باز: تکامل آنلاین
قسمت: 33
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۳۳ - چه آدم خوبی! قسمت ۲
الکس و ری هر دو تماشا کردند که شبح شخص مرموز کاملا در جنگل ناپدید شد.
در سمت راست آنها، هنوز به دلیل رئیس مرحله، غوغایی بزرگ وجود داشت، اما لیام از همه این کارها اجتناب کرده بود و به سمت دیگری فرار کرده بود.
«هوم من واقعاً در مورد اون شخص اشتباه قضاوت کردم.» الکس زیر لب غرغر کرد. «اون آنقدرها هم بد نیست.»
«اوه اوه. تو باید بیشتر به مردم اعتماد کنی.» ری خندید اما بلافاصله پس از احساس تابش خیره کننده مرگبار که سر راهش قرار گرفت، سکوت کرد.
دوتایشان کمی با هم دعوا کردند و بالاخره برگشتند و متوجه میا شدند. چهره اش حتی برای او حالت عجیبی داشت و گونه هایش قرمز روشن بود.
در واقع تمام ناحیه صورت و گردن او کاملا برافروخته شده بود.
«ها؟ چی شده؟» الکس گیج شد. سپس به یاد آورد که لیام چیزی در گوش او زمزمه کرده بود. اما چه چیزی میتوانست بگوید که میا را وادار به چنین واکنشی کند؟
«چی گفت؟» او پرسید.
میا معمولاً دختری بسیار آرام و متین بود و به ندرت احساساتی از خود نشان می داد، بر خلاف الکس که احساساتش همیشه در آستینش بود.
در دبیرستان او حتی به عنوان الهه یخ مورد احترام همه قرار می گرفت، اما حالا او چنین حالتی را نشان می داد؟
«هی، چی شده؟» الکس با نگرانی پرسید.
«اون پسر همین الان یه چیز ...
کتابهای تصادفی

