باز: تکامل آنلاین
قسمت: 387
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۳۸۷: مهمونها رسیدند
تق تق تق تق تق تق
لیام با عجله جلو رفت و دور هزارپای غول¬پیکر سنگی چرخید. هیولا درحالی¬که سرش را به¬شدت تکان میداد غرش کرد و به دنبال انسان کوچکی که او را آزار میداد به راه افتاد.
بدنش را که سخت و محکم بود پیچید و با دهان کاملاً باز به سمت هدف تاب خورد. برای چنین جانور بزرگ و سنگینی، سرعت آن کاملاً چشمگیر بود.
با این¬حال، هر چقدر هم تلاش کرد، نتوانست انسان را بگیرد.
حرکات لیام تند و قاطع بود.
مانا در بدنش مثل دریایی خروشان میپیچید و سرعتش را افزایش میداد و چابکیش را بالا میبرد و به این طرف و آن طرف میچرخید و بر روی هزارپا به سمت پایین میرفت.
از آنجایی که این جانور نُخبه بود، باید بیشتر از حد معمول تلاش میکرد. علی¬رغم رتبه بالاتر او، باز هم برخورد با جانور نخبه به تنهایی آزاردهنده بود.
البته او از قبل این انتظار را داشت و به همین دلیل هیچ نشانهای از خستگی از خود نشان نداد و به فشار آوردن ادامه داد و هر آسیبی که از دستش برمی¬آمد ایجاد میکرد.
هزارپا ایرادات بسیار کمی داشت، بنابراین رسیدگی به آن چندان آسان نبود، اما یک عیب بزرگ داشت: تک بُعدی بودن ذهن آن.
جلب توجه جانور بسیار آسان بود، بنابراین لیام با خوشحالی و بدون نگرانی در مورد چیزی، به اطراف حرکت کرد و کمی دورتر، در آرامش به بخشی از بدن او آسیب وارد کرد.
لونا، دو ایمپ و دو دِریاد مدام گلولههای آتشین را یکی پس از دیگری پرتاب میکردند و همگی سر و دهان هزارپا را هدف قرار میدادند.
به این ترتیب مبارزه ادامه پیدا کرد و بهسختی یک دقیقهونیم طول کشید. لیام آخرین ضربه را وارد کرد و هیولای صخرهای غول¬پیکر مطیعانه به زمین افتاد.
«هاه! یکی دیگه هم تموم شد. ببینم چی به دست آوردیم.»
کیوووو!
انگار این نشانه او بود، لونا به جلو پرید و چند ...
کتابهای تصادفی



