باز: تکامل آنلاین
قسمت: 144
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل 144 – زنها گرونن!
«برادر؟ این چیه؟ به شهر سلطنتی نزدیکیم یا چی؟» می می به انبوه بازیکنانی که ازدحام کرده بودند نگاه کرد.
آنها حتی وارد شهر نشده بودند و هنوز در حومه شهر بودند، اما جمعیت همین حالا هم آنها را در خود غرق میکرد.
«آه! من واقعا فکر میکردم ما واسه یه ماجراجویی دیگه به یه غار تاریک میریم یا شایدم داریم میریم برای مبارزه با یه هیولای بزرگ!» دختر خرخر کرد.
«چرا دوباره اومدیم به یه شهر؟»
«جدا. شماها سطح ۲ هستید، اما میخواید با یه هیولای بزرگ بجنگید؟ میدونی که مردن مثل جهنم درد داره، آره؟ میخوای یه نمونه نشونت بدم؟»
لیام لبه تیز شمشیر زنگ زدهاش را روی دستش کشید و قطرهای خون کشید.
«هی چرا خودتو زخمی کردی؟» شن یو با عجله دستش را کناری گرفت.
«برادر، این چه کاریه؟!» می می نیز دچار وحشت شد. آیا برادرش مخفیانه فت*یش زخمی شدن داشت؟
«اشکال نداره. من خوبم.» لیام لبخند زد. خونریزی زخم در یک لحظه متوقف شد. با این وجود، بسیار دردناک به نظر میرسید.
«همونطور که گفتم دردش واقعیه. پس باید خیلی مراقب باشید.»
همین که مشغول صحبت بودند، آن سه به جلوی شهر سلطنتی رسیدند. دروازههای بزرگ شهر مانند مجسمههای نفیس تراشیده شده بودند و به رنگ طلایی درخشان میدرخشیدند.
نگهبانان ایستاده نیز شوالیههای نگهبان بزرگ و حجیم بودند.
«داداش، اینا توی چه سطحی هستن؟» می می زمزمه کرد.
لیام لبخندی زد و عادی جواب داد. «احتمالا 100 یا بیشتر. لازم نیست زمزمه کنی، ولی باهاشون درگیر نشو.»
لیام 30 نقره ورودی هر سه آنها را پرداخت و سپس وارد شهر شد.
این مکان در مقایسه با شهر تجاری یلکا جذابیت کاملاً متفاوتی داشت، اما چیزی که بیش از همه برجسته بود وجود نگهبانان سلطنتی بود.
آنها هر اینچ از شهر را با لباسهای درخشان از بالا...
کتابهای تصادفی

