باز: تکامل آنلاین
قسمت: 107
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل 107 – من فقط با سخت کوشی آشنام
وقتی وارد غرفه شدند، سرافینا متوجه شد که لیام نه یک حیوان، بلکه دو حیوان خانگی دارد. «تو یه بادشکن رو هم رام کردی؟ اصلا بد نیست!»
«دوتا حیوون خونگی... قدرت روحت باید شگفت انگیز باشه.»
با چشمان موشکافانه اش به پرنده نگاه کرد و زمزمه کرد. «اوه. این یکی هم آماده تکامله. چقد شگفت انگیز!»
کیوووو!
روباه سعی کرد با استفاده از این فرصت از خفه شدن نجات پیدا کند اما متاسفانه موفق نشد.
«چه همکار کوچولوی پرانرژیای!»
«آه! من قبلاً بهش توجه نکرده بودم. این پسر کوچولو یه جونور روحه؟»
«اوه، خدای من... خیلی وقته که یکی ازشون ندیدم... و تازه جوون هم هست...»
مربی به سرعت لیام را فراموش و شروع به صحبت با خودش کرد و دو جانور را با دقت بیشتری بررسی کرد.
پس از چند دقیقه، او سرانجام به لیام نگاه کرد، اما این فقط برای این بود که یک لیست طولانی از اقلام را به او بدهد. «تو به خار شکننده خالدار سبز نیاز داری. یکم گل هیزم. سنگ آتشین زرشکی...»
لیام سرش را تکان داد و همهی چیزهایی را که شنید، به دقت یادداشت کرد. همه اینها چیزهای آشنا بودند، اما هر چه بیشتر به پرحرفی های او گوش می داد، قیافه اش بیشتر تغییر می کرد.
و وقتی کارش تمام شد، چشم راستش تکان خورد. او واقعاً درست پیش بینی کرده بود. پرورش جانوران روح، سخت و روباه کوچک او یک موجود شکمو بود!
بادشکن فقط به سه مورد برای تکامل نیاز داشت، اما به نظر می رسید که روباه کوچک به یک قایق کامل پر از آیتم نیاز دارد.
لیام همین حالا هم میتوانست ببیند ذخایری که تاکنون جمعآوری کرده است، بهطور کامل ناپدید میشوند. بدتر از آن، به زودی دهان دیگری نیز پیدا میشد که او هم نیاز به تغذیه داشت.
«آه. فکر کنم به یکم طلای بیشتر نیاز دارم.» او با غفلت، به بیرون و شهر شلوغ نگاه کرد و لحظهای بعد، لب هایش به سمت بالا جمع شد....
کتابهای تصادفی

