باز: تکامل آنلاین
قسمت: 38
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۳۸ - شام و دسر
«هه این مرد هنوز اینجاست؟» لیام وقتی از ساختمان مهارت خارج شد پوزخند زد، البته، متوجه شده بود که برت او را دنبال می کند، اما نیازی به انجام کاری نمی دید.
«خب، بذار ببینم هنوز منتظره یا نه.» پوزخندش گشادتر شد و ثانیه بعد، از چهره اش ناپدید شد.
«چی؟ کجا رفت؟» برت به این طرف و آن طرف نگاه کرد. «سرعت و چابکیش الان اونقدر بالاست که دیگه حتی نمی تونم ردیابیش کنم؟»
«نه صبر کن اون از یه جور مهارت اختفاء استفاده کرد؟» برت از اینکه هدف خود را از دست داده بود ناامید شد. «حالا چطور دوباره پیداش کنم؟»
قبل از اینکه متوجه چیز مهمی شود، مدتی مغزش را به هم زد. او سپس به دلیل نادیده گرفتن چیزهای بدیهی، صورت خود را در دست گرفت!
«لعنتی اون باید از سیستم خارج شده باشه. چرا من اینقد گیج می زنم؟» سرش را تکان داد که انگار از نظر جسمی می خواهد کاری کند که مغزش بیش از حد فکر نکند.
آهی طولانی کشید و کنار درختی در ورودی ساختمان مهارت نشست«من قبلاً ۳ ساعت وقتم رو تلف کردم. چی میشه اگه یکم دیگه هم هدر بدم؟ لعنت بهش.»
او سعی کرده بود با چند کیمیاگر در شهر از صد راه مختلف صحبت کند، اما نتوانست حتی یک سرنخ کوچک در مورد راه های دور زدن احتمالی ماموریت ها پیدا کند.
در این مرحله، او آنقدر سرمایه گذاری کرده بود که در یافتن راه میانبر وسواس زیادی داشت! یا این کار را میکرد یا حاضر بود کلا بازی را کنار بگذارد! آه... حداقل برای بقیه ی روز...
...
...
...
لیام لرزشی را در بدنش احساس کرد و هوشیاری او به دنیای واق...
کتابهای تصادفی

