چپتر 21

من دیگه یک انسان نیستم

در لایه های تیره و فراموش شده ی ابعاد پایین قلمرو انسان ها، موجودی با موهای آبی و دو شاخ کوچک و سرخ زندگی میکرد. اون زمانی انسان بود اما با مرگ و خزیدن به زیر سایه ی تاریکی، برای خودش هویت جدیدی ساخته بود. بی شائو دو جی، زنی در مرکز داستان ها و در عین حال کاملا تنها بود که از تنهایی خودش لذت زیادی میبرد. اون بر خلاف بیشتر همپیاله ای های خودش اصلا به دنبال خودنمایی و افزایش قدرت از طریق ایجاد مزاحمت برای دیگران نبود. اون هر چیزی که میخواست رو داشت و حتی شاید بیشتر از خواسته اش.

امروز بی شائو لباس آبی کبود مورد علاقه اش رو پوشیده که تضاد مناسبی با پوست سفید و هیکل پر جزئیات و تو پرش نشون میده. خاطرات قدیمی خودش با ین شی رو مرور میکنه و از این که روزگاری رو با موجوداتی مثل اون گذرونده خیلی راضی به نظر میرسه. حالا قصد داشت که کم کم یک نامه ی جدید برای این دوست قدیمی بنویسه و کمی خودش رو سرگرم کنه.

اون هیچ قصد دیگه ای غیر از سرگرم کردن خودش نداره اما بنا به تجربه میدونه که سرگرمی ها هم جزوی از دانش هستن و برای خودشون عواقبی رو به دنبال دارن. گاهی به نفعت کار میکنن و بسته به این که چقدر در مورد استفاده از دانش اشتباه کنی ممکنه مجبور به پرداخت غرامت بشی.

بی شائو دوجی پشت میز کوتاهش نشست و مشغول نوشتن شد:

از طرف بی شائو دو جی برای دوست قدیمی، ین شی سایو داعو

سلام رفیق قدیمی حالت چطوره؟ حال من که خوبه و از این که دوباره فرصت و حوصله ای پیش اومد تا بتونم چند کلمه ای باهات صحبت کنم خیلی خوشحالم. اتفاق خاصی در دنیای موجوداتی مثل من که به دنبال ماجراجویی نیستن نمیوفته. از زندگی غم انگیزم لذت میبرم و روزی نیست که به یاد دوستای قدیمی ای مثل تو نباشم. حال تو چجوره؟ شایعاتی که در مورد پیوستن تو به لان بائو شی پراکنده شده درسته؟ البته من تو رو بابت همچین انتخابی سرزنش نمیکنم. لان بائو رو از دور میشناختم و در نظرم فرد مناسبی بود. اون خون خالص قبیله ی خودش رو نداره و چیزهایی رو از ما انسان ها به ارث برده. برام عجیب نیست که تونسته تا این حد تحت تاثیر قرارت بده.

خب اطلاعاتی برات دارم که فکر میکنم زود تر از من در موردشون اطلاع پیدا کرده باشی و بیهوده باشن اما دوست داشتم نظرت رو در موردشون بدونم. بای جن اخیرا داره میراث گذشته ی خ...