فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

باز: تکامل آنلاین

قسمت: 339

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل ۳۳۹: هنوزم غیرممکنه!

زیر چشمان چند بازیکنی که در اطراف سیاه‌چال جمع شده بودند، ناگهان گروهی از اشخاص سیاه‌پوش وارد منطقه شدند.

سیاه‌چال گرگ و میش یک فاجعه کامل برای بازیکنانی بود که وارد می‌شدند و همیشه منجر به کشته شدن گروه و مرگ‌های متعدد می‌شد.

بنابراین، بازیکنان سطح متوسط، بازیکنان زیر متوسط، و بازیکنان معمولی قبلاً به طور کامل سیاه‌چال را رها کرده بودند.

فقط برخی از رویاپردازان و بازیکنان از انجمن‌های جا افتاده گهگاه از این مکان جهنمی بازدید می‌کردند تا ببینند که آیا بالاخره آنچه را که لازم است برای پاکسازی سیاه‌چال غیرممکن، دارند یا خیر.

بنابراین بازیکنانی که در حال حاضر در اطراف محل معطل بودند همگی از انجمن‌های برتر پادشاهی گِرش بودند.

آن‌ها گروهی از اشخاص سیاه‌پوش را تماشا کردند که از آن‌ها عبور می‌کردند و به داخل سیاه‌چال می‌رفتند و با تحقیر به تمسخر ‌پرداختند.

یک نفر با صدای بلند خندید:«هویت‌شون رو مخفی کردن!‌ها ها‌ها ها! فاز خفن بودن برداشتن!»

یکی دیگر گفت:«این روزها احمق‌های متکبر زیاد شده.»

«هاها. ول‌شون کن. مگه ما هم یه روز این‌طوری جوون و ساده لوح نبودیم؟»

«کی می‌خواد شرط ببنده که چقدر سریع برمی‌گردن بیرون؟ من روی ۵ دقیقه شرط می‌بندم»

«۵ دقیقه؟ خیلی طولانیه! من می‌گم ۱ دقیقه! همچین تازه کارایی حتی از اولین تهاجم هم جون سالم بدر نمی‌برن!‌ها ها‌ها ها ها!»

گروه بازیکنان در حالی که بیرون از پورتال سیاه‌چال روی زمین چمن‌آلود استراحت می‌کردند، با صدای بلند به صحبت کردن و شایعات ادامه دادند.

شاید پاک کردن این سیاه‌چال کار غیرممکنی باشد، اما چندین انجمن بالاتر برای هرکسی که موفق به ارائه یک استراتژی شده بود، جوایز سخاوتمندانه‌ای در نظر گرفته بودند.

بنابراین با وجود این‌که آن‌ها در بیرون شوخی می کردند، چندین گروه همچنان از درون مضطرب بودند.

برخی از آن‌ها حتی استراحت نکردند و یک بار دیگر وارد سیاهچال شدند تا شانس خود را امتحان کنند.

اگر واقعاً گروه مرموز بازیکنان سیاهپوش موفق به پاکسازی این سیاه‌چال می‌شدند چی؟

سپس پاداش آن‌ها و شانس‌شان برای شهرت و موفقیت ناپدید می‌شود. همچنین، پس از تلاش های بسیار زیاد، هیچ کس نمی‌خواست شکست بخورد یا تسلیم شود.

البته برخی از بازیکنان همچنان به نشستن و با بیکاری صحبت کردن ادامه دادند.

آن‌ها منتظر بودند تا بازنده‌ها یکی پس از دیگری برگردند و می دانستند که احتمالاً با همان سرعتی که رفته بودند برخواهند گشت.

«احمق‌های ساده لوح.»

شخصی با صدای بلند فریاد زد و گروه خندیدند.

در میان این گروه از بازیکنان روشن‌فکر، یک نفر به ویژه برجسته بود.

این کسی نبود جز یکی از امیدوارکننده‌ترین استعدادهای جوان خانواده گو، گو دونگ‌های.

پس از شکستی که در کوه میمون رخ داد، جایی که یک غریبه مرموز گنج آن‌ها را دزدیده بود و هم تیمی‌های آن‌ها دچار نوعی بیماری شدند، او اکنون تا حدودی بهبود یافته بود.

او سخت کار کرد، یک دسته از افراد را ایجاد کرد یا بهتر بگوییم قلدری کرد تا یک تیم جدید از زیردستان تشکیل دهد، و اکنون در سطح ۳۰ بود و سخت کار می کرد تا این سیاه‌چال را فتح کند و نامی برای خود به دست آورد.

او کم‌ترین احترام را در خانواده گو داشت و همیشه به عنوان بازنده برچسب زده می شد. بنابراین او بسیار مصمم بود تا با استفاده از این شانس ارزش خود را ثابت کند.

در همان زمان، کار سخت چالش برانگیز بود، اما رئیس بازی آسان بود.

بنابراین در حالی که هنوز اشخاص سیاه‌پوش مرموز را که وارد سیاه‌چال می‌شدند در ذهن داشت، همچنان به خندیدن و صحبت کردن ادامه داد و از توجهی که به او می‌شد لذت برد.

در همین حین… داخل سیاه‌چال …

لیام با میا و دِرِک در کنارش ایستاده بود و به اعماق مکان غریب خیره شده بود...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب باز: تکامل آنلاین را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی