دیوانه می شدند.

متأسفانه، نتایج آزمون استعداد به صورت عمومی نمایش داده نشد، و بنابراین بقیه قادر به دیدن چیزی نبودند.

آن‌ها فقط می‌توانستند صبورانه منتظر بمانند تا لیام انتخاب کلاس خود را برای مربی بیان کند تا سرنخ‌های بیشتری به دست آورند.

مربی بیشتر از این ولگرد ها، در واقع کنجکاوترین فردی بود که می خواست بداند لیام کدام مسیر را انتخاب می کند.

در تمام این سال‌های کار در سالن تمرین، هرگز به چنین ارزیابی‌ای برخورد نکرده بود. از اینکه اکسیر را به جوانی که در مقابلش بود، امانت داده و به او ایمان آورده بود بسیار خوشحال بود.

«کدوم کلاس رو انتخاب میکنی پسر؟» با هیجان دست هایش را تکان داد و پرسید.

لیام بی حرکت ایستاده بود. با این حال مغز او میلیون ها محاسبه را انجام می داد.

او سعی کرد تا جایی که می تواند نتایج تجزیه و تحلیل را درک کند. او انتظار رده اس تمایل به مانا و و رده اس تمایل به طبیعت را داشت.

این نتیجه مصرف محتویات شیشه کوچکی بود که او به عنوان بخشی از ماموریت منحصر به فرد اجباری دریافت کرده بود.

با این حال، آنچه او انتظارش را نداشت تمایل به مهارت های شیطانی و تمایل به مردگان بود.

آیا این به این دلیل بود که ذهن او زندگی دیگری را تجربه کرده بود؟ اما نزدیکی با مردگان چطور ؟

آیا این به این دلیل بود که او قبلاً یک بار مرده بود؟ اما از نظر فنی، او در زمان به عقب سفر کرده بود، بنابراین آیا زندگی او حتی قبل از آن هم به حساب می آید؟

توضيحات پيچيده زيادي وجود داشت و هر كدام از ديگري ديوانه‌ وار تر بود. لیام سرش را تکان داد و جلوی فکر کردن بی مورد را گرفت.

نتایج، درست جلوی او بود و این چیزی بود که در نهایت اهمیت داشت. چند نفس عمیق کشید و اول خودش را آرام کرد.

با ویژگی‌ها و علاقه‌اش، او احتمالاً می‌توانست با هر کلاس موجود شروع کند و اشتباه نمی‌کرد.

او از قبل یک سر و شانه بالاتر از دیگران بود و رشد او در آینده فقط به صورت تصاعدی افزایش خواهد یافت.

اما بر خلاف سایر بازیکنان، لیام نمی خواست به سادگی قوی شود. او می خواست مسلط شود!

او میخواست کلاس ترکیبی نهایی را بسازد و بر آن مسلط شود، که در نهایت به او کمک می‌کرد تا قتل عام کند و راهش را در آخرالزمان قریب‌الوقوع هموار کند!

او فقط در صورتی احمق به حساب می آمد که پس از گرفتن یک شانس دوم معجزه آسا در زندگی مانند این، چیز غیرممکنی را هدف نگیرد و برایش تلاش نکند.

لیام پس از مدتی فکر کردن، چشمانش را باز کرد و آرام و خونسرد به نظر می رسید. بهترین مسیر برای او در واقع درست جلوی چشمانش بود؛ حتی توسط سیستم توصیه شده بود.

با خونسردی به مربی نگاه کرد و با لبخندی مؤدبانه به او پاسخ داد. «من در حال حاضر کلاسی انتخاب نمی کنم، ارشد.»

«آه... که اینطور.» مربی سری تکان داد. «مطمئنی پسر؟ این تصمیم ممکنه تو رو در مقایسه با کسایی که خودشونو به یه مسیر محدود می کنن متحمل ضرر کنه.»

«همیشه بهتره توی یکی از اونا برتری داشته باشی، نه اینکه توی خیلی از اونا متوسط باشی.» او سعی کرد تا جایی که می تواند لیام را متقاعد کند، زیرا می دید که مرد جوان یکی از بهترین پتانسیل هایی را دارد که تا به حال دیده بود.

با این حال، لیام با قاطعیت سرش را تکان داد و در تصمیم خود محکم ایستاد. «باشه پس برات توی سفرت آرزوی موفقیت می کنم، مرد جوان.» مربی با آهی به او دست زد.

سپس آن دو بدون توجه به سایر بازیکنان از سالن تمرین خارج شدند. سکوتی در اتاق حکمفرما بود زیرا هیچ کس حتی نمی دانست چه بگوید.

ان پی سی که معمولاً استعداد بازیکنان را آزمایش می کرد، کسی بود که این سکوت را شکست زیرا صدایش با صدای بلند در اتاق به صدا درآمد. «کی میخواد توی آزمون بعدی شرکت کنه؟ به صف بشید.»

با این حال، هیچ کس در حال حاضر حوصله این را نداشت که قدمی به جلو بگذارد. آنها با بی احتیاطی به یکدیگر نگاه کردند و بلافاصله غوغایی بلند شد.

برخی از آنها که از قبل کلاس خود را انتخاب کرده بودند حتی اکنون از تصمیم خود پشیمان شدند. بازی کردن به عنوان یک شخص "بدون کلاس " مطمئناً یک گزینه در بسیاری از بازی ها بود، اما اغلب بهترین گزینه نبود.

اما بعد از تماشای کار های لیام، دیگر از آن مطمئن نبودند...

کتاب‌های تصادفی