باز: تکامل آنلاین
قسمت: 100
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۱۰۰ - همیشه راهی وجود دارد
«موجود به درد نخور. خب پول داری که چی؟ هاه. واقعا فکر کردی پورتال تهاجم اسباب بازی بچه هاست؟»
لیام میتوانست صدای دیو هیکلی را یک بار دیگر پشت سرش بشنود، اما دلسرد نشد و به سرعت دور شد و همه چیز را در فهرست اموال خود گذاشت.
او میدانست که با خرید همزمان تعداد زیادی کتیبه میتواند توجه ناخواسته ی بقیه را به خود جلب کند. با این حال، او چند برنامه در ذهن داشت، بنابراین به صورت عمده خرید کرده بود.
«پورتال... بررسی صد. حالا برای استخدام سرباز...» لیام رفت تا در میدان در کنار رهبران دیگر بایستد. او با صدای بلند فریاد زد.
صدای او حتی از سایر رهبران هم بیشتر بود.
با این حال... یک بار دیگر او کاملا نادیده گرفته شد. هیچ یک از شیاطین حتی به سمت او نرفتند یا نگاهی به او انداختند.
«اینا به خاطر اینکه من یه رهبر جدیدم ازم دوری می کنن؟» لیام بی اختیار خندید. او یک برنامه پشتیبان داشت بنابراین خیلی نگران نبود.
او این بار، تاکتیک خود را تغییر داد و دوباره فریاد زد. «جذب نیرو برای یک ماموریت تهاجمی! به ۵ سرباز نیاز دارم! به هر نفر ۱۰ نقره پرداخت میشه!»
«ها؟»
«چی؟»
«این پسر جدیده کیه؟»
بالاخره همهی شیاطین به او توجه کردند. حتی چند نفر به او چپ چپ نگاه کردند زیرا به وضوح به دیگران رشوه می داد تا به او کمک کنند.
اما لیام اهمیتی نداد چون به نتیجه ای که انتظار داشت رسید!
تقریباً بلافاصله، گروهی از شیاطین، هجوم آوردند و شروع به صف کشیدن در مقابل او کردند. لیام خندید «اوه من فقط ۵ تا نیاز دارم!».
نگاهی به جمعیت انداخت و ناگهان فکری به ذهنش خطور کرد. او هنوز مطمئن نبود که بتواند نوعی قرارداد بلندمدت با آنها منعقد کند یا خیر.
اما اگر می توانست...
«تو. تو. تو. تو و تو!» لیام به پنج شیطان جوان اشاره کرد که بسیار ضعیف و بی تجربه به نظر می رسیدند.«بچه ها قبلاً توی چندتا م...
کتابهای تصادفی
