باز: تکامل آنلاین
قسمت: 437
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۴۳۷ - تحت تعقیب
هنگامی که گروه در فضای آزاد قرار گرفتند، لیام ابتدا همه گیاهان را از کیسههای غولپیکر خودش بیرون آورد. او میخواست ببیند آیا گیاهان جدیدی بهدست آورده است یا خیر.
اما متأسفانه با وجود اینکه چند گیاه جدید وجود داشت، آنهایی نبودند که او برای دستورالعمل اکسیر نیاز داشت. او همچنین نام آنها را بلد نبود و نمیدانست که از آنها برای چه چیزی میتواند استفاده کند.
با این وجود، او تمام گیاهانی را که میشناخت و همچنین گیاهانی را که نمیشناخت، سازماندهی کرد و همه چیز را در انبارهای موجودی خود قرار داد.
لیام با زبانش صدا درآورد: «نچنچ، فضای ذخیرهسازیم پر شده.» سپس به پشت لونا پرید و هردو نفر بلند شدند و مستقیماً به سمت شهر جلوتر، حرکت کردند.
این دو نفر در عرض چند دقیقه به محل رسیدند و یک بار دیگر لیام لباس سیاهی که بدن و صورتش را میپوشاند درآورد.
بهطور معمول اشخاصی با لباسهای کلاهدار، مانند گاو پیشانی سفید مشخص و در چشم بودند اما در شهری شلوغ مانند این، او تنها یکی از افرادی بود که چنین پوششی داشت.
درست مانند شهر ایتاکا، شهر کاراکوس نیز یک شهر بسیار بزرگ بود.
لیام به راحتی در میان جمعیت شیاطین قرار گرفت و به سمت ساختمان آجری بزرگی رفت که روز قبل کالسکه جلوی آن متوقف شده بود.
«این مکان کجاست؟ یجور بانک ذخیره سازی؟»
نزدیکتر رفت اما قبل از اینکه بتواند وارد محل شود، نگهبان جلوی دروازه متوقفش کرد: «ایست، قرار ملاقاتی با لرد داری؟»
«هومم؟» لیام گیج شده بود. شیاطین تنها رهبر پادگان خود را به عنوان لرد در داخل شهر خطاب می کردند پس این ساختمان، پادگان شهر بود؟
«نه، قرار ملاقات ندارم. بعدا برمی گردم.» لیام لبخندی زد و بی صدا کنار رفت.
بهنظر می رسد این مکان یک مکان معمولی نبود. او باید ابتدا اطلاعاتی در مورد شهر جمعآوری میکرد و سپس برای بازدید دوباره برمیگشت.
لیام قدم زد و در یکی از غذاخوریها مستقر شد. او چند سکه مسی به آن مرد پرداخت و مواد غذایی زیادی سفار...
کتابهای تصادفی


