باز: تکامل آنلاین
قسمت: 106
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل 106 – من توی صف نمیایستم
چیزهای زیادی در ذهن لیام بود. او در کمتر از یک ساعت پس از خوردن شام و اطمینان از اینکه همه چیز در خانه، درست کار می کند، به اتاقش بازگشت.
می می فقط میتوانست به در بسته، خیره شود؛ درحالی که داشت حمام میکرد و خیلی دلتنگ برادرش بود. «برادر حتما داره خیلی سخت کار می کنه.»
او موهایش را پاک کرد و در حالی که سهم خود را از غذا می خورد، شروع به خواندن بیشتر در مورد بازی و کلاس های مختلف کرد.
چند ثانیه بعد، با دیدن چیزی، ناگهان غذا در گلویش گیر کرده و سرفه ی غیرقابل کنترلی کرد. «لیام؟»
می می حتی چشمانش را مالید چون نمی توانست چیزی را که می خواند باور کند. نام دارنده رتبه شماره 1 تابلوی امتیازات فعلی «چانگ لیام» بود؟
این اسم برادرش بود!
شاید این برادرش بود که در حال حاضر برترین بازیکن جهان بود؟
«ازش بپرسم؟»
«نه. امکان نداره. احتمالا یکی دیگه است.» سرش را تکان داد. «من نباید همچین چیزای احمقانه ای ازش بپرسم. شاید اینجوری از اینکه یکی دیگه هم اسم اون نفر اوله، حس بدی بهش دست بده.»
بشقاب را کنار گذاشت و آهی کشید. «اگه فقط همه چیز متفاوت بود…»
برای افرادی مانند آنها که هرگز در زندگی خود شانسی نداشتند، چگونه چنین دستاوردهایی ممکن بود؟
«من باید بیشتر بخونم...» او به سرعت به مطالعه در مورد چیزهای دیگر بازگشت و همه چیز را درمورد انجمن ها از بالا تا پایین جستجو کرد.
در بازگشت به بازی، لیام به محض ورود، یک سورپرایز دریافت کرد.
[آیا می خواهید وارد قلمرو زیرین شوید؟ بله/ خیر]
او در ابتدا تصور می کرد که باید دوباره از پورتال زیرین استفاده کند، اما به نظر می رسید که این نیز یک گزینه است.
لیام به سرعت «نه» را انتخاب کرد و خود را در شهر یلکا یافت. اکنون شهر کاملاً متفاوت از گذشته و مملو از بازیکنان بود.
به نظر می رسید همه کسانی...
کتابهای تصادفی
