باز: تکامل آنلاین
قسمت: 98
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۹۸ - تسطیح سریع!
هوم... ۱۰۰ امتیاز همکاری برای ۱ سکه طلا؟
لیام پوزخندی زد و به دنبال رهبر که شروع به دور شدن کرده بود رفت و گفت: «رئیس! این رو هم پیدا کردم!» یک سکه طلای دیگر به رهبر داد.
دیو متحیر شد. سوراخ های بزرگ بینی اش از شدت هیجان درخشید. «تو فراتر از حدت منابع بدست آوردی سرباز! تو پتانسیل و برتری واقعی رو نشان دادی!»
[شما ۱۰۰ امتیاز مشارکت دریافت کردید]
۱۰۰ تای دیگه؟ لیام در واقع فقط انتظار ۵۰ امتیاز مشارکت دیگر داشت، با توجه به اینکه پاداش، احتمالاً پس از یک میزان خاص محدود میشد، اما واضح است که اگر اصلاً محدودیتی که وجود داشت، شامل این یکی نبود!
لیام باید دوباره تلاش میکرد!
《رهبر، یک لحظه صبر کنید. آه من یه سکه دیگه هم پیدا کردم!» او با بی شرمی، یک سکه طلا دیگر را برداشت و به دست دیو داد.
«پسر! چطور دستت به این همه سکه طلا رسید!!»
《آها ها ها... اینا سکه های طلا هستن؟ من فقط اونا رو برداشتم، چون براق بودن و فکر کردم ممکنه یجورایی مفید باشن. ها ها ها»
«چه آدم خوش شانسی! تو شانس و بینش خوبی داری! مهارتت هم عالیه! اینها ویژگی های یه رهبر خوبه!»
«امیدوارم بتونی به زودی، تیم خودت رو با موفقیت رهبری کنی!»
[۵۰ امتیاز مشارکت دریافت کردید]
[رده شما بالا رفته است]
[رتبه: سرباز ارشد] (۰/۱۰۰۰)
لیام دید که او اکنون یک سرباز ارشد است. امتیازات، این بار کمتر بود و اتفاقاً به او کمک کرد تا به رتبه بعدی نیز برسد.
«این باید حدش باشه. ۲۵۰ امتیاز برای یک حملهی ماموریت. من باید سریع، به یه تهاجم دیگه ملحق بشم و ببینم این رده ها برای چی مفیدن.»
لیام به اطراف نگاه کرد و گروه شیطان دیگری را دید که در همان نزدیکی جمع شده بودند.
از آنجایی که زمان جنگ بود، چندین جوخه این کار را روز به روز انجام میدادند، تا برای جمعآوری منابع بیشتر، برای جنگ آینده آماده شوند. بنابراین در آنجا تیمهای مختلفی برای پیوستن به تهاجم به مقدار زیادی وجود داشت.
او به سرعت به ...
کتابهای تصادفی



