باز: تکامل آنلاین
قسمت: 397
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۳۹۷ - راهی برای درمان برادرت
لیام به مو قرمز نگاهی انداخت و برای لحظهای به آن فکر کرد. سپس تصمیم گرفت که به دنبال آن برود.
او در حال حاضر کارهای زیادی برای انجام دادن داشت. بهتر بود این یکی را به دو خواهر بسپارد.
به هر حال، هر دوی آنها آنها به یک اندازه انگیزه داشتند یا حتی بیشتر ناامید شده بودند، وقتی نوبت به یافتن دارویی مانند این برای معالجه ری میرسید، بنابراین او به تواناییهای آنها آنها برای بررسی کامل آن اطمینان داشت.
لیام مقدمه چینی را کنار گذاشت و مستقیما سر اصل مطلب رفت: «الکس، یه چیز دیگه. خبرهایی از وضعیت برادرت دارم.》»
«من دو مرد رو پیدا کردم که به طور بالقوه میتونن شما رو به درمانی برای وضعیت برادرتون هدایت کنن.»
هر چه در قبرستان شنیده بود به او گفت و الکس وسیلهای را که در دست داشت به زمین انداخت.
عصای طلایی در حالی که او با شوک کامل به لیام خیره شده بود، روی زمین تکان داد.
این بود! این همان چیزی بود که آنها آنها هر روز و شب در انتظار آن بودند و بهخاطرش خستگی ناپذیر در جستجوی آن بودند و تمام این دنیای عجیب و غریب را جست و جو میکردند.
و حالا بالاخره یک سرنخ به دستشان آمده بود!
«لیام، راست میگی؟» او مشت هایش را گره کرد و پرسید.
«هوم همینطوره. اگه درست بگم این دو مرد فعلاً باید توی سالن ماساژ انجمن باشن.»
«باشه.»》 به طور غیرمنتظره ای، الکس بلافاصله شروع به بیرون رفتن از اتاق کرد، اما لیام سریع او را گرفت و با دستش روی کمرش او را به عقب کشید. فقط به نظر می میرسید که آن قسمت برای لمس امن باشد.
«اول از همه آروم باش. کارها رو عجولانه انجام نده، ما ممکنه فقط یه فرصت در این مورد داشته باشیم.»
«لازم نیست این رو به من یادآوری کنی. من آروم هستم. نمیذارم هر دوی اونا فرار کنن.» الکس به سرعت برگشت.
«اوه واقعا؟ تو آرومی؟ اول یه نگاهی به خودت انداختی؟» لیام چشمانش را ریز کرد و با احتیاط به او نگاه کرد و نگاهش به بقیه بدنش خم شد.
هوم؟ الک...
کتابهای تصادفی

