فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

باز: تکامل آنلاین

قسمت: 215

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل 215 اون هم‌تیمی ماست

بعد از مسابقه، درک به طور کامل توسط بازیکنان متعددی محاصره شد که همه او را با نیت‌های متفاوت احاطه کرده بودند.

او هر چه تلاش کرد نتوانست از این جمعیت دور شود. وسط همه این‌ها پیام دیگری دریافت کرد.

پس از مشاهده پیام بلافاصله به سمت دیگر برج که دارای مغازه‌ها و امکانات بود رفت.

سپس به سرعت وارد یکی از اتاق‌های استراحت خصوصی شد. در اینجا جمعیت دیگر قادر به تعقیب او نبودند، بنابراین او سرانجام آزاد شد.

خوب، نه به طور کامل. یک نفر دیگر داخل آن اتاق بود.

«هاه. از شهرتت لذت می‌بری؟» لیام خندید.

«آقا.» درک به طرز عجیبی موهایش را به هم زد.

«باشه. من خیلی وقتت رو نمی‌گیرم چون قراره چند روز آینده خیلی سرت شلوغ باشه.» لیام لبخندی زد و به او دست زد.

«اوه؟» درک بلافاصله جدی شد.

او از قبل به سیاه‌چال‌های مختلفی فکر می‌کرد که در حال حاضر بر سر آن‌ها رقابت می‌کردند، برخی از مأموریت‌های دشوار معروف و غیره.

«چه مقدماتی باید انجام بدم؟ ما چیکار می‌کنیم؟» او پرسید.

لیام دوباره خندید و سرش را تکان داد. «ما نه. فقط تو.»

اوه. درک سر تکان داد. او تصور می‌کرد که لیام احتمالاً از او می‌خواهد که به بالا رفتن از برج ادامه دهد. با این حال، قبل از اینکه بتواند این فکر را تمام کند، یک پنجره تجاری در مقابل او باز شد.

و برخلاف قبل، داخل این پنجره، هیچ وسیله یا آیتمی وجود نداشت. در عوض، فقط یک چیز وجود داشت، 50000 سکه طلا.

حتی فردی بالغ و متین مثل درک نمی‌توانست پس از دیدن این حجم عظیم پول آرام بماند و از شوک نفس نفس زد.

دهنش کاملا باز بود و مات و مبهوت به لیام خیره شد که فقط به او لبخند می‌زد. «سریع قبولش کن. مگه توی خونه کارای زیادی واسه انجام دادن نداری؟»

«اما... این...» درک کاملاً لال شد.

در حال حاضر، او تا حدودی در مورد رویداد شر*ط بندی و مانند آن می‌دانست.

با این حال، این دغدغه او نبود. تنها کاری که کرد مبارزه بود. همه چیزهای دیگر توسط لیام تنظیم و برنامه ریزی شده بود.

او همچنین مقدار اولیه سکه طلا را گذاشت تا این همه هیاهو به راه بیفتد. بنابراین به حق، او سزاوار هر ذره طلایی بود که از این رویداد به دست آورده بودند.

اگر بخشی از آن را به او می‌داد می‌توانست درک کند، اما تمام 50000 سکه طلا را به او می‌...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب باز: تکامل آنلاین را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی