باز: تکامل آنلاین
قسمت: 97
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۹۷ - سرقت در روز؟
ناگاها بلافاصله خوشحال شدند و زن زیبا، به جلو لغزید تا شخصاً دو مروارید را به لیام بدهد.
بر خلاف بقیه، او یک شکل مارپیچ طلایی داشت که بسیار چشم نواز بود.
لیام از بالا به پایین به او نگاه کرد، با دقت تمام جزئیات را مشاهده کرد و در حالی که دستش را دراز کرد، با دو مروارید روی کف دستش... ناگهان دست او را محکم گرفت.
دست نرم که انتظار چنین چیزی را نداشت، سعی کرد خود را از دست کسی که او را نگه داشته بیرون بکشد اما فایده ای نداشت.
«تو! چی کار می کنی؟ مگه الان به توافق نرسیدیم؟» ناگا با نگرانی به او غر زد
«بله. آره. ما هنوز توافق داریم. من فقط جلوی شما رو گرفتم چون دارید یه چیز مهم رو فراموش می کنید!» و دست او را رها کرد.
«ها؟ چی؟»
«لطفاً تمام پارچه ها، زره ها و جواهراتتون رو در بیارید و اونا رو اینجا بذارید.»
«چی؟»
پنج ناگا در حالی که به لیام نگاه می کردند، کاملاً شوکه و عصبانی به نظر می رسیدند. «منحرف! از اعلیحضرت دور شو!»
یکی از نگهبانان ناگا که در سمت راست ایستاده بود، نیزه ای را بیرون آورد و به سمت لیام آمد.
اما سطح او فقط ۱۸ بود و لیام به طور معمولی آن را مسدود کرد. او تقریباً می خواست به این نمایش قدرت رقت انگیز بخندد، اما زیاد، از آن دوری نکرد.
حتی اگر سطح آنها سرکوب شده باشد، ممکن است همچنان نوعی برگ برنده برای نجات زندگی داشته باشند. بهترین کار، این بود که آنها را دست کم نگیرد.
«صبر کنید حرفمو کامل بزنم.» دستانش را جلویش بلند کرد و به آنها اشاره کرد که بایستند. «اگه همه چیز رو ول کنید و برید، اونوقت می تونم هم رزم هام رو متقاعد کنم که همه شما رو کشتم.»
«اینجوری می تونی خیالت راحت باشه و هیچ کس دیگه ای دنبالت نمیاد.» با لبخندی آرام توضیح داد.
«اوه!» پس از شنیدن سخنان لیام، نگهبان برگ...
کتابهای تصادفی

